• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
پنج شنبه 16 مرداد 1399
کد مطلب : 106979
+
-

چرخ اول

جادوگر و طلسم خبرنگارى

طوبا ویسه:
یک‌بار معلم به ما گفت: « از چه شغلی بدتان می‌آید و دوست ندارید وقتی بزرگ شدید آن شغل را داشته باشید؟ درباره‌اش بنویسید و بگویید چرا از آن شغل متنفر هستید؟»
باورتان می‌شود؟ من وقتی 12ساله بودم، نوشتم از شغل خبرنگاری متنفرم. به‌نظرم خبرنگارها همان آدم‌های سمجی بودند که جلوی دادگاه‌ها کمین می‌کردند تا متهم‌ها را گیر بیندازند. بعضی‌هایشان هم  میکروفن‌های بزرگ دستشان بود و می‌رفتند از سیل و زلزله و جنگ  خبر و گزارش تهیه می‌کردند و دیگران را  غمگین می‌کردند. اصلاً متوجه نبودم کار این خبرنگارها چه قدر مهم
 است!
حتماً می‌‌گویید: «چه دروغ‌ها! پس چه‌طور خودت خبرنگار شدی؟» قصه‌اش طولانی است. تابستان یکی از سال‌ها با  پدر، مادر، دایی، خاله و زن‌عمو رفتیم ایران‌گردی؛ آن هم  دسته‌جمعی. خیلی خوش گذشت. چند روز در راه بودیم و شهرهای زیادی را گشتیم. در یکی از شهرها زنی که خودش را پیشگو می‌نامید؛ سر راهم سبز شد. لبخند مرموزی زد و یک فلز عجیب را سمت من گرفت. پدر و مادرم خیلی تعجب کردند و ترسیدند این زن به من صدمه بزند. زن که لباس‌های عجیب و غریبی پوشیده بود گردن‌بندهای سنگی رنگ وارنگ به گردنش آویخته بود گفت: «دختر جوان تو در آینده یک خبرنگار خواهی شد.»
صدایش چه‌طوری بود؟ صدایش شبیه جادوگری بود که می‌آمد پشت در خانه‌ی سفید‌برفی تا الکی به او یک سیب سرخ بدهد. مثل جادوگری که  به پری‌دریایی دوتا پا می‌داد یا... به‌هرحال او یک جادوگر عجیب بود و فکر کنم با آن فلز عجیبش مرا تبدیل به یک خبرنگار کرد.
حالا سال‌هاست که دارم تلاش می‌کنم خبرنگار نباشم و به شغل‌های دیگری که دوست داشتم برسم. مثل چه؟ کتاب‌فروش یا یک فضانورد، یک غواص از آن غواص‌ها که می‌روند کشتی‌های غرق شده را نجات می‌دهند یا یک ملوان در یک کشتی بزرگ.
 اما راستش را بگویم حالا اگر به 12سالگی برگردم، هرگز نمی‌نویسم از شغل خبرنگاری و روزنامه‌نگاری بدم می‌آید. حالا می‌دانم چه‌قدر وظیفه‌ی مهمی روی دوش خبرنگارهای دنیا است. آن‌ها مثل فیلسوف‌ها، سؤال می‌کنند و به مردم دنیا آگاهی می‌دهند. آن‌ها همه‌چیز را تحلیل می‌کنند و نگاهی مثل یک عقاب دارند. آن‌ها مدام باید اطلاعات خود را بالا ببرند.
 اگر در سال‌های نخست خبرنگاری و روزنامه‌نگاری دنبال آن جادوگر عجیب بودم که طلسم خود را بشکنم و شغل دیگری داشته باشم؛ امروز دنبال او نیستم.
مخصوصاً از روزی که خبرنگار کودکان و نوجوانان شده‌ام، دیگر دنبال آن جادوگر نیستم؛ اگر ببینمش از او تشکر هم می‌کنم.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :