• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
دو شنبه 26 خرداد 1399
کد مطلب : 102689
+
-

غیر از غیرت

چند پاراگراف درباره تاکتیک‌های غیرتی  در فوتبال ایران

شهرام فرهنگی_روزنامه نگار

غیرت، غیرت، غیرت... نخستین تصویر از غیرت در زمین بازی به عهد «گل کوچک» می‌رسد. آن اختراع ذهن ایرانی، چیزی شبیه به «کولر آبی» که غیر از ایران در هیچ کشوری دیده نمی‌شود. گل کوچک با توپ دولایه در دهه 60 مهم‌ترین سرگرمی پسربچه‌ها بود. در حقیقت حتی خیلی جدی‌تر از سرگرمی؛ در ذهن آن بچه‌ها شبیه‌سازی‌ای از اتفاق‌های ممکن در زمین‌های چمن بود. آزادی و شیرودی، پرسپولیس و استقلال، شاهین و پاس و... بچه‌ها روی آسفالتِ در حال ذوب، زیر خورشیدِ کوره‌ای تابستان، خودشان را به آتش می‌زدند که یک دست گل کوچک را ببرند. خودشان را دیه‌گو مارادونا و پائولو روسی و توماس بریگل جا می‌زدند. یا مثلا جعفر مختاری‌فر، ناصر محمدخانی و حمید علیدوستی و از این دست ستاره‌های دهه شصتی و می‌خواستند هرچه می‌توانند بیشتر، بیشتر و باز هم بیشتر به آنها شبیه شوند. 
نه فقط بازی با پا و سر، که حتی رفتارهای شخصی درون زمین. مارادونا اگر با دست گل می‌زد، از صبح فردایش همه به قصد فریب داور از خانه بیرون می‌زدند. مارکو فان باستن اگر از نزدیکی نقطه کرنر، توپ را شوت می‌کرد توی دروازه 7متری شوروی، در کوچه‌های ایران شیشه‌ها بود که با شوت‌هایی از نقاط بعید فرو می‌ریخت. فرانک ریکارد اگر تف می‌انداخت لای موهای بورِ فرفری رودی فولر...
      
پنجره‌ای رو به فضای بیرونی ورزشگاه شیرودی (که هنوز به آن می‌گفتند امجدیه) وجود داشت که از آن‌سو به رختکن تیم‌ها می‌رسید. بین دو نیمه اگر از روی سکوهای سیمانی بلند می‌شدی و لابه‌لای تماشاچی‌ها می‌لولیدی و خودت را به آن‌جا می‌رساندی – آن‌جا - پای پنجره‌ای که بوی چمن و عرق از آن بیرون می‌ریخت، صدای مربی را هم می‌شنیدی که بالاتر از همهمه جمعیت برای بی‌غیرت‌ها سخنرانی‌های انگیزشی می‌کرد: بی‌غیرت‌ها، بی‌غیرت‌ها و... و... و... و (ممیزی) باز هم بی‌غیرت‌ها... بازیکن حریف نیم‌متر قد داره و 20کیلو وزن اون وقت شما...‌ها رو عین... دریبل می‌زنه... بی‌غیرت‌ها... بی‌غیرت‌ها... یا اینکه پای کسانی را که آوردن نام‌شان طرف را غیرتی می‌کرد وسط بازی می‌کشاندند. با استفاده از «تشبیه مفروق»؛ شبیه‌کردن کس و کار بازیکن به دروازه و گل خوردن... و از این‌ دست مثال‌هایی که خون بازیکن خودی را به جوش بیاورند و عین گاو خشمگین بیندازد به ساق و سر و هیکل بازیکن حریف. اصلا تیم‌هایی در فوتبال دهه60 بودند که با همین تاکتیک به حریفان سه تا سه تا و پنج تا و بیشتر هم می‌زدند. هیچ رحمی نداشتند. حتی یک مساوی هم نمی‌دادند.
      
برگردیم به آسفالت‌های ذوب شده کوچه‌ها زیر خورشیدِ داغِ تابستان و گل کوچک تیغی. حالا سرِ هرچی، حتی سه شیشه کانادادرای داغ از جعبه نوشابه‌های روی هم چیده‌شده، کنار بقالی که وقتی می‌نوشیدی انگار آتشِ مایع مثل آبشار از گلویت به سوی اعماق وجودت و هر چه در اعماق وجودت بود، سرازیر می‌شد. با این حال اصل بردن بازی بود. حالا به هر شیوه‌ای. مثل بازی‌های بزرگی که از ستاره‌ها دیده بودیم، در امجدیه و آزادی و یک عالم ورزشگاه به نام «تختی» در همه شهرهای ایران. ناگهان وسط یک مسابقه تیغی، یکی غیرتی می‌شد که بازیکن حریف فحش خواهر و مادر داده و... عربده‌های غیرتی. مشت و لگد و با کله تو صورت بازیکن حریف. بازیکن‌ها – با موهای مدل قیصری یا آلمانی – به عربده و کتک‌کاری اضافه می‌شدند. سیم کابل و چوب و زنجیر. کوچه از کلمه‌های کشدار پر می‌شد. عین ستاره‌های غیرتی، وقتی تیم‌شان یک هیچ عقب بود و بازی از وقت اضافی هم گذشته بود. بازی همان‌جا تمام بود، چون وقتی یک نفر فحش ناموسی می‌داد، خیلی هم طبیعی بود که آن یکی از خشم سرخابی شود و عین قیصر در حمام آبمنگل بزند زیر بازی. ستاره‌ها و تیغی‌بازها تاب شکست نداشتند.
      
هنوز هم پیش از بازی‌های فوتبال – اگر ملی باشد که خیلی شفاف و گل‌درشت – گزارشگر بازی بعد از کلی تعریف از دارایی‌ها و بازیکن‌ها، امکانات و غیره‌های حریف، به همان داستان تاریخی برمی‌گردد که «اما ما مطمئنیم بچه‌های ما با غیرت مثال‌زدنی‌شان این بازی را می‌برند». ولی آنها  (مجری‌های ورزشی و گزارشگرها) فقط از روی عادت این کار را انجام می‌دهند وگرنه همه می‌دانند سی‌واندی سال از فوتبال ساده دهه60 گذشته و دیگر با تاکتیک غیرتی کردن و غیرتی‌بازی کردن حتی یک تشتک هم نمی‌برید. البته که هنوز هم زیاد کردن هیجان بازیکن در فهرست عوامل موفقیت قرار می‌گیرد ولی فقط یکی از آنها و احتمالا کم اهمیت‌ترین آنها؛ وقتی بقیه‌اش را نداری، هر قدر هم غیرتی شوی این بازی را نمی‌بری. به‌یادماندنی‌ترین توصیف برای پایان عصر «بردن با غیرت خالی» در فوتبال ایران از دهان بازیکنی صربستانی بیرون آمد که در اوایل دهه 80 همراه با موج اول بازیکن‌های خارجی بعد از انقلاب به لیگ ایران رسیده بود و درون دروازه یکی از تیم‌های بزرگ ایران می‌ایستاد. او در پایان یک فصل حضورش در لیگ ایران، درباره مربی تیم‌شان گفت: او در رختکن فریاد می‌کشید و می‌گفت «باید» این بازی را ببرید ولی«باید» فقط برای مرگ است.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید