به من میگفتند علی دایی!
سختیهای باورنکردنی زندگی یک فوتبالیست دختر در گفتوگو با سمیه خرمی که فوتبال را در کوچه با پسربچهها آغاز کرده و حالا خانمگل لیگ ایران است
قرار شد از سختیها حرف نزنیم. گفتیم همه، سختیها را میدانند. بارها گفتهایم و همه میدانند که زنان در ایران در چه شرایطی ورزشکار میشوند؛ دستمزدی نمیگیرند، حمایتی نمیشوند و... اما این قرار خیلی دوامی نداشت. زندگی ورزشی سمیه خرمی هم مثل دیگر ورزشکاران زن در ایران با سختی عجین شده است و انگار نمیشود غیر از سختیهایش درباره چیز دیگری حرف زد. سمیه بازیکن تیم فوتبال وچان کردستان است که امسال با 27گل خانمگل ایران هم شده، هرچند در این عنوان، هاجر دباغ، شریک اوست. سمیه که فوتبال را از یکی از روستاهای پارسآباد آغاز کرده، حالا بین پیشنهادهایش، یکیدو پیشنهاد هم از باشگاههای خارج از ایران دارد. تیم او- وچان کردستان- در لیگ ناتمام امسال دوم شد.
تفاوت سمیه خرمی با دیگر زنان 27سالهای که ورزشکار نیستند، در چیست؟ فوتبال از نظر شخصیتی روی سمیه چقدر تأثیر گذاشته؟
ما با سختی روبهرو هستیم، ما خودمان میدانیم چه چیزی در انتظارمان است، میدانیم که فوتبال زنان چه سختیهایی دارد، قرار است مسئولان به ما بیتوجهی کنند و...و خودمان را با این سختیها به چالش میکشیم. این سختیها باعث میشود تا آدم کامل بار بیاییم. با این سختیها و اذیت شدنهاست که وقتی به نتیجه میرسیم خیلی برایمان لذتبخش است. من 10سال بیپولی کشیدم، سختیهای زیادی دیدم ولی میدانستم به هدفی که دارم میرسم. من خودم راهم را انتخاب کردم، با اینکه میدانستم راه سختی است ولی امیدوار بودم که این سختی کشیدنها به نتیجه میرسد.
وقتی فوتبال را شروع کردید، در سنی نبودید که به چالش فکر کنید.
من 12سالم بود که فوتبال را شروع کردم. آن موقع از سر عشق فوتبال بازی میکردم. اصلا نمیدانستم که چالش چیست و فکرش را هم نمیکردم که قرار است در این فوتبال چقدر اذیت شوم. من فقط از سر عشق، فوتبال بازی میکردم. بعدها این چالشها شروع شد. من در آن سن به این فکر میکردم که برای تیمی بازی کنم که بعد از باخت حتی به ما شام هم ندهند؟
شام ندهند؟
یک فصل برای تیم شهرداری اردبیل بازی میکردم. یادم است در یک بازی میزبان بودیم. ما باختیم. زمستان بود و بازی هم عصر برگزار شد، بعد از بازی تیم را به حال خودش ول کردند. من شب از اردبیل به خانهمان در پارسآباد برگشتم. هوا خیلی سرد بود و حتی بالاپوش هم نداشتم. همان لباسهایی را که با آن بازی کرده بودم و خیس عرق بود، روی خودم انداختم تا یک کم گرمام شود. گرسنه و سرمازده به خانه برگشتم. تیم را هم همان نیم فصل منحل کردند. من از این گرسنگیها کم نداشتهام. برای استقلال هم که بازی میکردم، یک روز اگر ناهار میخوردیم شام نداشتیم یا اگر شام میدادند، ناهار نداشتیم.
تصور این است که بازیکنان فوتبال زنان دستمزدهای پایینی میگیرند نه اینکه دیگر به آنها شام و ناهار هم ندهند.
