مسیر یا مقصد
میثم قاسمی- شهروند دوچرخهسوار
یک روز عادی را تصور کنید. از خانه راه میافتید به مقصد محل کار. در ابرشهری مانند تهران، پیاده رفتن تا محل کار معمولا بهندرت امکانپذیر است و شانس زیادی لازم دارد که محل کار با خانه فاصله کمی داشته باشد. پس انتخابهای شما میتواند تاکسی، اتوبوس، مترو، ماشین شخصی یا دوچرخه باشد. فرض بر این است که اگر با دوچرخه به محل کار بروید، زمان بیشتری را در مسیر هستید. چنین فرضی میتواند همیشه درست نباشد. در ساعتهای مختلف روز، ترافیک شهر متفاوت است. زمانی که در ایستگاه منتظر اتوبوس و مترو هستید را حساب کنید. همینطور که وقتی اتوبوس یا مترو میآیند و آنچنان شلوغ هستند که نمیتوانید سوار شوید و باید در انتظار بعدی بمانید. یا پشت چراغ قرمز در تاکسی ماندهاید و با هر بار سبز شدن چراغ، تنها چند متر حرکت میکنید. یا وقتی که ترافیک کلافهکننده را پشتسر گذاشتهاید و به محل کار میرسید و مدتها و مدتها بهدنبال جای پارک میگردید. با تمام آنچه گفته شد، باز هم بیایید تصور کنیم که دوچرخه شما را دیرتر به مقصد میرساند. خب اشکالش چیست؟
زندگی در دنیای امروز مبتنی بر سرعت است و هرچیزی که سرعت نداشته باشد، کنار گذاشته میشود. ما باید سریع برویم تا به مقصد برسیم. برای همین است که وقتی میخواهیم به مسافرت برویم، شب راه میافتیم. جاده مهم نیست؛ مقصد مهم است. در این مدل از زندگی، نخستین چیزی که از دست میرود، جزئیات است. ما دیگر کمتر به جزئیات اطرافمان توجه میکنیم و تنها کلیات برایمان مهم است؛ اما جزئیات هستند که به زندگی ما بافت میدهند، رنگ میزنند و زیبایش میکنند. مسیری که هر روز میان خانه تا محل کار و برعکس طی میکنیم، پر از جزئیاتی است که تنها با آرام رفتن میتوان آنها را دید. شاید اینطور بتوان شهری که در آن زندگی میکنیم را بیشتر دوست داشت.