• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
دو شنبه 17 شهریور 1399
کد مطلب : 109426
+
-

دختر ورزشکار بوکانی از قبل وصیت کرده بود اعضای بدنش اهدا شود

وقتی بیان، قهرمان بوکان شد

وقتی بیان، قهرمان بوکان شد

محمد جعفری- خبرنگار

«اگر روزی برایم حادثه‌ای اتفاق افتاد، کوله‌پشتی، کفش، لباس و بقیه وسایل کوهنوردی‌ام را به دوستانم بدهید.» این سفارش همیشگی بیان عطاری، دختر ورزشکار بوکانی به خانواده‌اش بود که چند روز قبل در جریان یک سانحه رانندگی جان خود را از دست داد؛ اما او پیش از حادثه وصیت مهم‌تری داشت:«دوست دارم پس از مرگ اعضای بدنم به بیماران نیازمند اهدا شود.»
به‌گزارش همشهری، بیان عطاری، دختر 37ساله بوکانی چند روز قبل سوار بر دوچرخه‌اش شد تا برای تحویل مدارک ورزشی‌اش به هیأت ورزشی شهرستان بوکان برود. او از سال‌ها قبل در رشته کوهنوردی به شکل حرفه‌ای فعالیت می‌کرد و با دوستانش قله‌های زیادی را در ایران، ترکیه و عراق فتح کرده بود. بیان عاشق کوهنوردی و محیط‌زیست بود. مدتی قبل به او پیشنهاد شده بود که مسئول بخش بانوان هیأت کوهنوردی بوکان شود و او آن روز به هیأت ورزشی می‌رفت تا مدارکش را تحویل دهد. بیان علاوه بر کوهنوردی، دوچرخه‌سوار ماهری هم بود و اغلب با دوچرخه رفت‌وآمد می‌کرد. دختر جوان آن روز با هزار شوق و امید مدارکش را به هیأت ورزشی تحویل داد و سوار بر دوچرخه‌اش به سوی خانه به راه افتاد اما در بین راه ناگهان یکی از خودروهای عبوری با شدت زیادی به او برخورد و او را نقش زمین کرد.  دقایقی بعد امدادگران اورژانس او را به بیمارستان بوکان منتقل کردند و اقدامات اولیه برای نجاتش آغاز شد. در معاینه‌های اولیه معلوم شد که ضربه شدیدی به سر دختر جوان وارد و او دچار آسیب مغزی شده است. تلاش کادر پزشکی 5روز طول کشید و ضریب هوشی دختر ورزشکار پایین‌تر آمد تا اینکه سرانجام او دچار مرگ مغزی شد. در این شرایط بود که کادر پزشکی شرایط بیان را با خانواده‌اش در میان گذاشتند و پیشنهاد کردند تا اعضای بدن او به بیماران نیازمند اهدا شود.
وفا عطاری، برادر بیان درباره تصمیم بزرگی که او و خانواده‌اش گرفته‌اند به همشهری می‌گوید: راستش را بخواهید این تصمیم خودِ بیان بود. او از مدت‌ها قبل کارت اهدای عضو گرفته بود و می‌گفت دوست دارد اگر برایش اتفاقی افتاد اعضای بدنش به بیماران نیازمند اهدا شود. برادر داغدار بیان ادامه می‌دهد: خواهرم عاشق ورزش، به‌خصوص کوهنوردی بود. او همه زندگی‌اش را وقف کوهنوردی و محیط‌زیست کرده بود.
حرف‌های وفا وقتی به اینجا می‌رسد دیگر طاقت نمی‌آورد و بغضش می‌ترکد. با گریه می‌گوید: خواهرم می‌گفت امیدوارم اگر روزی برایم حادثه‌ای اتفاق افتاد فقط سرم آسیب ببیند و بدنم سالم بماند تا اعضای بدنم پس از مرگ به بیماران نیازمند اهدا شود. او ادامه می‌دهد: در این چند روز جز دعا کردن کار دیگری از ما ساخته نبود. پزشکان بیمارستان همه تلاش‌شان را برای نجات خواهرم انجام دادند اما به نتیجه‌ای نرسید و وقتی گفتند او دچار مرگ مغزی شده خودمان گفتیم که بیان خواسته‌اش اهدای عضو است. در غیاب پدرم که چند سال قبل فوت شده، اهدای اعضای بدن بیان برای مادرم سخت بود. چند سال قبل هم یکی از برادرانم در یک حادثه رانندگی جانش را از دست داده بود و این سومین داغی بود که مادرم تحمل می‌کرد. با این حال او هم راضی شد. پس از اهدای قلب، کبد و کلیه‌های بیان، چند روز قبل با بیان وداع کردیم و درحالی‌که تعداد زیادی از اهالی شهر برای عرض تسلیت آمده بودند، پیکرش را در آرامستان روستای کوسه دفن کردیم. محل دفن، پای همان کوهی است که بیان به آنجا علاقه داشت و کوهنوردان بوکان معمولا به آنجا صعود می‌کنند. حالا چند روز از این حادثه می‌گذرد و اهالی بوکان با اینکه داغدار از دست دادن یکی از بهترین ورزشکاران شهرشان هستند، اما به‌خاطر کار بزرگ خانواده عطاری به خود افتخار می‌کنند.

این خبر را به اشتراک بگذارید