به چه ماند جهان مگر به سراب؟
شمار زنانی که خود را صاحب حقوق میدانند رو به تزاید است
ساناز فاتح
در یافتن نقطهای برای درنگ در سال1304 به مشکل خوردم، انگار تاب و تب تغییر سلطنت رد پای هر اتفاقی جز خود را از تاریخ کمرنگ کرده باشد. منازعات بر سر جمهوریخواهی به پایان رسیدهاند و دیگر خبری از مرغ سحر و مارش جمهوری نیست تا با صدای قمر در گوش آزادیخواهان طنین تغییر باشد. حالا زمانه برگرداندن قرعه فال از جای دیگری است. رضاخان حالا دارد رضاشاه میشود و زنان تجددخواه، به تنگ آمده از رخوت و سستی قاجار در اصلاح امور، به تغییرات پیش رو امید بستهاند؛ به آنچه در قالب دولتی متمرکز و نوگرا در حال شکلگیری است.
مانده تا حلقه تنگ محدودیت فعالیتهای سیاسی بر گرده زنان سنگینی کند، تشکلهای مستقل محدود شوند و همهچیز در هیأتی دولتی رنگوبویی دیگر بگیرد؛ رنگ و بویی که بیتردید مطلوب همه فمنیستهای پرشور و آزادیخواه برخاسته از مشروطه نخواهد بود.
خارج از روایتهای مکتوب و مضبوط تاریخ، زنان در شهرها دارند باسواد میشوند، دسترسی به بهداشت و درمان به مدد بیمارستانهای نوظهور و فارغالتحصیلان مدرسه مامایی رو به بهبود است و شمار زنانی که خود را صاحب حقوق میدانند رو به تزاید.