دزدان برای زورگیری از مسافران شگرد عجیبی داشتند
سارقی در صندوق عقب
یکی از سارقان در صندوق عقب ماشین مخفی میشد و سارق دیگر در نقش مسافرکش، زنان و دختران را سوار ماشین میکرد تا در فرصتی مناسب با کمک همدستش نقشه سرقت را عملی کنند.
به گزارش همشهری، 12خردادماه امسال زنی جوان در اسلامشهر سوار بر خودروی پرایدی شد تا برای خرید به بازاری در جنوب پایتخت برود. راننده مردی جوان بود که در بین راه ناگهان کنار خیابانی خلوت توقف کرد و مدعی شد که ماشین جوش آورده و باید مقداری آب داخل رادیاتور بریزد. راننده پیاده شد تا از صندوق عقب آب بیاورد اما وقتی در آن را باز کرد مردی از داخل آن بیرون آمد و به داخل ماشین پرید. او در همه این مدت در صندوق عقب مخفی شده بود تا در فرصتی مناسب نقشه سرقت از زن جوان را عملی کند.
یک ساعت بعد
زن جوان که با دستوپای بسته در منطقهای خلوت حوالی جنوب تهران رها شده بود، توسط رهگذران نجات یافت و خود را به اداره پلیس رساند تا از سارقان زورگیر شکایت کند.
او گفت: جوانی که از داخل صندوق عقب بیرون پرید، در یک چشم برهمزدن خودش را به من رساند و با چاقو تهدیدم کرد و گفت اگر حرفی بزنم جانم را میگیرد. بعد از آن راننده شروع کرد به حرکت و همدستش با سیمچین و قیچی النگوهایم را برید. او همه طلاهایم را به ارزش حدود 200میلیون تومان سرقت کرد و دست و پایم را با چسب بست. آنها حدود یکساعت در خیابانها میچرخیدند و درنهایت در محلی خلوت مرا از ماشین به بیرون پرتاب کردند.
بازداشت
با این شکایت پروندهای تشکیل شد و پیش روی بازپرس جنایی تهران قرار گرفت. مأموران با بررسی دوربینهای مداربسته موفق شدند شماره پلاک پراید قهوهایرنگ را بهدست آورند. در ادامه آنها به جوانی به نام مجید رسیدند که پس از مواجهه حضوری با شاکی، از سوی او شناسایی و مجبور شد راز سرقت را فاش کند. وی اعتراف کرد که با همدستی یکی از دوستانش نقشه زورگیری از زنان را کشیده تا دست به سرقت طلاهایشان بزند. با راهنمایی وی، همدست این متهم نیز که در صندوق عقب پنهان میشد و با چاقو مسافران را تهدید میکرد، دستگیر شد و تحقیقات پلیس برای شناسایی افراد دیگری که در دام آنها گرفتار شدهاند ادامه دارد.
وقتی دزد به دزد میزند
یکی از سارقان دستگیرشده، جوانی است که نقش راننده مسافرکش را بازی میکرد. او مدعی است که فقط از یک نفر سرقت کرده و در همان سرقت نیز سرش کلاه رفته است، چراکه همدستش همه طلاهای طعمهشان را بالا کشیده و چیزی به او نداده است.
این نقشه چطور به ذهنتان رسید؟
نقشه را دوستم فریبرز کشید. من دستفروش بودم و با پرایدم مسافرکشی هم میکردم. فریبرز اما مغازه داشت که بهخاطر کرونا ورشکست و ناچار شد مغازهاش را جمع کند. او چند وقت قبل به سراغم آمد و گفت بیا برویم سرقت. میگفت نقشه خوبی برای سرقت دارد و پرسید که در بین اطرافیانت فردی را میشناسی که طلای زیادی داشته باشد؟ گفتم بعضی از مسافرانی که سوار میکنم کلی طلا همراهشان است و اینطوری بود که نقشه سرقت از مسافران را کشیدیم.
چرا فریبرز در صندوق عقب پنهان میشد؟
نقشه خودش بود. میخواست یک شیوه نو و تازه باشد. ادعا میکرد این شگرد را در یکی از فیلمهای خارجی دیده است. بعد هم از من خواست به بهانه جوشآوردن ماشین در جایی خلوت توقف و در صندوق عقب را باز کنم تا بتواند نقشه را عملی کند.
از چند نفر با این شگرد سرقت کردید؟
قرار بود سرقتهای زیادی انجام بدهیم اما فقط همین یک مورد بود. چون همدستم نامردی کرد و سرم را کلاه گذاشت.
چرا سرت را کلاه گذاشت؟
در نخستین سرقت کلی طلا از زن جوان دزدیدیم. قرار شد آنها را بفروشد و سهم مرا پرداخت کند اما مدام امروز و فردا میکرد. بعد به دروغ مدعی شد که مأموران پلیس تعقیبش کردهاند و طلاها را از جیبش به بیرون انداخته است. بعد هم که توانسته از دست مأموران فرار کند دیگر طلاها را پیدا نکرده است. حالا که دستگیر شده مأموران طلاها را در خانهاش کشف کردهاند. البته من همان موقع هم متوجه شدم رودست خوردهام و سرم کلاه گذاشته است.