سیاهیلشکرهای قدیمی از روزهای پرفراز و نشیب خیابان اربابجمشید یا هالیوود تهران میگویند
غلام ژاپنی آکتور سینما
مهرداد رسولی
ارباب جمشید، قلب خیابان منوچهری بود. روزی روزگاری نبض سینمای ایران در همین کوچهای میزد که با گذر زمان به خیابان بدل شد اما حالا جلال و شکوه گذشتهاش را ندارد. تابلوی آبی رنگ و جمع و جور اربابجمشید هنوز در ابتدای این خیابان خودنمایی میکند اما دیگر خبری از هیاهوی سیاهی لشکرها و عشاق سینما در این خیابان نیست. بخشی از خیابان را مغازههای لباسفروشی تسخیر کردهاند و بخشی دیگر در قرق فروشگاههای لوازم آرایش است. اینجا دیگر نه از سیاهی لشکرهای قدیمی با کلاههای مخملی خبری هست نه بازیگران مطرح و کارگردانهای شناختهشده میلی به عبور از دل این شلوغیها دارند. از خیابان اربابجمشید که به هالیوود تهران معروف است مشتی خاطره باقی مانده که بازخوانی آنها خالی از لطف نیست. سیاهیلشکرهای قدیمی و موسپیدکردههایی که زندگیشان با پرسهزدن در قلب خیابان منوچهری و همسایگی با خیابان لالهزار عجین شده، این روزها خاطرات روزگار باشکوه اربابجمشید را مرور میکنند. آنها هنوز چشمشان به در قهوهخانه قدیمی و رنگ و رورفته پاساژ معتمدی است تا مدیران تولید فیلمها و سریالهای تلویزیونی از راه برسند و برای چند دقیقه هم که شده آنها را در قامت سیاهی لشکر مقابل دوربین قرار بدهند. عمر برخی سیاهیلشکرهای قدیمی از مرز 70سال هم گذشته اما هنوز امید دارند که یک روز کارگردانها گوشهچشمی به آنها نشان بدهند و بهعنوان بازیگر در یک فیلم سینمایی ایفای نقش کنند. فقط عشاق سینما برای یک نقش کوتاه نیمقرن انتظار میکشند.
سینما چهار در دارد
ارباب جمشید، خیابان سیاهی لشکرها و عشاق سینماست اما رد پای آنها به سختی در این خیابان پیدا میشود. سراغ غلام ژاپنی یکی از قدیمیترین سیاهیلشکرها را که میگیریم آدرس قهوهخانه قدیمی پاساژ معتمدی را میدهند که تقریبا در فاصله 500متری خیابان ارباب جمشید است؛ جایی که در یک دهه اخیر به پاتوق سیاهیلشکرها بدل شده و مدیرتولیدهایی که قبلا برای انتخاب سیاهی لشکر به خیابان ارباب جمشید میرفتند حالا در این قهوهخانه گمشدهشان را پیدا میکنند. وارد قهوهخانه که میشویم، غلام ژاپنی از جایش بلند میشود و زودتر از بقیه به استقبالمان میآید؛ با همان کت و شلوار گشاد و اتوخورده و سر تراشیده و چهرهای که حالا گرد پیری حسابی روی آن نشسته است. غلام ژاپنی میگوید در 400فیلم سینمایی حضور داشته و شهرتش کمتر از بازیگران معروف نیست اما صفحه ناقصی که در دانشنامه فارسی برای او باز شده حضورش در 15فیلم سینمایی و 2 سریال تلویزیونی را تأیید میکند. حسن فردین هم پشت یکی از میزهای قهوهخانه نشسته و هر چند ثانیه یکبار پک عمیقی به سیگارش میزند. او از عنوانی که به سیاهیلشکرها دادهاند گله میکند و میگوید: «ما هم مثل بازیگرها برای هر فیلم زحمت میکشیم اما منت سر سیاهیلشکرها گذاشتهاند و به آنها میگویند هنرور».
