برخورد از نوع سخت
داریوش مودبیان از دوران طلایی تلهتئاترها میگوید
نرگس کیانی ـ خبرنگار
داریوش مودبیان در کنار اینکه چهرهای تأثیرگذار در زمینه بازیگری، کارگردانی، تالیف، ترجمه و تدریس است از شاخصترین و پرکارترین هنرمندان تولیدکننده نمایش تلویزیونی نیز بوده تا آنجا که هر زمان از «دوران طلایی عرضه تئاتر در تلویزیون» یاد میشود نامش به میان میآید؛ هنری که با وجود دوستداران بسیار، چه در حیطه هنرمندانِ تولیدکننده و چه در زمینه مخاطبانِ به تماشا نشسته، گویی مغضوب تلویزیون قرار گرفته است.آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با این هنرمند پیشکسوت که با مروری بر آخرین نمایشهای تلویزیونی که در مقام کارگردان هنری یا بازیگر در آنها حضور داشت و پایان همکاریاش با این رسانه که ۱۰ سال پیش اتفاق افتاد آغاز شد، با چرایی بیعلاقگی مدیران تلویزیون به تولید تلهتئاتر ادامه یافت و با کاربرد واژه «تلهتئاتر» در زبان فرانسوی بهمعنای «اثری که از ابتدا برای مدیوم تلویزیون نوشته میشود، موقعیتپرداز است و امکان ندارد بتوانید روی صحنه اجرایش کنید» و یادی از «آقای هالو» و «نگارِ» علی نصیریان بهعنوان نخستین «تلهتئاترهای ایرانی» به پایان رسید.
آخرین نمایشهایی که برای تلویزیون تولید کردید آثاری برای «نمایش هفته» در شبکه چهار مربوط به سال۸۲ و ۸۳ بود. به آن زمان و کمی قبل از آن برویم.
سه کار برای «نمایش هفته» شبکه چهار انجام دادم که بر اساس پیشنهاد خودم شکل گرفت. آنها گفتند طرحی برای پخش هفتگی تلهتئاتر در دست دارند که به تهیهکنندهای سپرده شده است و آن تهیهکننده به من رجوع کرد. سه کار را خودم انجام دادم و یکی از کارها را به یکی از دانشجویانم سپردم. این اتفاق به سال۸۲ و ۸۳ برمیگردد. کارها شامل «خداحافظ» از نیکلای اوریانف، «در رستوران» از موریس باریه، «اوراق شناسایی» از روژه آورمانته و همچنین «در خیابان هیچکس به من نگاه نمیکند» از ژان میشل ریب بود. بعد از آن، این ترجمههای من بود که توسط دیگران به تلهتئاتر تبدیل شد.
پیش از این چهار اثر چطور؟
پیش از آن مجموعه «پرده عجایب» را کار کرده بودم. من در سال۷۷، ۱۵ نمایش بزرگ دنیا را به تلهتئاتر تبدیل کردم که از سال۷۸ تا سالهای سال در شبکههای مختلف نمایش داده شد. از جمله آثار این مجموعه میتوانم به «پرده عجایب» و «دو حراف» از میگل د سروانتس، «نیرنگبازیهای اسکاپن» از مولیر، «یادداشتهای روزانه یک دیوانه» از نیکلای گوگول، «بر پهنه دریا» از اسلاومیر مروژک، «داستان یک پیراهن و یک ویولون» از آندره پراگا، «نامزدِ ویولت» از فرانسوا دوترامون، «جشن سالگرد» و «تراژدین اجباری» از آنتوان چخوف و... اشاره کنم.
در زمینه کار کردن در قالب مجموعه، در سال ۶۳ و ۶۴ نیز «طنزآوران جهان نمایش» را در قالب تلهتئاتر کار کردم که بعدها بهصورت کتاب منتشر شد. من این کار را زمانی انجام دادم که حتی تئاترهای صحنهای نیز تعطیل بود و اجازه اجرای نمایشنامههای خارجی داده نمیشد. اگرچه تلویزیون نیز مصر بود نمایشنامه خارجی کار نکند، آنقدر توضیح دادم که جریان نمایشنامهنویسی داخلی از طریق خوانش آثار برتر جهان شکل خواهد گرفت و برای کمک به نمایشنامهنویسی و تئاتر ایران باید تئاتر برتر دنیا را به شکلی درست معرفی کنید که سرانجام پذیرفتند. در نتیجه تعدادی از آثار «طنزآوران جهان نمایش» را ضبط کردیم و پخش هم شد و قرار بود ادامه پیدا کند که گرفتار تغییر مدیریت و کنار نیامدن مدیر بعدی با این موضوع شدیم و متوقف شد.
این اتفاقات با پیشنهاد خودِ شما شکل میگرفت یا مدیرانی که دغدغه تولید تلهتئاتر داشتند؟
عموم اینها به پیشنهاد من شکل گرفت. شورایی در تلویزیون وجود داشت که میگفت شما به ما پیشنهاد دهید. در نتیجه باید پیشنهاد میدادید و زحمت بسیار میکشیدید تا بپذیرند، تنها پیشنهادهایی که داده میشد از سوی تهیهکنندگان باسابقه در امر نمایش بود که بعد از انقلاب کمکم یا بازنشسته شدند یا رفتند.
در نتیجه گروهی وجود داشت بهعنوان مثال با نام «فرهنگ و ادب» که اعضای شورای آن میگفتند پیشنهاد بدهید و اگر پسندیدیم وارد خط تولید شوید و شما باید به آنها ثابت میکردید که کارتان قابلعرضه است.
بعد از سال ۸۲ و ۸۳ چه اتفاقی افتاد که دیگر شاهد تلهتئاترهای شما نبودیم؟
بعد از آن متأسفانه هر پیشنهادی دادم پذیرفته نشد و برخی از پیشنهادهایی را که قبول کردند و ما برنامهریزی و خود را برای تولید آن آماده کردیم، رد کردند. من 3 کار بزرگ جهانی را تلفیق کرده بودم و قرار بود مجموعهای ۱۲ قسمتی شود که گمان میکردم بهترین کار زندگیام خواهد بود. برگزیدگانی چون علی نصیریان، زندهیاد فهیمه راستکار، گلچهره سجادیه و... نیز قرار بود بهعنوان بازیگر در کنارم باشند.
حتی لباس و صحنه آماده شد اما با تغییر مدیریت گفتند ما اینگونه کارها را نمیخواهیم! اتفاقی که حتی از لحاظ قانونی نیز درست نبود چون ما در پروسه تولید قرارداشتیم. بعد از آن اگرچه برای دیگران بازی کردم اما خودم کاری انجام ندادم و این بازیها آخرین همکاری من با تلویزیون بود که به سال۸۸ و ۸۹ برمیگردد.
تصور خودتان از اتفاقی که افتاد چیست؟
من نمیدانم چرا تلویزیون اینگونه با ما برخورد کرد یا چرا دیگر تمایلی به تولید تلهتئاتر ندارد؟ این سؤال را باید از مدیران پرسید که علت بیعلاقگیشان چیست.
آنچه این روزها بهواسطه شیوع ویروس کرونا و تعطیلی تماشاخانههای تئاتر موردتوجه قرارگرفته است از یک سو اجرای تئاتر بهصورت آنلاین و از سوی دیگر پخش فیلمِ تئاترهایی است که پیشتر روی صحنه رفتهاند. تفاوت تلهتئاتر را با این فیلمها در چه میبینید؟
یکی از فرزندانِ نخستینِ تلویزیون در برنامهسازی، تئاتر تلویزیونی است. کاملتر بگویم، نخستین فرزندان تلویزیون در برنامهسازی، گویندگی خبر بر مبنای رادیو و تئاتر تلویزیونی است.
