خشونت علیه زنان در محکمه افکار عمومی
شیده لالمی-روزنامه نگار
سکوت خودخواسته، توصیه به سکوت و فشار اجتماعی و تهدید برای مکتوم نگاه داشتن تجربههای تجاوز و آزار جنسی زنان، مؤثرترین راهکاری است که خشونت علیه زنان را زنده نگه میدارد. بسیاری از افرادی که در زندگیشان به هر شکلی آزارجنسی را تجربه میکنند، پیامدهای اجتماعی و روانی این تجربه را تا سالهای طولانی و حتی همه عمرشان با خود حمل میکنند. عوامل متعددی خودگشودگی و پرده برداشتن از این تجربهها را بهشخصه برای آسیبدیدگان دشوار میکند، اما مهمترین فاکتورهای اثرگذار در این زمینه «ترس از قضاوت دیگران» و «ناتوانی برای ارائه شواهد و مستندات» است.
بیشتر افراد زمانی در معرض آزار جنسی قرار میگیرند که تنها هستند و در عین حال بسیاری از آزارگرانجنسی، قضاوتهای دیگران را به مثابه ابزاری برای تهدید آسیبدیده و محبوس کردن او در لاک سکوت بهکار میبرند. ترس از آبروریزی فردی و خانوادگی، طرد و انزوای اجتماعی، خطر از دست دادن شغل و تغییر نگاه جامعه به فرد بزهدیده بخشی از ابزارها و اهرمهای فشاری است که چرخه خشونت را فعال نگه میدارد؛ چه در قالب تهدید از جانب فردآزارگر و چه برآمده از باورهای فرد آسیبدیده؛ مهم این است که همه یا بخشی از این عوامل در نهایت به «تصمیم سکوت» میانجامد؛ کتمان خشونت، پردهپوشی تجاوز و لب فروبستن و در خودشکستن.
سالهاست جنبشهای اجتماعی منع خشونت علیه زنان به راه افتاده و کنشهای اجتماعی فراوانی برای صیانت از حقوق زنان در برابر انواع خشونت شکل گرفته، اما همچنان درصد بسیار محدودی از آسیبدیدگان آزار جنسی میخواهند و میتوانند این تجربهها را برای دیگران روایت کنند. این «دیگران» میتواند دادگاه و دم و دستگاه رسمی دادرسی باشد یا محکمه افکار عمومی. آنچه در شبکههای اجتماعی در هفته اخیر اوج گرفته انتشار روایتهایی از تجربه آزارهای جنسی زنان، به محکمه افکار عمومیبردن تجربه آزارجنسی و درواقع استفاده تعدادی از آزاردیدگان از ابزار افشاگری است.
فرایندی مشابه با کنشجمعی که با هشتگ Me_too# یا #من-هم پیشتر (از سال2017) در شبکههای اجتماعی به راه افتاد و بازتاب گستردهای در جهان داشت و بارها تکرار شد. این هشتگ هم برای نشان دادن شیوع گسترده تجاوز و آزار جنسی، بهویژه در محیط کار و محکوم کردن آن مورد استفاده قرار گرفت و در مدت زمان کوتاهی وایرآل شد. بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی بهویژه در توییتر از قربانیان آزار جنسی میخواستند تجربههای شخصیشان را روایت کنند تا چرخه آگاهی دراین باره شکل گرفته و در عین حال فضای اجتماعی برای آزارگران جنسی ناامن شده و آنها خود را در خطر افشاگری و رسوایی ببینند.
یکی از مهمترین دستاوردهای Me_too# برانگیختن احساس همدلی عمومی با قربانیان آزارهای جنسی بوده است. درواقع خردهروایتها در اینجا قدرت تأثیرگذاریشان را نشان دادند و عملا برداشت و نگاه متفاوتی نسبت به تجربههای شخصی و عینی آزارجنسی زنان شکل گرفت. افشاگری زنان در کنش جمعی Me_too# به استعفای برخی شخصیتهای سیاسی، پیگرد قضایی و محکومیت برخی چهرههای هنری، ورزشی و حتی مذهبی انجامید و گریبانگیر آکادمی نوبل هم شد؛ هشتگ سادهای که شاید در ابتدا بهنظر نمیرسید بتواند به چنین نتایج گسترده اجتماعی، سیاسی و فرهنگی منجر شود.
