روایت دیگران
فرستاده
انتخاب و ترجمه| اسدالله امرایی|نویسنده داستان| برتولت برشت:
اخیراً با آقای کاف درباره ماجرای آقای ایکس فرستاده سیاسی کشوری بیگانه درکشورمان حرف میزدم که ماموریتهای محوله از طرف کشور متبوعش را به نحو احسن انجام داده بود و با کمال تأسف در مراجعت به میهن بهشدت مورد توبیخ رسمی قرارگرفته بود.
گفتم: «اتهام او به این علت بوده که برای توفیق در ماموریت با ما که دشمن کشور هستیم، زیادی گرم گرفته بود. فکر میکنی بدون نزدیک شدن به ما میتوانسته در ماموریت خود موفق شود؟»
آقای کاف گفت:« قطعاً نه. باید خوب میخورد تا با دشمنان مذاکره کند. باید مجیز جنایتکاران را میگفت و کشور خودش را دست میانداخت که به اهداف خود برسد.»
پرسیدم:« پس رفتارش صحیح بوده؟»
آقای کاف گفت:« البته رفتارش در این مورد خاص صحیح بوده.»
موقع خداحافظی دست او را گرفتم و با عصبانیت داد زدم:« پس چرا توبیخ و تحقیر شده ؟»
آقای کاف با بیاعتنایی گفت:« لابد به غذای خوب عادت کرده و ارتباطش را با جنایتکاران حفظ کرده و قدرت تشخیص او تحلیل رفته و آنها مجبور شدهاند، توبیخش کنند.»
با حالتی انزجار آمیز پرسیدم:« پس بهنظر شما درست عمل کردهاند؟»
آقای کاف گفت:« البته که درست عمل کردهاند. چه کار باید میکردند؟ او شجاع بود و از پس آن مأموریت مرگبار برآمد. اگر میمرد آیا نباید دفنش میکردند و میگذاشتند درفضای آزاد بپوسد و بوی گندش همه جا را بگیرد؟»