این موضوع در برنامه نود هم مطرح شد. در شروع فوتبالم، به تهران آمدم و با استقلال در دسته یک بازی کردم. آن موقع همهچیز خوب بود. نایب قهرمان شدیم و تیم به لیگ برتر رفت. سال بعد را در ارومیه بازی کردم و دوباره به استقلال برگشتم؛ همان سالی که آقای فتحاللهزاده مدیرعامل باشگاه بود. انتظار نداشتم در این تیم به قدری شرایطمان بد باشد که خدا خدا کنیم، تیم منحل شود. در برنامه 90گفتند که بهجای شام خیار و گوجه به ما میدادند ولی واقعا وضعیتمان بدتر از این بود. از سوپرمارکت نسیه خرید میکردیم، باشگاه اینقدر به سوپرمارکت پول نداد که دیگر نسیه هم چیزی به ما نمیداد. در خوابگاه یخچال نداشتیم، هر چه چیزی میخریدیم توی بالکن میگذاشتیم که خراب نشود.
در تیمهای دیگر هم وضعیت همین طور بود؟
الان وضعیت فوتبال زنان خیلی خوب شده. ما این فصل در وچان سال فوقالعادهای داشتیم. از هر نظر خوب بود. کم و کسری نداشتیم.
شام و ناهار داشتید؟
بعد از استقلال همه جا شام و ناهار داشتیم.
گفتید در شروع فوتبال فکر نمیکردید این همه سختی در انتظارتان باشد، بهنظر میرسد فوتبال از همان شروع برای دختران با سختی همراه است.
من در روستای اسلامآباد جدید پارسآباد فوتبال را شروع کردم. شروع خوبی بود. با پسرها در کوچه و خیابان بازی میکردم. یکبار یک قیچی برگردان زدم، از آن به بعد به من میگفتند علی دایی. از همان روستا، با تیم مدرسه به مسابقات دوومیدانی استانی رفتیم. کلی مقام تیمی و انفرادی بهدست آوردم. بهخاطر اینکه فوتبالم خوب شود، تمرینات سنگین دوومیدانی انجام میدادم. همانجا بود که دیدم یک عده دارند، فوتسال بازی میکنند. به مربیام گفتم که من هم میخواهم فوتسال بازی کنم، اجازه نداد. گفت استعداد دوومیدانیات خوب است اما من کار خودم را کردم. سال اولی که با تیم پارسآباد در سطح استانی مسابقه دادم، پدیده مسابقات شدم. از همان مسابقات به استقلال رفتم.سال 89بود. تست دادم و یک ساعت بعد روی زمین چمن قرارداد را جلویم گذاشتند.
یعنی از 17سالگی قرارداد بستید و پول گرفتید؟
پول نه. قرارداد سفید امضا کردم. گفتند فقط کرایه اتوبوس و هزینههای دیگر را میدهیم. برای اینکه پیشرفت کنم، قبول کردم. همان سال شهرداری ارومیه در لیگ برتر بود، هیچ بردی نداشت و داشت سقوط میکرد. برای 3بازی به ارومیه رفتم. تیم بازیهایش را برد و سقوط نکرد. سال بعد هم آنجا ماندم. ولی دیگر فهمیدم یک چیزهایی هست و قرارداد بهتری بستم. فصل بعد چون خواهرم در تهران زندگی میکرد، به استقلال برگشتم. خوابگاه ما چهاردانگه بود و زمین تمرین افسریه. روزی 4-3هزار تومان فقط پول کرایه ماشین میدادم که سرتمرین بروم و برگردم. همه این پولها را هم از جیب دادم. گفتم شام یا ناهار نمیخوریم ولی باور کنید بعضی از روزها حتی صبحانه هم نداشتیم. در چندماه فقط یکبار سرپرست تیم پول داشت که بتواند گوشت و مرغ بخرد. در کل آن چندماه 500هزار تومان به من دادند که با آن پول یک گوشی خریدم. آن گوشی تنها چیزی بود که از استقلال برای من ماند. چند سال بعد که به اجبار AFC مجبور شدند با ما تسویه کنند، مبلغ قرارداد را به بهانههای مختلف کم کرده بودند. آن پول هم قسمت هم تیمیهایم شد. قرار شده بود که اگر پول را بدهند، شیرینی بدهم و من هم همین کار را کردم.