واقعیت آن است که آنچه از رهگذر کنش جمعی زنان در جریان Me_too# بهدست آمده صرفا مثبت نبوده است. برخی منتقدان میگویند راستیآزمایی ادعاهای مطرح شده در این شکل از کنشهای جمعی که به نوعی مشابه با رویدادهای گزارش شده اخیر از آزارهای جنسی زنان ایرانی در شبکههای اجتماعی است، میتواند مسیری را برای تسویهحسابهای شخصی و ارائه روایتهای ساختگی و غیرواقعی بازکند و در نهایت به فرایند مطالبهگری زنان صدمه بزند. این نقدها در جای خود شنیدنی است و اسباب تامل و چارهاندیشی، اما آنچه مسلم است اینکه درباره آنچه در جریان این کنشهای جمعی به واسطه شبکههای اجتماعی شکل گرفته و پیش میروند نمیتوان قضاوت صفر و صدی داشت. باید تأثیرات مثبت را دید و به مطالبهگری جمعی میدان داد و پیامدهای منفی را شناخت و مهار کرد. این موضوع در مورد مشخص خشونت علیه زنان، اهمیتی دوچندان دارد. اگرچه یکی از کاستیهای جدی برای پیشگیری و مهار آزار جنسی که متوجه زنان جامعه است، نبود قوانین بازدارنده و سازوکارهای حقوقی کافی در این زمینه است، اما بخش زیادی از مسیر کنترل و مهار چرخه آزار از راه تغییر باورهای فرهنگی و رفتارهای اجتماعی میگذرد. درست است که قوانین سختگیرانه درصورت ضمانت اجرا میتوانند زمینهساز این تغییرات شوند، اما مطالبهگری افکار عمومی و فشار اجتماعی در جای خود ابزارهای بسیار مهمی هستند که متهمان به آزار جنسی را در منگنه پاسخگویی قرار میدهند. هر چند که در این فرایند همانطور که آزاردیدگان باید ادله کافی برای طرح ادعایشان داشته باشند، حقوق متهمان در اعلان عمومی موارد اتهامی هم باید درنظر گرفته شود. دومین موضوع یعنی توجه به حقوق متهمان، مهمترین نقدی است که اگر زنان افشاگر آزارهای جنسی راهکاری برای آن نداشته باشند، میتواند پیشروی اثربخش این کنش جمعی را بهدستانداز بیندازد و به محاق ببرد.
چالش همیشگی پیشروی آزاردیدگان این است که در زمان اعلام تجربیاتشان و آنچه از سرگذراندهاند در معرض پیشداوریهای اجتماعی، زمینههای تاریخی و بهویژه کلیشههای جنسیتی قرار میگیرند، محکوم به اغواگری و گفتن نیمی از واقعیت میشوند که این شرایط همچنان به قوت گذشته باقی است، اما با تفاوتهایی؛ دستکم اینکه صدای زنان با وجود همه نقد و نظرها بیشتر از گذشته شنیده شده و این بار بهنظر نمیرسد پیشزمینهها و موانع اجتماعی بازدارنده که پیشتر برای مهر سکوت بر لب زدن قوی و همهجانبه عمل میکرد، در زمانهای که صدای زنان با گسترش شبکههای اجتماعی بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد، قدرت گذشته را داشته باشد؛ زنانی که تصمیم گرفتهاند این بار با صدای بلندتری نسبت به خشونتی که بر سرشان رفته اعتراض کنند و این اعتراض، همدلی اجتماعی نسبتا گستردهای را هم برانگیخته است.