نسبت تئاتر و تلویزیون را با دستهبندیای چهارگانه ادامه میدهم. نخست، فیلمبرداری از روی صحنه تئاتر، همانگونه که اجرا میشود حتی پیش روی تماشاگران. به این صورت که دوربینهایی در سالن میگذارند و آنچه را روی صحنه میگذرد ضبط میکنند. این نوع را گزارش تئاتری مینامیم؛ گویی که دوربینی به استادیوم ورزشی بردهاید و بازی فوتبال را گزارش میکنید.
نوع دوم، تئاترهایی که در استودیو اجرا میشود و در گذشته هنگام ضبط آن بهعلت عدموجود امکانات، اصطلاحا شاهد شکلگیری حمام نوری بودیم و به همین دلیل باید طول مدت برنامهها را کوتاه درنظر میگرفتند. در توضیح حمام نوری باید بگویم من به چشم خود دوربینی را که زیر پروژکتور نور جوش آورده بود دیدم. در این نوع، کار برای صحنه و کارگردان نیز کارگردان تئاتر صحنهای است اما کارگردانی تلویزیونی نیز که آن زمان سوئیچر میخواندندش در کنار او قرار میگیرد تا اجرا را برای تلویزیون آماده کند؛ مانند اینکه خوراکی را برای جایی دیگر آماده کردهاید اما در ظرفی دیگر قرارش میدهید.
در نوع سوم شاهد شکلگیری اقتباسها هستیم. بهعنوان مثال تلهتئاتر «باجناقها» از این نوع بود و من آن را از قصهای در مجله ماهانه «توفیقِ» سال۱۳۴۳ اقتباس کردم. این قصه با نام «چشم و همچشمی» در آنجا منتشر شده بود و من آن را برحسب زبان تلویزیون ساختم. من در دیالوگها و حتی نقلی که از زبان راوی میشنویم و خودم آن را میخواندم دست نبردم اما طوری طراحیاش کردم که به نمایش تلویزیونی تبدیل شود.
بالاخره نوع چهارم؛ نوع عالی که نمایشنامههایی هستند نوشتهشده برای تلویزیون. یعنی نویسنده از ابتدا آنها را به قصد تبدیل شدن به نمایش تلویزیونی مینویسد و انگلیسیها «Teleplay» و فرانسویها «تلهتئاتر» مینامندش. تلهتئاتر یک تئاتر کامل تلویزیونی است. در ایران به راحتی نوع دوم و سوم را نیز تلهتئاتر مینامند درحالیکه فرانسویها به درستی نام «Theater Televisie» را برایش انتخاب کردهاند؛ یعنی تئاتری که تلویزیونی شده و در اصل روی صحنه و برای صحنه بوده است اما اکنون از طریق تلویزیون نمایش داده میشود. در نتیجه «تلهتئاتر» از ابتدا برای مدیوم تلویزیون نوشته میشود، موقعیتپرداز است و امکان ندارد بتوانید روی صحنه اجرایش کنید؛ بهعنوان مثال «آقای هالو»ی علی نصیریان یک تلهتئاتر است؛ اثری که چاپ شده و در دسترس است و هنگامی که میخوانیدش متوجه میشوید که کاملا برای تلویزیون نوشته شده است. به گمان من نخستین نمایشنامه تلهتئاتر ایرانی همین است و البته کاری دیگر از نصیریان با نام «نگار». این دو اثر، تئاتر تلویزیونی بهمعنای مطلقند که از پایه و اساس برای تلویزیون نوشته شدهاند و اجرایشان روی صحنه امکانپذیر نیست.
فرزند تلویزیون
یکی از فرزندان نخستینِ تلویزیون در برنامهسازی، تئاتر تلویزیونی است. کاملتر بگویم، نخستین فرزندان تلویزیون در برنامهسازی، گویندگی خبر بر مبنای رادیو و تئاتر تلویزیونی است