ششضلعی سقوط
عواملی که باعث سقوط قاجاریه شد
محمد دروگر؛ تاریخپژوه
برای فهمیدن چرایی و چگونگی پایان یافتن سلطنت قاجاریه باید به ۲ عامل نگریست؛ عامل نخست داخلی و عامل دوم خارجی است.
نخست: حکمرانی سنتی قاجارها، به بنبست رسیده بود. پرسش اینجاست که چرا این اتفاق افتاد؟ باید نخست درنظر بگیریم که بهواسطه اتفاقهایی که آن زمان در زمینه پیشرفت همهجانبه در جهان رخ داده بود کشورهای اروپایی از کشورهای آسیایی جلوتر بودند و بهعنوان قدرت برتر در جهان شناخته میشدند. مواجهه ما با این اتفاق در جنگهای ایران و روسیه بود. درست زمانی که ما در این دو جنگ شکست خوردیم، به این فکر افتادیم که چرا چنین شکستهایی رخ داده است!؟ به همین شکل محصلانی به اروپا فرستادند و آنها با ظواهر مدرنیته آشنا شدند. به ایران بازگشتند و نوع حکمرانی سنتی را به چالش کشیدند.
دوم: یکی دیگر از عوامل داخلی وجود نهضت بابیها بود؛ جنبشی که توسط سیدعلی محمد باب در سال 1260هجری قمری آغاز شد و ادعای یک دین جدید را داشت. او میخواست با شمشیر تمام ایران را به تسخیر خود درآورد. ناصرالدین شاه، علی محمد باب را اعدام و جنبش بابیها را سرکوب کرد. پس از آن جنبش بابیها به یک جنبش زیرزمینی تبدیل شد. بابیها تلاش میکردند که سلطنت قاجاریه را منقرض کنند. در یک کلام میتوان گفت که آنها نقش پررنگی در انقراض این سلطنت ایفا کردند زیرا بزرگان آنها در ظاهر مسلمان و در باطن بابی بودند و از همان ابتدا به دشمنی قاجاریه پرداختند. آنها در انقلاب مشروطه هم نقش مهمی داشتند و در فروپاشی سلطنت قاجاریه یکی از عوامل مهم بهشمار میرفتند.
سوم: کشتهشدن شخص ناصرالدین شاه قاجار بود. شاید بتوانیم بگوییم ناصرالدین شاه یکی از مهمترین پادشاهان قاجاریه است. او با استحکام سلطنت قاجاریه، ساختار و مرزهای ایران را حفظ کرد. با کشتهشدن ناصرالدینشاه عملاً سلطنت قاجار فرو پاشید. پس از ناصرالدین شاه، ایران روی ثبات را ندید و سلطنت قاجار با سرعت روی محور زوال پیش رفت. از مولفههای مهمی که باعث انقراض قاجاریه شد، بحث اقتصادی است. عصر ناصرالدینشاه، از نظر مالی دوره ثبات اقتصادی بود. دولت دچار کسری بودجه نبود و امور مملکت با سختیهایی، کج دار و مریز، به طریقی بالاخره میگذشت و اداره میشد. پس از قتل ناصرالدینشاه، در دوره مظفرالدین شاه با ولخرجیهای شدیدی که شاه داشت، مملکت از نظر اقتصادی به سمت ورشکستگی رفت و پایههای قدرت قاجاریه کاملا فرو ریخت.
چهارم: از عوامل مهم دیگر برای فروپاشی سلطنت قاجاریه، میتوان از وقوع انقلاب مشروطه نام برد. در دوره ناصری روشنفکران ایران بهدنبال طرحهایی بودند که بتوانند از آن طریق قدرت شاه را به دلایلی محدود کنند. اما بهخاطر اینکه ناصرالدین شاه قدرت بلامنازع برتر را داشت و همه امور مملکت در دست او بود، آنها در این راه موفق نشدند. اما ضعفی در وجود مظفرالدین شاه وجود داشت. روشنفکران توانستند مردم را علیه سلطنت قاجار بسیج کنند و جریان مشروطه را پیش ببرند. در پایان ماههای عمر مظفرالدین شاه، فرمان مشروطه و تشکیل مجلس امضا شد و انقلاب مشروطه به پیروزی رسید. در حقیقت این انقلاب پایههای سلطنت قاجار را سست و تقریبا نابود کرد. پس از مرگ مظفرالدینشاه و به سلطنترسیدن محمدعلی شاه، شاه جدید که البته ابتدا با مشروطهخواهان دست دوستی و همراهی داد، با دشمنی مشروطهخواهان مواجه شد. محمدعلیشاه متوجه شد آنها هیچ هدفی جز انقراض قاجاریه ندارند. دفعاتی تلاش شد بین مشروطهخواهان میانهرو و تندرو جدایی قائل شوند. مشروطهخواهان میانهرو با شاه همراه و همگام و هماهنگ باشند و عملاً دولت مشروطه را پیش ببرند اما بهدلیل تندروی مشروطهخواهان تندرو، محمدعلی شاه یکباره مجلس را به توپ بست. محمدعلیشاه پس از تحولاتی از کشور خارج شد و به جایش احمد شاه نوجوان روی کار آمد.