سلطان سینما منم
غلام ژاپنی یکی از سیاهی لشکرهاست که میگوید یک روز برای دیدن اکبر هاشمی، بازیگر معروف دهه 40به مغازه او در ساختمان پلاسکو رفته و به شکل عجیبی از هالیوود تهران سر در آورده است؛ «سال 1347شاگرد خیاط بودم. وقتی اکبر هاشمی که در پلاسکو مغازه داشت را تعقیب کردم به خیابان ارباب جمشید رسیدم و دیدم اینجا پاتوق سیاهیلشکرهاست. از همان روز اینجا ماندم تا یک روز نوبت به من هم برسد و نقشی هر چند کوتاه نصیبم شود. عشق به سینما یعنی همین؛ یعنی تا آخر عمر بنشینی تا یک روز قرعه به نامت بیفتد. چه روزهایی که توی همین خیابان ارباب جمشید گرسنگی کشیدیم. آبگوشت 13ریال بود و ما دو نفری 13ریال نداشتیم یک آبگوشت بگیریم و بخوریم. نمیدانید چه کشیدیم به عشق اینکه یک روز هنرپیشه معروفی شویم.» غلام میرزایی یا همان غلام ژاپنی در 71سالگی هنوز امیدوار است در مسیری قرار بگیرد که امثال جمشید هاشمپور و مهدی هاشمی سالها پیش در آن قدم زدهاند. او هر روز صبح به این امید مسیر خانهاش تا قهوهخانه پاساژ معتمدی در نزدیکی خیابان ارباب جمشید را گز میکند که یک کارگردان یا مدیر تولید وارد شود و دستش را بگیرد و سر صحنه ببرد. با این حال غلام ژاپنی اعتبارش در سینما را از سوپراستارها بیشتر میداند و معتقد است که باید لقب سلطان سینما را به پسوند نامش سنجاق کنند. او میگوید: «امین حیایی پرکارترین هنرپیشه سینمای بعد از انقلاب است و من هم پرکارترین سیاهیلشکر اما هنوز میخواهم هنرپیشه معروفی شوم و برای یکبار هم که شده در یک فیلم سینمایی نقش اصلی را بازی کنم. سلطان سینمای ایران منم چون در 400فیلم سینمایی بازی کردم. من آنقدرعاشق سینما بودم که همهچیز را رها کردم؛ پدر، مادر، خواهر و برادر را رها کردم و آمدم ارباب جمشید. تشکیل خانواده هم ندادم. من جانم و زندگیام را فدای سینما کردم. پشیمانم اما تو بنویس غلام ژاپنی گفت عمرمان را پای سینما گذاشتهایم. سراغ ما هم بیایید».
سیاهیلشکری که فیلمبردار شد
اینکه خیابان ارباب جمشید را هالیوود تهران مینامند اغراقآمیز نیست؛ چرا که تار و پود این خیابان با خاطرات همه کسانی که دستی در بازیگری و فیلمسازی دارند عجین است و هر بار که پای صحبت با سیاهی لشکرهای قدیمی مینشینیم روایتهای نابتری درباره تاریخچه این خیابان میشنویم. یکی از این روایتها درباره محمد تاجیک است که عاشق واقعی سینماست و هنوز هم هر از گاهی به خیابان ارباب جمشید میآید. غلام ژاپنی میگوید: «محمد تاجیک اصلا سیاهی لشکر نبود چون انتخابش نمیکردند. وقتی ستارههای سینما مثل فردین و بهروز وثوقی به این خیابان میآمدند، محمد تاجیک ماشین آنها را میشست و دستخوش میگرفت. او سالها در این خیابان رفتوآمد کرد و سیاهیلشکر شد به این امید که روزی در یک فیلم سینمایی بازی کند». ابوالفتح بابازاده هم میگوید خیابان ارباب جمشید پاتوق علافهایی بود که میخواستند از این نمد برای خودشان کلاهی ببافند. برخی موفق شدند اما برخی دیگر در این کار عاقبت بهخیر نشدند؛ «در دهه 40که ارباب جمشید پاتوق علافها و عشاق سینما شد، دستفروشها بعد از تاریکی هوا چرخهای طوافیشان را به درختان اینجا میبستند و میرفتند. علافها در تابستان روی این چرخها و زمستانها زیر این چرخها میخوابیدند به عشق اینکه کارگردان یا مدیر تولیدی بیاید و آنها را سر کار ببرد. از بین همان علافها یک نفر فیلمبردار معروف سینما شد و یکی دیگر هم ادامهتحصیل داد و اوضاع مالیاش رو به راه شد اما بقیه هنوز حسرت بازی در یک فیلم سینمایی را دارند.»
