فردای پس از سختیها
یاسمن مجیدی:
این را تو گفتهای و دیگران نیز به پیروی از حرفهای تو، بارها گفتهاند که در فردای پس از هرسختی، آسانی است.
که تلخی روزهای تنیده در گرفتاریها و پیچیده به گرههای کور، به شیرینیِ گشایشِ کارها ختم میشود. با اینهمه، من هنوز هم به سختیهای دنیا عادت نکردهام.
هنگامی که از نو با مسئلهای تازه مواجه میشوم فراموش میکنم؛ پیش از این، سختیهای ریز و درشت بسیاری را پشت سر گذاشتهام. وقتی به یکی از آن گذرگاههای صعبالعبور زندگی میرسم، دوباره غولی در دنیای تصورات ذهنیام، در برابرم مجسم میشود و من از دیدن هیبت آن غول میترسم.
ترس، مرا از رفتن بازمیدارد. از جرئتم میکاهد. خیال میکنم که با بستن چشمها روی سختیها میشود از آنها گذشت، اما همینکه چشمهایم را باز میکنم میبینم نه از سختیها عبور کردهام و نه از غول آن مرحله گذشتهام.
ندایی از درونم همیشه بر من دل میسوزاند. با من حرف میزند و میگوید پشت سر گذاشتن سختیها جز با عبورکردن از آنها میسر نیست. توقف، فقط مدت زمان عبور از مشکل را برایت طولانیتر میکند.
ندای درونم را میشنوم، و اگرچه دچار تردیدم، اما میایستم و اولین قدم را برمی دارم.
با هرقدم، تجربههای گذشته را به یاد میآورم. به خاطر میآورم که سختیهای دنیا همیشگی نبوده و نیستند و تمام غولهای خیالی توی ذهنم شیشهی عمر کوتاهی داشتهاند.
من حرکت میکنم و پیش میروم؛ نه با چشمهای بسته، با پذیرفتن مسیری که در آن قرار گرفتهام، با چشمِ باز.
به آخرین مرحله فکر میکنم، به لحظهای سراسر شگفتانگیز که نمیدانی دقیقاً در دو قدمیِ به پایانرسیدن مشکلات ایستادهای. و ناگهان، خسته از تاریکیها و زشتیهای مسیر، نگاهت را برمیگردانی و نسیم خوش آسودگی و رهایی به صورتت میخورد.
آنوقت میبینی به همان وعدهی نورانی رسیدهای. به تماشای منظرهای زیبا در فردای پس از سختیها.
عَلى انَّ ذلِکَ بَلاءٌ وَ مَکْرُوهٌ قَلیلٌ مَکْثُهُ، یَسیرٌ بَقائُه، قَصیرٌ مُدَّتُهُ
و حال آنکه بلا و سختی دنیا سبک است، کوتاه است، کمدوام و تابآوردنی است.
فرازی از دعای کمیل