مهربان و توانا
سعید مروتی ـ روزنامه نگار
چهره محمدعلی کشاورز را با نقشهایی که روی سن تئاتر به آنها جان بخشید به یاد نمیآوریم. از آن همه سال خاک صحنه خوردن تصویری به یادگار نمانده است. هرچه هست خاطره رنگپریده پا به سن گذاشتههایی است که روزگاری تماشاگر سنگلج و تالار 25 شهریور بودند؛ آنها که هنوز «مرغ دریایی» (پری صابری)، «بازی استریندبرگ» (حمید سمندریان) و «لبخند با شکوه آقای گیل » (رکنالدین خسروی) را بهخاطر دارند، تعدادشان نباید زیاد باشد. حافظه تصویری ما از کشاورز با نقشآفرینیهایش در تلویزیون و سینما شکل گرفته است؛ با داییجان سرهنگ در «دایی جان ناپلئون»، شعبون استخونی «هزار دستان»(علی حاتمی) و همین اسدالله خان در «پدر سالار» (اکبر خواجوی) که بهتازگی برای چندمین بار روی آنتن رفت و باز هم دیده شد. این آخری به لحاظ محوریت نقش و قرار گرفتن در کانون ماجرا، شاید مهمترین کار کشاورز در تلویزیون باشد. درباره کیفیت اگر بخواهیم حرف بزنیم همکاریهایش با ناصر تقوایی و علی حاتمی در دایی جان و هزاردستان را در صدر قرار میدهیم.
کشاورز تا دهه 70 یکی از پرکارترین بازیگران سینما بود. داستان حضور در «خشت و آینه» (ابراهیم گلستان) و «رگبار» (بهرام بیضایی) با تمام اهمیت تاریخیاش، تنها حکم سابقهای موجه را دارد که مثل پیشینه تئاتری، بعد از انقلاب بهکار کشاورز آمد و او را از حاشیه سینما به متن آورد؛ ماجرای آشنایی که در مورد همنسلان او (انتظامی، نصیریان، مشایخی و رشیدی) هم مصداق دارد. کشاورز میتوانست بازیگر فیلم جنجالی «برزخی ها» (ایرج قادری) باشد، ولی به سرنوشت همبازیانش (فردین، ملکمطیعی، قادری و سعید راد) دچار نشود. کشاورز و رفقای تئاتریاش نامهای موجهی بودند که در دهه 60 قرار بود جای ستارههایی را پر کنند که از صحنه به بیرون رانده شده بودند. کشاورز به اندازه انتظامی در کانون توجه نبود، مثل مشایخی بازیگر محبوب ملودرامها نشد و شاید حساسیتهای نصیریان را هم در پذیرش نقش نداشت یا کمتر داشت. سالها با پرسونایی تثبیت یافته مقابل دوربین رفت و البته هیچ فرصت نابی را هدر نداد. مهمترینش نقش محمدابراهیم در «مادر» (علی حاتمی) بود که اوج توان بازیگری کشاورز را در انتهای دهه60 به نمایش گذاشت. کشاورز بیشتر بهعنوان مردی که از دل سنت و گذشته میآید و خشونت را به شکل دلپذیری با خود دارد (و در مواردی این خشونت آمیخته با مهر است) در یادها مانده است. کشاورز واقعی را باید در «زیر درختان زیتون» (عباس کیارستمی) ببینیم که هیچ ربطی به تصویر تثبیت شده او در فیلمها و سریالهایش ندارد؛ فرصتی که یکبار برای همیشه نصیب کشاورز شد و او به بهترین شکل از آن بهره برد. بازیگری که صدای خوبی داشت، ولی آنقدر منصف بود که قدردان دوبلورهایش باشد که نقش مهمی در ماندگار شدن محمدابراهیم، شعبون استخونی و آقا اسدالله ایفا کردند. کشاورز برخلاف بیشتر نقشهایی که بازی کرد (او را بیشتر با نقش آدمهای طماع، تمامیتخواه و فرصتطلب به یاد میآوریم) مهربان بود و توانا که سالها به نقشهایی جان داد که ربطی بهخودش نداشتند. نام معتبر و جایگاه محترم و منزلتی که از آن بهرهمند بود، پاداش داناییاش بود و درخشش در همان تکنقشهایی که میان نیمقرن حضور در عرصه، در حافظه جمعی ایرانیان ثبت شد؛ همه آنها که امروز از رفتن پدرسالار متاثرند.