پنجم: پس از این، ایران دوران پرآشوبی را سپری میکرد. دولت تلاش داشت حکومت مستحکمی را پایهگذاری کند اما بهدلیل اختلافات سیاسی و نظامی نمیتوانست. شورشیها در راس مملکت حضور پیدا کرده بودند. آن طرف قوای نظامی خارجی دخالت داشتند؛ روسها در شمال و انگلیسیها در جنوب. مملکت چنین اوضاع اقتصادی اسفباری داشت و خزانه خالی بود. بدهیهای خارجی سر به فلک میکشید. با تمام این حوادث، در همین حین جنگ جهانی اول شروع شد. در دوره جنگ جهانی اول ایران از سهطرف، شمال از طرف روسها، جنوب توسط انگلیس و غرب توسط عثمانیها مورد اشغال و تاراج قرار میگیرد. در این میان ایران دچار قحطی میشود و پایههای مملکت به سمت نابودی کامل پیش میرود. در چنین شرایطی روشنفکران و فعالان سیاسی به نتیجه میرسند تنها راه نجات مملکت از بحران، وجود یک دیکتاتور است که بتواند تمامی شورشها و آشوبها را به پایان برساند و سرکوب کند و حکومت واحد و قدرتمندی را پایهگذاری کند. در ایران شرایط وخیمی حکمفرما بود؛ سمت شمال کوچکخان جنگلی دست به شورش زده بود، خیابانی در تبریز و محمدتقیخان پسیان در خراسان، جنوب شیخ خزعل، کاشان نایب حسین کاشی، بختیاریها در غرب و همچنین در اصفهان در حال شورش بودند. راهها امنیت نداشت و تجارتی انجام نمیشد. در هر گوشه مملکت سرکشی بود. در آن شرایط روشنفکران، نابودی ایران را جلوی چشمان خود میدیدند. فکر میکردند فردی قدرتمند و دیکتاتور تمامی این آشوبها و شورشها را پایان میدهد و با مشت آهنین ایران را از نابودی نجات میبخشد. در این زمان است که فکر کودتا در میان جماعت نخبه ایرانی شکل میگیرد. در همین ایام کمیته آهن در زرگنده با همکاری نخبگان آغاز میشود و در نهایت انگلیسیها هم با این قضیه همراه میشوند و کودتای سوم اسفند 1299رخ میدهد.
ششم: در کنار عامل داخلی که گفته شد، عامل خارجی انگلیسیها و ماجرای رقابتشان با روسها وجود داشت. بازی بزرگ بین انگلستان و روسیه از سالها پیش در مناطق آسیای مرکزی و خاورمیانه آغاز شده بود.
آنها رقابتهای سطح بالایی با هم داشتند و همواره سیاست ایران را تحتتأثیر قرار میدادند. در آن برهه زمانی که جنگ جهانی اول به پایان رسیده بود، انگلیسیها پیروز جنگ بودند اما آن پیروزی، پیروزی کاملی نبود. انگلیسیها برنده ورشکسته جنگ شدند. از نظر اقتصادی فرو پاشیدند و همچنین از نظر نظامی خسارتهای زیادی دیدند. ناچار بودند از منطقه نیروهای نظامی خودشان را خارج کنند. در این میان اتفاقی رخ داد و آن انقلاب بلشویکی روسیه بود و کمونیستها روی کار آمدند. کمونیستها، در منطقه، نفوذ خاص خودشان را داشتند و مدام هم این دایره نفوذ را گسترش میدادند. انگلیسیها در تصور این بودند که کمونیستها به این فکر هستند که افغانستان، عراق و ایران را کاملاً بهاصطلاح دست بگیرند و راهی بیابند و هند را تصرف کنند لذا به این فکر افتادند که بتوانند کشورهای منطقه بهخصوص ایران را از نظر اقتصادی و از نظر سیاسی به جایگاهی برسانندتا قدرت این را داشته باشند که بتوانند در مقابل روسیه مقاومت کنند. اینجا بود که پروژهای کلید خورد که سیدضیاء به وضع ایران سامان بدهد لذا با تحولخواهان داخل ایران و عوامل ایرانی همصدا شدند و پروژه دیکتاتوری منور در ایران پیش رفت. در واقع مجموعه این عوامل کار را به جایی پیش برد که عملا چیزی از سلطنت قاجار نمانده بود و سلطنت به مویی بند بود؛ سرانجام در سال 1304دولت قاجاریه با مصوبه مجلس منقرض شد و حکومت پهلوی بر تارک حکمرانی ایران نشست.