• جمعه 6 مهر 1403
  • الْجُمْعَة 23 ربیع الاول 1446
  • 2024 Sep 27
پنج شنبه 13 شهریور 1399
کد مطلب : 109105
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/n58J4
+
-

نبرد با هیولاها

نبرد با هیولاها

وقتی از نوجوانی دبیرستانی بپرسی بزرگ‌ترین چالشی که با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کنی چیست، اغلب در یک کلمه جوابتان را می‌دهد: کنکور! همین یک کلمه یاد‌آور هیولای دو سری است که با گرز آهنی گداخته دنبال داوطلبان می‌کند، چه برسد به این‌که بخواهد با هیولای دیگری‌ که‌ این‌روزها گریبان‌گیرمان شده ادغام‌ شود. مثل اتحاد دو ارتش قدرتمند و خبیث برای درهم شکستن سربازان پیاده‌نظام.
بنده هم یکی از همین پیاده‌نظام‌ها بودم و در صحنه‌ی جنگ، ببخشید در جلسه‌ی کنکور حضور داشتم! پس از استقرار، اولین شبیخون رسیدن دفترچه‌ها بود که طبیعتاً از قبل برایش برنامه‌ریزی کرده بودیم. مشکل اصلی آن‌یکی بود که دیده نمی‌شد. از این رو اگر خدای ناکرده می‌خواستیم یک شکلات در دهانمان بگذاریم، اول اسپری الکل را برمی‌داشتیم، دست‌هایمان را ضدعفونی نموده، شکلات مذکور را زیر دوش الکل گرفته، با احتیاط اطراف را نگریسته و اگر احتمال می‌دادیم کرونایی در آن حوالی پرسه نمی‌زند، ماسک را پایین کشیده، فوراً شکلات را در دهان انداخته و ماسک را مجدداً بالا می‌دادیم. این‌که شکلات چه‌قدر مزه‌ی الکل می‌گرفت بماند. بحث ناتوانی در خاراندن گوشه‌ی چشم‌ و نوک بینی و... را هم باز نکنیم و این‌که از عطسه‌کردن ساده هم می‌ترسیدیم، مبادا بغل‌دستی‌مان را بترسانیم!
شاید اگر برای نسل‌های آینده بگوییم ما چگونه کنکور دادیم، پوزخند بزنند و اگر هم بخواهند زیادی دل‌سوزانه رفتار کنند، صدایشان را نازک کنند و با حالتی آکنده از حس ترحم بگویند: «آخی عزیزم، عوضش برات خاطره شد!» اما هیچ زمان، هیچ‌کسی جز خود ما حال و احوال آن روزمان را درک نخواهد کرد...

مهدیه اسمعیلی از شهریار

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :