مرد فولادین
«زائرخضرخان فولادی اهرمی» فروردین 1301کشته شد
حمیدرضا محمدی
از آن ضدانگلیسیهای دوآتشه بود. طاقت نداشت ببیند سرزمینش را اجانب تصرف کردهاند. طاقت نداشت ببیند قحطی و بیماری امان مردم را بریده باشد و انگلیسیها راستراست بروند و بیایند و از منابع غذایی ما بیپرداخت دیناری و ریالی ارتزاق کنند. او از دلاوران جنوب بود. از آن جماعت دلیران تنگستان نبود، اما در رشادت، ستونی بود میان مبارزان علیه استعمار و استثمار و استبداد. رفیقی داشت، او هم شَجیع و دلیر؛ شیخ حسینخان چاهکوتاهی که ملقب بود به سالار اسلام. زائرخضرخان فولادی اهرمی هم لقب داشت. لقبش، امیر اسلام بود. یکی از مهمترین رزمگاهها، منطقه خاییز بود؛ جایی که همین حالا، رزمگاه مبارزه با آتشافروزانِ خودی است. آن زمان هم، خودیها کم نبودند؛ آنانی که اگر محتکر نبودند و گندم از دهان مردم خود نمیگرفتند و به انگلیسیها نمیدادند، با بهاصطلاح آدمفروشی، هموطنان خود را به پشیزی میفروختند. وقتی رئیسعلی دلواری جان سپرد، ایندو و غضنفرالسلطنه برازجانی کار را نگذاشتند زمین بماند. نگذاشتند بیگانگان به تنگستان و دشتستان و برازجان و بوشهر برسند. آنها مقابلشان ایستادند. هنوز هم اگر به اَهرَم بروید، جای گلوله توپ آنها روی دیوار قلعهای که او در آن روزها، مقرّش بود، دیده میشود. دست آخر هم همانجا، خودش و پسرش بهدست یکی از همان آدمفروشان کشته شد، در فروردین 1301.
درباره او، اطلاعات مشخص کم است. درباره پیشینهاش کم میدانیم. تنها میدانیم که هنگام شهادت، 60سال داشت. و شاید همین گمنامبودن باشد که او را خاص کرده است؛ کسی که 5سالِ آخر عمر را همهاش تفنگ به دست، در اندیشه وطن بود. او سر آن داشت تا نگذارد انگلیسیها، ذرهای از خاک جنوب را به یغما ببرند. او در این راه جان سپرد اما نگذاشت تا متجاوزان انگلیسی به مقصود خود برسند. او و همقطارش، یکصدسال پیش، دست بیگانگان را قلم کرد. او را باید ستاره آن سال بدانیم؛ آن هم در شرایطی که بازار معامله با خارجیها داغ بود.