دستمزدهای 25هزار تومانی
حکایت سیاهیلشکرهای قدیمی خیابان ارباب جمشید واقعیت سینماست که مثل تیغ دو لبه عمل میکند. سینما عدهای را به اوج ثروت و شهرت میرساند و در عین حال این ظرفیت را دارد که عدهای دیگر را به حضیض برساند. پای صحبتهای سیاهی لشکرهای قدیمی که بنشینید از عشق نافرجامشان به سینما برایتان میگویند. تعدادی از آنها در کنار عشق و دلدادگی به سینما از جریان زندگی عادی هم غافل نبودهاند اما عدهای دیگر از همه اتفاقات شیرین زندگی دست کشیدهاند و در کنار معشوق ماندهاند. حسن ترازی، یکی دیگر از سیاهیلشکرهای قدیمی است که از جریان اصلی زندگی که همان امرار معاش باشد غافل نبوده و حالا در مغازه کیفسازی پاساژ معتمدی روزگارش را سپری میکند. او معتقد است عشق به سینما برای سیاهیلشکر جماعت فرجامی جز شکست نداشته؛ چراکه در سالهای قبل و بعد از انقلاب با کمترین دستمزد کار کردهاند و گاهی مورد استثمار قرار گرفتهاند؛ «قبل از انقلاب یکی از عوامل فنی فیلمهای سینمایی بودم و چندبار هم بهعنوان سیاهی لشکر بازی کردم. وقتی انقلاب شد تصورمان این بود که سینما زیر و رو میشود و ما هم رشد میکنیم. اوایل انقلاب وضعمان بد نبود اما آرامآرام ما را فراموش کردند. الان این همه فیلم در این مملکت میسازند و دستمزدهای چند صد میلیونی نصیب بازیگران میشود اما به سیاهی لشکر 25هزار تومان دستمزد میدهند. ما پای سینما سوختیم. روزگار ارباب جمشید هم مثل احوال سیاهیلشکرها تعریفی ندارد. گذشت آن روزهایی که سوپر استارهای سینما اینجا رفتوآمد میکردند و مردم برای امضا گرفتن از آنها صف میکشیدند. ارباب جمشید دیگر رونق گذشته را ندارد اما بخشی از تاریخ سینمای ایران اینجا نوشته شده است.»
علافها، سیاهیلشکر میشوند
سیاهیلشکرهای قدیمی این روزها در پوشش دستفروشی خودشان را به خیابان ارباب جمشید متصل نگه داشتهاند. اکبر ساده یکی از همین دستفروشهایی که هر روز بساطش را درست روبهروی خیابان ارباب جمشید پهن میکند تا در تیررس کارگردانها و مدیرتولیدها باشد اما سهم چندانی از سفره پر و پیمانی که در سینمای ایران پهن شده، ندارد. عشق او به سینما در حدی است که تصویر حضورش در یکی از سکانسهای فیلم «اجارهنشینها» که پشت سر عزتالله انتظامی و اکبر عبدی دیده میشود را قاب کرده و آن را سند کسوتش در شغل سیاهی لشکری میداند. اکبر ساده، نزدیکترین سیاهی لشکر به خیابان ارباب جمشید است اما او هم مثل بسیاری از همکارانش دوران عسرت را از سر میگذراند. او میگوید کارگردانها و مدیر تولیدها، سیاهیلشکرها را از بین کارگران سر چهارراه انتخاب میکنند و در چنین وضعیتی قدیمیها برای حفظ شأن و منزلت خودشان تن بهکار نمیدهند؛ «برخی برای انتخاب سیاهیلشکر به میدان شوش میروند و برای اینکه پول ندهند علافهای میدان شوش و میدان گمرک را به سیاهی لشکرهای قدیمی ترجیح میدهند. از بین کارگردانهای سینما فقط حسین فرحبخش هوای ما را دارد. ما در این کار سختیهای زیادی کشیدیم. گاهی بهعنوان کتکخور در فیلمهای سینمایی بازی میکردیم و بارها آسیب دیدیم. برای اینکه بیکار نباشیم حاضر بودیم از بالای پشتبام پایین بپریم اما بعد از این همه سال بیمه نداریم. در سالهای قدیم روزی 100نفر سیاهیلشکر به خیابان ارباب جمشید میآمدند و کارگردانها از بین آنها انتخاب میکردند. سیاهیلشکرهای امروزی نمیتوانند جای ما را پر کنند چون ما عاشق سینما هستیم و حتی برای بازی در نقش کتکخور هم انگیزه داشتیم. حالا سیاهیلشکرها را از خیابان جمع میکنند و سر صحنه میبرند درحالیکه کار را باید به کاردان سپرد.» سیاهیلشکرها بهعنوان عضوی از خانواده بزرگ سینما همواره با مشکلات صنفی دست و پنجه نرم کردهاند. اسم آنها در تیتراژ فیلمهای سینمایی دیده نمیشود و نقشهای کوتاهشان در فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی به چشم نمیآید. تنها کاری که متولیان فرهنگی برای این قشر انجام دادهاند تغییر نام این شغل از سیاهیلشکری به هنروری است که عدهای آن را تنها دلخوشیشان میدانند.
