فرشاد شیبانی
عضو هیأت علمی دانشگاه علومپزشکی ایران
هرکدام از ما، مهارتها و توانمندیهایی داریم که از طریق تفکر و ممارست و تجربهکردن بهدست آوردهایم. از آنجا که افراد استعدادها و توانمندیهای مختلفی دارند، در برخی از جنبهها قویتر و در برخی دیگر ضعیفتر هستند. البته آموزشدیدن و تجربه کسب کردن نیز در میزان توانمندی ما نقش دارد. بهعنوان مثال ممکن است فردی با استعداد و هوش پایینتر اما با تلاش بیشتر از فردی با هوش بالاتر، موفقتر عمل کند یا اینکه فردی با هوش بالا، نتوانسته باشد در محیط مناسب آموزشهای لازم را دریافت کند. بنابراین نمیتوان افراد را برمبنای جایگاه اجتماعی، تحصیلی و شغلی و اقتصادی قضاوت کرد، چراکه متغیرهای زیادی در این بین نقش دارند؛ متغیرهایی مثل امکانات، حمایتهای خانوادگی، تفاوتهای شخصیتی، تفاوتهای فرهنگی، تجربهها، دوستان و شانس. حال با این مقدمه، مشکل زمانی آغاز میشود که فردی خود را عالِم کل میداند و باوری مبتنی بر همهچیزدانی پیدا میکند و نمیتواند متوجه نقاط ضعف و محدودیتهای خود شود. موفقترین افراد در هر حوزه، تنها در آن تخصص توانمند بودند و در سایر امور مثل دیگران، معمولی و یا حتی ضعیف عمل میکردند. گاهی افراد دچار عزتنفس کاذب میشوند و این باور کاذب، در جهت جبران و محافظت از عزتنفس آسیبدیده و شکنندهشان ایجاد میشود؛ مثلا فردی که از درون احساس نقص و شکست و ضعف میکند، از دیگران مشورت نمیگیرد، چراکه کمک گرفتن از دیگران برایش تأیید نقص و ضعف خودش معنا میشود؛ به همینخاطر است که افراد پخته و هوشمند بیشتر از دیگران مطالعه میکنند و بیشتر مشورت میگیرند. مشکل بزرگتر زمانی پیش میآید که فرد توهم دانایی داشته باشد و دیگران را افرادی پایینتر و ضعیفتر از خود بپندارد و خواسته باشد برای آنها تصمیم بگیرد. رهبران دیکتاتور، مثال بارز این گفته هستند. این افراد حقی برای انتخاب آزادانه افراد در جامعه قائل نیستند و باور دارند که از دیگران برتر هستند و حق تعیین مسیر زندگی افراد را دارند. باور دارند که راه سعادت و خوشبختی انسانها را منحصراً آنها میدانند و بس. از اینرو تعقل، تخصصگرایی، مشورت گرفتن و نظرسنجی در سیستم چنین رهبرانی وجود ندارد. افراد دچار توهم دانایی هیچگاه اجازه مورد نقد واقعشدن را به دیگران نمیدهند، چراکه اصلا به اشتباه احتمالی یا داشتن نقطه ضعف که ماهیت طبیعی انسان است اعتقاد ندارند. افراد دچار توهم دانایی با کسانی در ارتباط هستند که بدون چون و چرا و به شکل کورکورانهای آنها را تأیید یا از آنها تقلید و تمجید میکنند و یا افراد ضعیف و وابستهای هستند. واضح است که دمیدن بر هیزم توهم دانایی این افراد، بر میزان مشکل خواهد افزود. در افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته (نارسیسیستیک) و افراد کنترلگر این خصوصیت بهوفور یافت میشود. همچنین در خزانه لغات این افراد کلمه «نمیدانم» وجود ندارد و کمتر از کلماتی مثل «شاید»، «احتمالا»، «بهنظر من»، «من اینطور فکر میکنم که» استفاده میکنند. این افراد با غرور و نخوت و تکبر با دیگران برخورد میکنند و به میزان زیادی اهل به نمایشگذاشتن و گرفتن ژست دانایی هستند. کتاب خواندن این افراد نیز به قصد نمایش است و نه به قصد یادگیری و تفکر. گاه دیده میشود که این افراد در مشاغل حساس و مهم یک نهاد یا سازمان قرار میگیرند و بعد از مدتی در سازمانی متفاوت که ارتباطی با تخصص آنها ندارد بهکار گرفته میشوند و یا خود این افراد این ادعا را دارند که میتوانند در هر زمینهای موفق عمل کنند. گاهی نیز دیگران منجر به شکلگیری توهم دانایی در یک فرد میشوند؛ مثلا ورزشکار مطرحی وارد مشاغل و پستهای سیاسی یک کشور میشود و کمکم این باور را پیدا میکند که نهتنها در ورزش بلکه در همه امور توانمند است. مثالهایی از این دست بسیار زیاد است. کوتاه سخن اینکه به قول ابنسینا، دانشمند بزرگ «تا بدانجا رسید دانش من / که بدانم همی که نادانم». از این روست که در تمامی آیینها و دینها و فرهنگها، تأکید زیادی بر اندیشیدن و تواضع شده است. امید که هر کدام از ما بتوانیم به نقاط ضعف و محدودیتهای خود نیز بیندیشیم.
سه شنبه 10 تیر 1399
کد مطلب :
103679
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/2kgwJ
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved