زیر آسمان شهر
حتماً! قطعاً ! یقیناً !
دکتر اسماعیل امینی|شاعر، طنز پرداز و مدرس دانشگاه:
«این تـرانه را حـتــمـا بشنوید! اگر هزار بار هم گوش کنید کم است.» ترانه را میشنوید و میبینید که کلام آن سست و موسیقی و اجرای آن ضعیف است. این نکته را به آن دوست که ترانه را با شوق و هیجان برایت فرستاده متذکر میشوید. پاسخ میدهد: اما صدای خواننده خیلی خوب است. پاسخگوی هیجان زده، به اظهارنظرتان توجه نمیکند، چون نیاموخته است که به حرف دیگران توجه کند. او فقط حرف خودش را میزند زیرا خیال میکند که حرفش خیلی مهم است. او آنقدر هیجان زده است که اصلاً نمیبیند که شما دربارۀ صدای خواننده چیزی نگفتهاید.
***
«این شعر را حتماً بخوانید! انگار فردوسی این شعر را برای شرایط امروز مملکت سروده است.» شعر را میخوانید و میبینید که جملاتی بیسر و ته و شلخته است. و انتساب چنین جملاتی به فردوسی، سزاوار نیست.
برای آن فرستندۀ «این شعر را حتماً بخوانید» مینویسید که این سطرهای آشفته، نه شعر است و نه از فردوسی است.
پاسخ میدهد: اما حرفهای جالبی دارد و درد مردم را بیان کرده است. او نیز توجه نمیکند که تذکر شما دربارۀ آشفتگی کلام و نادرستی انتساب آن به فردوسی حکیم بزرگ ایران است.
***
در خیابان اصلی شهر، راهبندان طولانی درست شده است. پس از مدتی معطلی میبینید که چند جوان، در لیوانهای یکبار مصرف پلاستیکی، به رانندگان و سرنشینان خودروها چای مجانی میدهند.
به یکی از جوانها تذکر میدهید که توزیع نذری در خیابان اصلی شهر و ایجاد راهبندان کار خوبی نیست.
پاسخ میدهد: چرا با مناسبتهای مذهبی مخالفت میکنید؟
این پاسخ قانع کننده! شما را منصرف میکند از اینکه به آن جوانان بگویید: چای داغ در لیوان پلاستیکی، مضر است.
***
در جلسۀ آموزش ضمن خدمت، کارکنان یک ادارۀ فرهنگی چند کتاب جدید و مرتبط با موضوع کلاس معرفی میکنید.
تقریباً تمام اعضای کلاس، اعتراض میکنند. با استدلالهایی از این دست:
- کتاب خیلی گران است.
- بعد از این همه سال که از دانشگاه و درس فاصله گرفتهایم، حال و حوصلۀ مطالعه نداریم.
- در اداره کسی به مطالعه اهمیت نمیدهد.
***
از این نمونهها در کوچه و خیابان، در دانشگاه و اداره و مدرسه، در فضای مجازی و رسانهها و در هر جا که بنگرید، به فراوانی دیده میشود. نظام اجتماعی و فرهنگی ما، سالیانی است که بنیاد تعلیم و تربیت را بر خشتهای کج، بنا کرده است.
در مدرسه و دانشگاه، در رسانهها و سخنرانیها، در مصاحبهها و میزگردها و همایشها؛ به جای استدلال و تحلیل، گزارههای عاطفی و هیجانی رایج است. به جای شنیدن حرف دیگران، اصرار و پافشاری غیرمنطقی بر حرف خودمان، متداول است. به جای پذیرش انتقادها و تصحیح خطاها، سرزنش منتقدان و برآمدن رگهای گردن، مرسوم است.
به جای تأمل و حوصله و ژرف نگری، شتابزدگی و خشم و ظاهربینی رواج دارد.
به جای احتمال و شاید و ممکن است، قطعاً، یقیناً و حتماً، ورد زبانهاست. و از همه تلختر اینکه: تواضع و ادب و متانت و تعقل، روزبهروز گوشه گیرتر میشوند و میدان برای جولانِ نخوت و بیپروایی و بیصبری و عصبیت، خالیتر میشود.