خروج از کوچه بنبست
حسن نمکدوست/ استاد ارتباطات:
80میلیون جمعیت ایران و 800هزار نسخه کل تیراژ روزنامههای کشور! در ازای هر 100نفر یک نسخه روزنامه، و این یعنی پایینترین نسبت در 50ساله اخیر. 20سال پیش در ازای هر 100نفر 6/2نسخه روزنامه منتشر میشد. آیا روزنامههای ایران به پایان خط رسیدهاند؟ در این کوچه بنبست، تکلیف روزنامه همشهری چیست؟ پاسخ همشهری به این پرسش، بسیار مهم است. همشهری به یکسوم تیراژ کل روزنامههای کشور معنا میبخشد.
پاسخ کلی، که همه به آن واقفیم، اکسیری همیشگی و جهانی است: برآورده کردن نیاز مخاطب. اما در این جهان پرغوغای ارتباطی و رسانهای که «هر دم از باغ آن، بری میرسد» و هر شهروندی خود یک رسانه است، نیاز مخاطب را چگونه میتوان برآورده کرد که او هر روز صبح با شوق و ذوق پای دکه روزنامهفروشی حاضر شود، به تماشای صفحه نخست روزنامهها بایستد و از همان دکه ورقزدن و خواندن روزنامه مورد علاقهاش را آغاز کند.
پاسخ کلی، چون کلی است، همیشه درست است، اما الزاما راهگشا نیست. تصویری چنان نوستالژیک از مخاطب مشتاق و منتظر هم چه بسا دیگر واقعبینانه نباشد. اگر روزنامه تا همین چند سال پیش سهم اصلی را در برآورده کردن نیاز مخاطب به اطلاعات و آگاهی داشت، حالا باید قبول کند بخشی از یک نظام بهمراتب بزرگتر، پیچیدهتر و صد البته دمکراتیکتر ارتباطی و رسانهای است؛ نظامی که مخاطب نیاز خود را در تعامل با آن- و نه گوش سپردن به آن- برآورده میکند.
از این واقعیتهای قدری پیچیده چه نتیجهای میتوان گرفت: اول، مسئولانی که مقدرات رسانههای کشور را در دست دارند و مرتب بر گسترش و تعمیق مداخله حکومت در این فضا تأکید میکنند، در باغ تحولات جدید در فضاهای ارتباطی شهروندان نیستند. همین بیخبری آنها را در این توهم نگاه داشته که میتوان و باید از طریق رسانهها به مردم گفت چه بکنند یا چه نکنند. این در حالی است که مردم حد کوتاه آمدنشان شده است اینکه «بیایید با مشارکت هم بگوییم چه میتوانیم بکنیم و چه نمیتوانیم»؛هیچ میانهای هم با «آقا بالا سر» رسانهای ندارند.
دوم، آینده برای کاغذ تنها، سخت و سختتر خواهد شد. روزنامه باید بخشی از منظومه در دسترس ارتباطی- رسانهای مخاطب باشد. کنار کاغذ باید فضای آنلاین، شبکههای اجتماعی، پیامرسانهای موبایل و... را قرار داد و در این میان باید به همین تلفن همراه اولویت داد که دیگر جانمان به آن بند است. استدلال هم روشن است: نمیتوان مخاطب را از امروز تا فردا رها کرد. باید به تعامل 24ساعته و 7روز در هفته با او فکر کرد و بخشی از این تعامل را بنابر امکانات و مقتضیات چاپ و کاغذ به روزنامه سپرد. در این میان، روایت جذاب، تحلیل و عمق بخشیدن، سهم و نقش اصلی روزنامه است.
سوم، روزنامه و روزنامهنگاران حرفهای، که تعهد اجتماعی خمیرمایه کارشان است، گویا دیگر باید از روایتگری صرف دست بردارند و در حل مسائل، مشارکت کنند، مسئله را تبدیل به دستور کار اجتماعی کنند و مشارکت عموم- از مسئولان تا مردم کف خیابان- را برای حل آن بطلبند. اتفاقا کاغذ و مجالی که میآفریند، مناسب این رویکرد تازه است، البته باز نه به تنهایی؛ در کنار و با کمک امکانات دیگر. سازماندهی این نوع مشارکت، نیازمند سازوکاری امروزی، چابک، خلاق و حتما با رویکرد اقتصادی است. بالاخره روزنامه دخل و خرج دارد و باید زندگیاش بچرخد. چه بهتر که با کمک به حل یک مشکل اجتماعی چرخ زندگی را به حرکت درآورد. برگردیم به پرسش اصلی، تکلیف همشهری در این کوچه به ظاهر بنبست چیست؟ همشهری هیچ چارهای جز این ندارد که در این تحولات قطعی و ضروری پیشگام باشد. راستش را بخواهید روزنامهای که عجالتا بیش از همه امکان و وسع تحول را دارد هم همین همشهری است. باید تلاش کرد که همشهری به یک منظومه مسنجم و چندرسانهای امروزی تبدیل شود؛ صد البته در بافتاری حرفهای؛یعنی اینکه آزاد باشد، آینه جامعه باشد، صدای مردم باشد، دقیق و صریح باشد، منصف و مسئول باشد و مهمتر از همه منبعی موثق برای همه و در همه سطوح باشد. این آخری، در زمانهای که بر اثر اشتباه کاری مقامات محترم، و البته اشتباه ما شهروندان عزیز، رسانههای ناموثق به «منابع مهم کسب کذب» یا به زبان امروزیاش «فیکنیوز» تبدیل شدهاند، حیاتی است.
درست است که همشهری منتسب به شهرداری و شورای شهر است، اما خوشبختانه این بخت را تا حدود معینی داشته که مردم آن را نشریهای حکومتی ندانند. دست بر قضا هر زمان همشهری، از ماهیت اصلی خود که روزنامه شهروندان است دور و اسیر بخشهایی از حکومت شده، رنگ و عطر و سرزندگیاش را از دست داده. همشهری باید از کوچه بنبست خارج شود و قدم به خیابان پر از رنگ و پرسش و زندگی و نوآوری شهروندان بگذارد.