امسال شما خانمگل شدید و نکته مهم این بود که برای نخستین بار در پست مهاجم بازی کردید. چطور میشود یک بازیکن سالها هافبک یا حتی مدافع بازی کند و کسی تشخیص ندهد که استعداد او در پست دیگری است؟
یک فصل که شهرداری سنندج بودم، خانم بیان محمودی من را فوروارد گذاشتند. در بقیه تیمها یا یارگیر بودم یا هافبک وسط. در بعضی از بازیها هم اجازه میدادند که پشت مهاجم بازی کنم. الان فوتبال مدرن شده، باید بدانیم که ما از بازیکن یا بازیکن از خودش چه میخواهد. اما به ما خیلی اجازه نمیدهند که کار خودمان را انجام بدهیم یا نمیتوانند کاری را که از ما میخواهند به ما بفهمانند. خانم سمیه شهبازی- مربی تیم وچان- مربی تیم زیر 19سال ایران هم بوده. با اینکه به او پیشنهاد کرده بودند من را هافبک وسط بگذارد، قبول نکرده بود.
این اتفاق تأیید میکند که دانش بعضی از مربیان ما خیلی بالا نیست.
بله دقیقا همینطور است. ولی خانم شهبازی واقعا دانش بالایی دارند. من هم از این به بعد دیگر بهعنوان مهاجم بازی میکنم. این قابلیت را دارم و به هر تیمی هم که بروم، همین را شرط میگذارم. من بازیکنی هستم که همیشه در خدمت تیم هستم. همه مربیان گفتهاند که من بازیکن جنگندهای هستم. اما باید در پست خودم بازی کنم.
تا هفتههای آخر لیگ تصور میکردید خودتان خانمگل هستید اما یک دفعه شریک پیدا کردید.
اگر کرونای لعنتی نبود و بازیها برگزار میشد، با اختلاف خانمگل بودم. 10هفته صدرنشین گلزنان بودم. اما چند هفته پیش متوجه شدم که یک گل من را مردود اعلام کردهاند. در بازی با بوشهر، من گل زدم، داور و ناظر هم گل را به نام من ثبت کردند. اما یکی دو هفته بعد بازی گل، گل بهخودی ثبت شد. گفتند یکی فیلم آورده و نشان داده که من گل نزدهام. این خیلی عجیب است.
برگردیم سر سؤال اول؛ فکر میکنید فوتبال چقدر سمیه را متفاوت از دیگر دختران کرده؟ نگاه بعضیها این است که فوتبال زن را از زنانگی دور میکند.
من این نگاه را قبول ندارم. فوتبال ما زنان را قویتر کرده اما جور دیگری نکرده. ما دیگر آن زنی نیستیم که وقتی مشکلی پیش میآید، یک گوشه بنشینیم و گریه کنیم. ما با مشکلاتمان روبهرو میشویم و روی سختیها را کم میکنیم. دغدغه من این نیست که برای مهمانی و عروسی چه بپوشم، من به جای عروسی رفتن تمرین میکنم. مسئله اصلی این است که ما قویتر از قبل شدهایم.
اگر به عقب برگردیم دوباره فوتبال را انتخاب میکنید یا به حرف مربیتان گوش میدهید و سراغ دوومیدانی میروید؟
به عقب برگردیم از یک سالگی فوتبال را شروع میکنم.
فصل آینده کجایید؟
فعلا هیچ تصمیمی نگرفتهام. چند پیشنهاد دارم. حتی احتمال دارد لژیونر شوم. فعلا فکرم باید استراحت کند و بعد از آن تصمیم میگیرم.
از کدام تیمهای خارجی پیشنهاد دارید؟
در آینده خبرهای خوبی میشنویم.
همان سالی که آقای فتحاللهزاده مدیرعامل باشگاه بود به استقلال آمدم. انتظار نداشتم در این تیم به قدری شرایطمان بد باشد که خدا خدا کنیم تیم منحل شود. در برنامه 90 گفتند که به ما به جای شام خیار و گوجه میدادند ولی واقعا وضعیتمان بدتر از این بود