چیچو در خانه سالمندان
روایتهای سیاهی لشکرهای قدیمی از روزگار سپری شده خیابان ارباب جمشید شنیدنی است. بیشتر آنها خودشان را در متن هر خاطرهای قرار میدهند اما عدهای دیگر از مرام و معرفت بازیگران قدیمی هم میگویند. مثل حسن فردین که بهخاطر علاقه بیحد و حصرش به ستاره دهه 50سینمای ایران، او را به نام حسن فردین میشناسند؛ کسی که وقتی صحبت از بازیگر فقید سینمای ایران به میان میآید اشک در چشمانش جمع میشود و میگوید فردین آدم بامعرفتی بود و خیلی هوای ما را داشت. به همه کمک میکرد. برای همین هر روز سنگ قبرش خیس است. برای این جماعت انگار هیچچیز خارج از دایره سینما تعریفی ندارد. صحبت با سیاهیلشکرهای قدیمی ارباب جمشید که گل انداخت سراغ چیچو را گرفتیم؛ قدیمیترین و مشهورترین سیاهیلشکر سینما که بهخاطر درآوردن ادای چیچو فرانکوی مکزیکی در یکی از فیلمهای سینمایی، لقب چیچو را به او دادند. رفقایش میگویند این هم روی دیگر سکه حضور در سینماست که چیچو باید در خانه سالمندان باشد و کسی دیگر سراغی از او نگیرد. ابوالفتح بابازاده، یکی دیگر از سیاهیلشکرهای قدیمی و عاشق سینماست. او میگوید: «زمانی در سینما کسی بودیم و برای خودمان لقب و اسم و رسم داشتیم اما حالا کسی سراغمان نمیآید. خیابان اربابجمشید از قدیم محل رفتوآمد همه جور بازیگری بود اما وقتی بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعی و محمد علی فردین میآمدند جای سوزنانداختن نداشت. بالای خیابان، پاتوق دوبلورها بود و پایینتر هم پاتوق بازیگرها».
از کریم41 تا ذبیح سبیل
به جز غلام ژاپنی که پیر کار سیاهی لشکری است، بقیه سیاهلشکرها با دستمزدهای ناچیز روزگارشان را سپری میکنند اما یک دلخوشی بزرگ دارند و آن هم لقبهایی است که اهالی سینما به آنها دادهاند. بازماندههای نسل سیاهیلشکرهای قدیمی با القاب عجیب و متفاوتی شناخته میشوند و خودشان هم اصرار دارند که مردم آنها را با همین لقبها بشناسند؛ مثل شمسالله دولتشاهی که او را با لقب چیچو میشناسند و غلام میرزایی را که سالها پیش در فیلم غلامحسین لطفی نقش چشمبادامی را ایفا کرد و به غلام ژاپنی معروف شد. همه این لقبها برای خودشان حکایتی دارند؛ مثلا حسن گروسی که سالها قبل، از دنیا رفت و به واسطه بازیکردن نقش دکتر در یکی از فیلمها به حسن دکتر معروف شد و تا آخر عمر این لقب را با خودش میکشید. کریم 41هم یکی دیگر از قدیمیهاست که قبل از ورود به شغل سیاهیلشکری کفاش بوده و فقط با قالب کفش شماره41 کار میکرده. برخی دیگر نام هنرپیشههای مورد علاقهشان را برای خود انتخاب میکردند؛ مثل حسن فردین که شیفته محمدعلی فردین بود یا حسن بهروز که ناگفته پیداست تحتتأثیر کدام یک از سوپراستارهای سینمای قبل از انقلاب بوده است. ابوالفتح بابازاده بچه خیابان ارباب جمشید است و بهتر از هر کسی میداند که چرا عشق سیاهی لشکرها به سینما در این سالهای طولانی نافرجام مانده و دلشان به لقبهای ریز و درشت خوش است؛ «همین غلام ژاپنی که میبینید در چند فیلم نقشهای خوبی داشته یا حسن فردین که حتی در یک فیلم نقش اصلی را بازی کرد. این بچهها اگر سواد داشتند در سینما به همه جا میرسیدند. سینما آنقدر مهربان نیست که سیاهیلشکر با تحصیلات محدود را به سوپراستار بدل کند.»