کتاب هایی که یک سرشان به هندوستان می رسد
یاور یگانه ـ روزنامه نگار
در ستون ویترین نشر امروز 2کتاب را معرفی میکنیم که یکی از طریق نویسندهاش که چند سالی در هندوستان ساکن بوده و تجربه این سکونت را به داستانهایش آورده به هندوستان ربط دارد و کتاب دیگر از سر حُسناتفاق از هندوستان به تهران رسیده و بهدست مترجم افتاده است.
* او شبها میآید / نوشته پاکسیما مجوزی / انتشارات هزاره سوم اندیشه / چاپ اول1399
مجموعه داستان «او شبها میآید» نوشته پاکسیما مجوزی شامل 9داستان کوتاه پدر، فراموشی، راه آخر، مرد و حافظ، دوربین دیجیتال، زن طبقه بالا، مردی که من بودم، بازگشت و او شبها میآید، است. مجوزی در سومین کتاب خود کوشیده تا مسائل و موضوعاتی را که در جامعه امروزی ما برای طیف گستردهای از افراد قابللمس است دستمایه داستانهایش قرار دهد. مجوزی که خود 7سال در سرزمین هزارویک شب هندوستان زندگی کرده، در داستان اولش سراغ شخصیتی رفته که برای فرار و در امان ماندن از جنگ به هندوستان مهاجرت کرده است. در سالهای اخیر، مهاجرت تم اصلی داستانهای بلند و کوتاه زیادی بوده و این میل به رفتن و از سرزمین مادری دل بریدن را باید به مثابه نشانهای از موقعیتی اضطراری تفسیر کرد که میتواند علل اقتصادی، سیاسی، مدنی و حتی زیستمحیطی داشته باشد. داستانهای این مجموعه با موضوعات مختلفی سروکار دارند و به موضوعاتی همچون گمگشتگی در زمان، کاویدن گذشته یا فرار از آن و رقابت عشقی میپردازند.
در بخشی از داستان «او شبها میآید» میخوانیم: «نمیخواستم بچهام را از من بگیرد. باید کاری میکردم. ناامید شده بودم تا اینکه زنی به خانه ما آمد. میدانم خودش او را فرستاده بود پیش من، انگار میخواست کمکم کند. حتی از وقتی دید دنبال آن دریا میگردم کمتر به خوابهایم میآمد و اگر هم میآمد گوشهای میایستاد و نگاهم میکرد. زنی که به خانه ما آمد، خواهر همسایهمان بود و تازگیها از سفر برگشته بود. به خانه خواهرش رفته بود تا عکسهای سفرش را با هم ببینند. یکسری شال، ادویه، روتختی و زیورآلات برای فروش آورده بود. زن همسایه کم و بیش از حال من در این اواخر خبر داشت و گویا شوهرم سپرده بود هوای مرا دورادور داشته باشد. برای همین به خواهرش پیشنهاد داد به خانه من بیایند تا عکسها و جنسها را ببینم. از همان اول دلم میخواست به عکسها برسم. برای فرار از دست آن اجناس، یک گوشواره صدفی برداشتم. بالاخره توانستم لپتاپش را بگیرم و عکسها را ببینم. همهجور عکسی در آن بود؛ از معماریهای عجیبوغریب تا کاخهایی به رنگ صورتی، مجسمههای بزرگ ششدست، بازارهای شلوغ، پارچههای رنگارنگ و غذاهای متنوع. در میان همان عکسها بود که آن دریا را دیدم. دهانم خشک شده بود. میلرزیدم. دریای خوابهایم بود...»
* با ایران چهها که نکردند / گردآوری و ترجمه: محسن میرزایی / انتشارات کتابسرا / چاپ اول1399
محسن میرزایی در مقدمه فشردهای که در ابتدای کتاب آورده، نوشته: «25سال پیش یکی از کتابفروشان تهرانی تعداد زیادی کتاب و آلبوم از هندوستان خریداری کرده و به تهران آورده بود. من از او چند آلبوم قدیمی و تعدادی عکس خریداری کردم؛ ضمنا در میان کتابهایی که او از هندوستان خریده بود، کلاسوری وجود داشت که در آن بریده جراید انگلیسی چسبانده شده بود. از روی کنجکاوی این (کلاسور) را نیز خریداری کردم. وقتی به خانه آوردم و مطالعه کردم به این نکته پی بردم که این بریده جراید مربوط به وقایع ایران در سال1911 میلادی و زمانی است که دولت ایران مستر شوستر آمریکایی را استخدام کرده بود و روسها و انگلیسها که نمیخواستند پای آمریکاییها به ایران باز شود، بهرغم اختلافات فی مابین، همگام و متحد شده بودند تا مستشار آمریکایی را به هر قیمتی که شده از ایران بیرون کنند. کسی که این بریده جراید را تهیه میکرده است، احتمالا یکی از منشیهای سفارت انگلیس بوده است که پس از اتمام مأموریت خود به هندوستان رفته و این کلاسور را نیز با خود به آن کشور برده است.»
میرزایی مطالبی را که در این کتاب گردآوری شده، اسنادی بر تحمیل مقاصد استعماری انگلیس بر ملت ایران دانسته و مطالعه آنها را از آنجا که گذشته چراغ راه آینده است، لازم شمرده است. بریده جراید به همان شکلی که در کلاسور مزبور چسبانده شده، در کتاب انتشار یافته و سعی نشده با نرمافزارهای گرافیکی رایج زیبا شوند تا به این ترتیب سندیت آنها بیشتر درنظر خواننده عیان شود و از سوی دیگر حسی نوستالژیک را برانگیزند.