شهرام فرهنگی ـ روزنامهنگار
بد آوردم؛ بدآوردنهایی که اصلا اتفاقی نبودند. «آنها» نمیخواستند بالاتر بروم. چون میدانستند اگر به آنجا برسم منافعشان به خطر میافتد. پس کارم را ساختند. نگذاشتند. نمیگذارند. نه من، هر کس که بخواهد راه خودش را برود، استخوانهای زندگیاش را خُرد میکنند. میگذارند سر راهش ... آنها سر راهت آدم کار میگذارند. آدمهایی که قرار است کارت را تمام کنند. نه با گلوله و سیمِ بریدن گلو، نرم و خنک، مثل پنبه و الکلِ پیش از سوزن. کارت را نرم، بیعطر و بو تمام میکنند. تمام. مهم نیست جملههای ابتدای متن را چه کسی گفته، چون هرکسی میتواند چنین حرفهایی بزند. حالا با ادبیات و لحنی دیگر ولی در ماهیت تفاوتی بینشان نیست؛ خیلیها از دستهای پشت پرده حرف میزنند. باورشان دارند، حتی میدانند آنها چه کسانی هستند اما معمولا نمیتوانند بگویند چون نمیخواهند زندگیشان بیش از این به گاراژ برود. خیلیها میتوانند از آنها حرف بزنند. آنها همان کسانی هستند که وقتی تیمهای فوتبال میبازند، مربیشان از آنها حرف میزند. آنها میتوانند برد و باخت تعیین کنند. میتوانند قضاوت بازی را تحتتاثیر قرار بدهند. دستهایی پشت پرده هستند که نتیجه تعیین میکنند. بازار پر از دارودستههایی است که بالا و پایین میبرند. کم و زیاد، نایاب و غیره، همهچیز را آنها تعیین میکنند. وقتی بازی اینشکلی است، حرف از سیاست که دیگر ابلهانه است؛ نزنیم و برویم سراغ یک زمین بازی دیگر. مثلا آنهایی که در سطح مدیریت آدم انتخاب میکنند. اینکه چه کسی را کجا بگذارند که چرخ و مهرههای سیستم روغن خورده بچرخد و جریان به سمتی برود که آنها میخواهند برود. آنها همه کار میکنند. مد و پوشاک و سلیقهسازی تا پولشویی، آدمکشی و هرچه در عالم فیلم و کتاب تجربه کردهای. این همه دست که همه جا کار را در دست دارند، پشت پرده با هم تداخل نمیکنند؟ یا آنها در واقع یک دست هستند؟ از سویی دیگر، شاید همه این تصورها از تشکیلات مافیایی ساخته و پرداخته ذهن باشند. اتفاقهایی کم و بیش شبیه فیلمهای سینمایی یا شخصیتهای داستانی ولی آن شخصیتهای خیالی هم – دستکم تعدادی از آنها – برگرفته از داستانهای واقعی هستند. گیریم با کمی اغراق و سینمایی کردن داستان. از این مسیر، فکر دوباره درگیر تشکیلات مافیایی میشود. اتفاقهای دوروبر هم همیشه چنین شکهایی را تایید میکنند. با این همه، هنوز همه از تصویری کلی حرف میزنند. یا نهایتش براساس شواهد دنبال اثبات این موضوع هستند که باخت و برد و بالا و پایین رفتنها، مردن و دوباره جان گرفتنها به هیچ وجه اتفاقی نیستند. آنها باید بخواهند ولی آنها چه کسانی هستند؟ از این پرسش به بعد دوباره فضای پیش روی ذهن مهآلود میشود. هیچکس هم نیست که تصویری با وضوح بالا از مافیا بدهد و این هم مشکوک به نظر میرسد.
آنها
چند پاراگراف خیالی و واقعی درباره تشکیلات مافیایی یا همان «دستهای پشت پرده»
در همینه زمینه :