
کاتب قجری
نثر و زبان مستوفی سالم و بیغلوغش است

علیاکبر شیروانی
1321عبدالله مستوفی اثر سترگش «شرح زندگانی من» را منتشر کرد و زمانه با او یار نبود که در همان زمان مهمترین اثر ادبی تلقی شود. زمانهای دیگر این کتاب خوانده شد و قدر دید. دوره دوره پهلوی بود و دورهای که زمینه برای اتصال به کورش را با پل زدن از دوره قاجار تمنا میکرد. شرح زندگانی من از خانواده قجری میآمد و خواهناخواه در ضمن توصیف، مدح هرچه بود تکریم دوره رضاخانی نبود. نثر و زبان مستوفی سالم و بیغلوغش است، رگههای طنز دارد، گزارشی و جزئینگرست و از چشمههای ادبیات کهن سیراب شده و شیرینی زبان فارسی را در خود دارد.جابهجای کتاب و بنابر موضوعی که مستوفی سراغش رفته است، هنر او در امتزاج کلمات و لغات موضوعی با شیوه بیانش به چشم میخورد که بهرغم بلندی اثر از یکدستی و ملال متن به شکل چشمگیری میکاهد. هنوز و همچنان شرح زندگانی من نمونه و الگویی برای نثر فارسی است.
«پدرم در تالار از اعیان و رجالی که به روضه میآمدند پذیرایی میکرد. بساط چای برای این دسته در راهروی تالار پهن و چند نفر پیشخدمت، مخصوص خدمت این اتاق بود. برادرم آقا میرزا رضا در قسمت خود از واردین و روضهخوانها پذیرایی میکرد و کارهای عمومی روضه از قبیل تعیین موقع قلیان و چای و تنظیم سایر کارها را اداره مینمود. مادرم در قسمت خود گذشته از قلیان و چای و قهوه، عدس و قهوه بوداده و شش رنگ قاووت در حقههای بلور که در سینیهای ورشو چیده بود، به مهمانهای خود تقدیم میکرد. عدس بوداده را خانمها برای این میخوردند که تصور میکردند اشک چشم را زیاد میکند. قاووت هم که مایهاش نخودچی و قند و مغز لیموی عمانی و گشنیز یا قهوه یا دارچین یا رازیانه یا مغز بادام ساییده، چاشنی آن میشد، تنقلی بود که خانمها به جای شیرینی پذیراییهای معمولی، اختراع کرده بودند».