عشقی، محرمانهکشته شود
محمد هرسینی، نوکر مخبرالدوله قاتل را دستگیر کرد
سیدمحمدرضا کردستانی بین مردم ایران ملقب به میرزاده عشقی بود. سال۱۲۷۲ در همدان زاده شد و یکی از مشهورترین مبارزان روزگار پهلوی اول بود. مقالهها و شعرهایش را در روزنامهها و نشریههای گوناگونی منتشر میکرد و خود دست به انتشار روزنامه «قرن بیستم» زد. جریدهای در 4صفحه و اندازهای بزرگ و عمری به قدر ۱۷ شماره.ترور کردن رجل سیاسی، روشنفکرها و اشخاص تأثیرگذار پس از روزهای کودتای ۱۲۹۹ بیشتر و بیشتر شد. ترور میرزاده عشقی را میتوان یکی از مهمترین اتفاقهای اجتماعی- سیاسی سال۱۳۰۳ دانست. او با سرودن شعر «جمهوری سوار»، حکم ترور خود را امضا کرد.عشقی همچنین در مقالهای با عنوان «جمهوری قلابی» درباره اهداف و افکار رضاخان نوشته است: «چیزی که خیلی مضحک بهنظر میرسد این است که گوسپندچرانهای سقز جمهوریطلب شدهاند و این گوینده با یک من فکل و کراوات ضدجمهوری هستم! کیست که این مسئله را مضحک نمیداند؟ آیا حقیقتا گوسپندچرانهای سقز جمهوریطلب شدهاند؟ آیا میفهمند جمهوری چیست؟ جمهوری خوردنی است؛ جمهوری پوشیدنی است یا جمهوری را درو میکنند و یا با جمهوری نان میپزند؟!... آیا میتوان او را صاحب عقل سلیم دانست؟ این جمهوری بود؟ یک مقاله ترجمه از روزنامه وقت ترکیه، چند مقاله و شعر و یک جریده یک کنفرانس ضیاءالواعظین، یک تصنیف و هایوهوی چند نفر استفادهچی، افراشتن چند عدد پرچم قرمز و... حاصل همه اینها را نباید اسمش را بگذاریم جمهوری. خدا برکت بدهد به ایرانی، جمهوری که 30سال مقدمه میخواهد در عرض 3ماه آن را ساخت آن جمهوری قلابی و همان همسایهای که سالها خیال خوردن ایران را کرده و آن را به شکل «کلاه» میخواهند سر ایرانی بدبخت بگذارند... این جمهوری چه بوده و با ما چه مناسبت داشت؟... ما هزار گونه اصلاحات مادی و معنوی لازم داریم. که اگر آن وقت اسم جمهوری را ببریم مثل حالا مضحک و مسخرهآمیز بهنظر نیاید. والا قبل از این کارها جمهوری، آن هم جمهوری قلابی برای ما تناسب کلاه و سیلندر به سر گوسپندچران سقزی خواهد بود».
محمود حکیمی در کتاب داستانهایی از عصر رضاشاه مینویسد:«با کودتای 3 اسفند 1299، مشروطهگری که تقریبا از 15سال قبل از آن در حال تکوین بود یکسره از میان برداشته شد. رضاخان از همان آغاز کودتا با اعلامیه معروف «حکم میکنم» و اعلامیههای شداد و غلاظ بعدی نشان داد دوران جدیدی در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران در حال زایش است. رضاخان را همه از زمستان 1300رئیسالوزرای منتظر میدانستند که چشم به مقام سلطنت دارد. رضاخان در این مسیر از ابزارهای مختلفی بهره برد و در مواقعی که کسی یا گروهی بنای مخالفت یا ایجاد بحران در مسیر قدرتگیری وی را داشت، از هر ابزاری برای شکست این مخالفت استفاده میکرد. یکی از این روشها، تهدید و قتل مخالفان بود؛ از اینرو، سیاست کلی رضاخان و رضاشاه بعدی بر رعب و قتل و از میان برداشتن تمامی کسانی استوار شد که به انحای گوناگون بر سر راه او قرار میگرفتند. بهطور کلی، برنامه قتل و نابودی مخالفان و منتقدان در همان سالهای نخست شکلگیری کودتا آغاز شد و تا واپسین سالهای حیات سیاسیون تداوم یافت».
بامداد روز ۱۲ تیر ۱۳۰۳، یکی از تاریخیترین روزهای یک سده اخیر ایران است. یک مهاجر قفقاز (ابوالقاسم بهمن) در کوچه قطبالدوله در سهراه سپهسالار، دستش را روی ماشه برد و به زندگی این شاعر و مبارز سیاسی پایان داد. 2روز قبل از واقعه، یکی از دوستان میرزاده (میرمحسنخان) در شلوغیهای اداره تامینات شنیده بود که «عشقی، محرمانه کشته شود». در آن 2روز و شب، افراد ناشناسی در اطراف منزل او دیده میشدند، عشقی از خانه بیرون نمیرفت و در را نیز بر کسی نمیگشود. در روز ترور پسرعموی او و ندیمه خانه ترک منزل کرده بودند و در را باز گذاشته بودند. ۳ نفر به بهانه اینکه شب گذشته، شکایتی از سردار اکرم همدانی به منزل او دادهاند که عشقی آن را به چاپ برساند و اکنون برای گرفتن جواب عریضه آمدهاند، وارد خانه شدند. عشقی خندان تعارف کرده و میخواست برای پذیرایی آنها را به اتاق ببرد و درحالی که با یکی از آنها صحبتکنان جلو بود، یکی از دو نفر، از عقب تیری به سوی او خالی کرد و بیدرنگ هر 3 نفر فرار کردند. عشقی فریاد کشید و خود را به کوچه رساند. در آنجا از شدت درد به جوی آب افتاد. همسایهها با صدای تیر و فریادعشقی، سراسیمه از خانه بیرون ریختند و «محمد هرسینی» نوکر مخبرالدوله قاتل را دستگیر کرد. دری که با باز ماندنش، درِ زندگی میرزاده عشقی را بست. او را به بیمارستان شهربانی بردند، ۴ ساعت نیز در آنجا زندگی کرد و تمام. پیراهن خونیاش را روی جنازهاش گذاشتند و تابوت را به مسجد سپهسالار بردند. صبح روز بعد تمام تهران عزادار شد. تصاویر تشییع جنازه او در خیابان لالهزار، نشاندهنده همسویی قشر عمدهای از اهل فکر و مردم جامعه با او بود. صدای عشقی بلند و مؤثر و زبان او گزنده و گیرا بود و به همین جهت در راه قدرتطلبیهای رضاخان قربانی شد. او سرانجام در گورستان ابنبابویه در شهرری آرام گرفت.