
رکبزدن به حقهبازان
ابتکار روزنامه نسیمصبا برای انتقاد از رضاخان

محمد ناصر احدی
در آبان 1302، رضاخان که سردارسپه بود و وزیر جنگ، نخستوزیر شد. احمدشاه که دلش با سردارسپه صاف نبود، بلافاصله از ایران رفت و آبان برایش شد ماه آخر پاییز وطن. هواداران رضاشصتتیر برای در هم پیچیدن طومار قاجارها از جایگزینی سلطنت با جمهوری دم میزدند، اما به قول ملکالشعرای بهار «چشم و ابروی دیکتاتوری که از کودتای 1299از پس پرده نمایان شده بود و آیندهنگران را نگران و بیمناک ساخته بود، اینک با تمام قد و قامت و سر و سنباط و هیبت و صولت در پیش پرده ایستاده» و برای آنها که میتوانستند از ورای ظاهر قضایا حقیقت ماجرا را ببینند، جای تردیدی باقی نمیگذاشت که این هم خدعه دیگری از برای همآغوشی با قدرت و ثروت است. میرزاده عشقی در روزنامه «قرن بیستم» ایده جمهوری را «جمهوری قلابی» خواند و آن را به زناشویی دختری 5ساله با پسری 7ساله تشبیه کرد. همین مخالفتها نگذاشت که داستان جمهوری به جایی برسد، هرچند کسی مثل عشقی در آخر جانش را پای عقایدش داد. به هر حال، نشریات مخالف رضاخان سعی میکردند به هر شیوهای که میتوانند نارضایتی خود را از قدرت گرفتن او نشان دهند؛ مثلا در قضیه تشکیل کابینه جدید، رضاخان در پشت تریبون مجلس نام یکی از وزرای خود را فراموش و هر چه فکر میکند نام وزیرش را بهخاطر نمیآورد و دست آخر نامش را از خود او میپرسد. همین موضوع دستمایهای میشود که روزنامه سیاسی ادبی «نسیم صبا» به مدیریت حسین کوهیکرمانی، به شیوهای ابتکاری، صلاحیت رضاخان را برای تصدی سمت نخستوزیری زیر سؤال ببرد. این روزنامه مطلبی با عنوان «توشیح عقاید» منتشر کرد که اگر کلمات نخست هر سطر در کنار هم قرار بگیرند این جمله پدیدار میشود:
«رضاخان بیسواد که وزرای خود را نتوانست به مجلس معرفی بنماید چطور لایق ریاستجمهور است، تأمینات نمیگذارد آزادنه بنویسیم لذا موشح عقاید حقهبازان را مینویسیم، بگذار مرتجعین ما را تکفیر کنند. بر رسولان، پیام باشد و بس.» نویسنده این مطلب ملکالشعرای بهار بود، اما بعد از اینکه روشن میشود پیام واقعی این نوشته چه بوده، همه فکر میکنند که کوهیکرمانی نویسنده آن است و در نتیجه از ترس جانش به مجلس شورای ملی پناهنده میشود و تا زمانی که رضاخان شخصا به او اطمینان نمیدهد که خطری تهدیدش نمیکند، از مجلس بیرون نمیآید.
توشیح عقاید
رضا ی ملت بر این است که قائد ایران حکومت
خان، خانی و ملوکالطوایفی را از دست یک مشت
بیسواد برهاند و مملکت ایران مانند ممالک مهم اروپا،
که مقدرات خودشان را تعیین میکنند، بشود که
وزرای خود را به مسئولیت خود تعیین نموده و رئیس عالی
خود را، خود انتخاب کند. هرگاه ملتی به واسطه موانع
نتوانست مقدرات خود را با دست خود تعیین و در قضایا
به مجلس و اراده نمایندگان تکیه کرده، خود را زنده به عالم
معرفی کند، نمیتواند در دنیای امروزه زندگی مستقل
بنماید و وقتی یک ملتی خود را نتوانست زنده بداند
چطور میتواند در پیشگاه دنیای آزاد قرن بیستم خود را
لایق و شایسته درک ترقیات شناسانده، محو
ریاست ها و سلطنتهای موروثی را خواستگار و در مقابل
جمهور ملل سرافراز شده، آسایش خود را چنانچه لازم
است، اداره نماید. همچنین تسطیح طُرُق و تجارت و سایر
تأمینات لازمه تدارک کند. ولی دست اجنبی
نمیگذارد ناجی ایران و قائد توانای ایرانیان، سردار ملت،
آزادانه اصلاحات را اجرا نماید و آمال ملّی را برآورد. چه
بنویسیم و چه ننویسیم، ملت باید صلاح خود را تشخیص دهد
لذا ما، به ملت میگوییم گوش به دَسائس اجانب نداده به الفاظ
موشّح و لفافهدار پیبرده، به ظواهر کلمات ملوّن
عقاید ملی را، که تلگرافات ایالات شاهد آنست، نیالوده از
حقهبازان عوامفریب پرهیز کنند. ما حقایق ساده
را مینویسیم، بگذار مرتجعین ما را تکفیر کنند.
بر رسولان، پیام باشد و بس.