خاطرهبازی با محمود درودینیا که یکی از نخستین ساندویچفروشهای تهران است و شاهد زنده روزهای باشکوه ورزشگاه امجدیه
فروش 13هزار ساندویچ در یک روز
مهرداد رسولی
کمتر کسی میداند که مغازه کوچک انتهای خیابان مفتحجنوبی، جزو نخستین ساندویچفروشیهای تهران بوده و ساندویچ خوردن پای پیشخان جمع و جور این مغازه، فصل مشترک خاطرات بسیاری از فوتبالیستهای معروف پایتخت است؛ همان فوتبالیستهایی که وقتی پا به ساندویچی محمود میگذاشتند، به سرعت خودشان را در محاصره عشق فوتبالها میدیدند و خوشوبش گاه و بیگاه آنها با صاحب خوشمشرب این مغازه، نام ساندویچ محمود که در همسایگی ورزشگاه کهنسال پایتخت واقع شده را بر سر زبانها انداخت؛ مغازهای چند متری که در آن چند نوع غذا مثل کوکتل و مغز گوسفند و سوسیسبندری همراه با فلفلسبز شمال و لیموترش تازه با بهای نازل هر پرس یک تومان به مشتریها عرضه میشد. این مغازه کوچک پاتوق آخر هفتههای فوتبالیستهای معروف بود و جایی برای صحبت کردن درباره اتفاقات ریز و درشت فوتبالی در دهه 40که امجدیه در بطن همه آنها وجود داشت.محمود درودینیا، صاحب این ساندویچفروشی قدیمی بعد از قریب به 60سال هنوز هم گاهی روی صندلیهای کنار پیادهرو مینشیند و خاطرات همنشینی با سوپراستارهای سالهای دور فوتبال ایران مثل علی جباری، علی پروین، حسن روشن و بسیاری از ستارههایی که مردم برای دیدنشان در حوالی مغازهاش جمع میشدند را مرور میکند.
جایی برای خاطره بازی
پیدا کردن مغازه کوچک محمود درودینیا در چند قدمی شلوغی و ازدحام میدان هفتمتیر کار دشواری نیست. تابلوی قدیمی و رنگ و رو رفتهای سر در مغازه که یادگار دهه40 است و بنرهایی که سال 1345با فونت درشت روی آنها چاپ شده، خیال همه مشتریانی که آدرس ساندویچی محمود را میجویند، راحت میکند. برای ورود به داخل مغازه باید ریسههای فلزی پرده را کنار بزنیم تا به پیشخان برسیم. صاحب این مغازه 60ساله هنوز حی و حاضر پشت میز ایستاده و بهکار جوانترها نظارت میکند. محمود درودینیا در 85سالگی، یکی دو روز در هفته برای تجدید خاطراتش با فوتبالیستهای قدیمی به اینجا میآید و درباره زانوزدن تیمهای بزرگ آسیا در برابر تیم ملی فوتبال ایران یا نبردهای کلاسیک که سرآمد آنها جدال تاج و شاهین بود با آنها صحبت میکند. این سنت البته از نخستین سالهای افتتاح این مغازه به یادگار مانده است. در آن سالها ساندویچفروشیها معمولا پاتوق قشرها و صنفهای مختلف بود. مثل ساندویچ خزر در چهارراه استانبول که پاتوق دانشجویان بود یا ساندویچفروشیهای خیابان لالهزار که بهعنوان جایی برای دورهمیهای دانشجویان دانشکده افسری و بازیگران تئاتر شناخته میشد. قبل از آنکه بگویم چطور شد حوالی امجدیه را برای راهانداختن مغازه ساندویچفروشی انتخاب کرد، میگوید: «اولین بار چند نفر ارمنی در خیابان لالهزار ساندویچفروشی باز کردند و ساندویچهای 6ریالی میفروختند. ما هم با رفقا به لالهزار میرفتیم و ساندویچ میخوردیم تا اینکه این مغازه را اجاره کردم. 3 سال بعد هم آن را خریدم و اسمش را گذاشتم ساندویچ محمود.» محمود درودینیا میگوید: مغازهاش جایی برای دورهمی دوستانه فوتبالیستهای دهه40 بود و این سنت با گذشت دهههای طولانی کمرنگ شده اما از بین نرفته است؛ «سال1345 در این مغازه ساندویچهای یک تومانی میفروختم. روزهایی که قرار بود بازیهای مهم در امجدیه برگزار شود داخل و اطراف مغازه جای سوزن انداختن نبود. مثلا روزی که تاج با شاهین بازی داشت عزیز اصلی و علی جباری حتما یکسری به اینجا میزدند. همه فوتبالیستهای معروف آن موقع دستکم یکبار به مغازه من آمدهاند. مردم هم برای دیدن آنها جمع میشدند و خلاصه بلوایی میشد که بیا و ببین». این مغازه صرفا پاتوق فوتبالیستها نبوده چرا که امجدیه در آن سالها قلب تپنده ورزش ایران بود و بزرگانی مثل آقا تختی در مسیر رسیدن به امجدیه، سری هم به ساندویچی محمود میزدند و گاهی طعم کوکتلها و لقمهها یا سوسیسبندریهای معروف آن را میچشیدند.
طعم ساندویچهای یک تومانی
محمود درودینیا در میان صحبتهایش فروتنی به خرج میدهد و شلوغی مغازهاش در دهه 40را توفیق اجباری برای مردم میداند. او معتقد است در روزهایی که رستورانها و کافیشاپهای لوکس و لاکچری، تهران را قبضه نکرده بودند مردم با ساندویچ و نوشابههای 6ریالی و یک تومانی شکمشان را سیر میکردند. به واسطه رفتوآمد فوتبالیستها، ساندویچ خوردن در مغازه او هم فال بوده هم تماشا. یعنی مشتریها هم برای صرف شام خانوادگی به اینجا میآمدند هم دیدار با ورزشکاران معروف و گرفتن امضا و عکس یادگاری با آنها؛ «در آن سالها فوتبالیستی نبود که دستکم یکبار به این مغازه نیامده باشد؛ از مصطفی عرب که کاپیتان تیم ملی بود بگیرید تا عزیز اصلی که وسط یک مسابقه فوتبال، سیلی محکمی به داور زد و مدتها محروم شد و علی پروین و علی جباری که هر دو لقب سلطان داشتند». داستان باز شدن پای فوتبالیستها به این مغازه نقطه عطف زندگی محمود درودینیا است و او خاطره روزی که نخستین فوتبالیستها وارد مغازهاش شدند را خوب به یاد دارد؛«اولین فوتبالیستی که وارد مغازهام شد مصطفی عرب بود. یادم هست او و عزیز اصلی خدا بیامرز، چند باری از جلوی مغازهام رد شدند و بعد هم یک ساندویچ خریدند و با هم نصف کردند. آن روز از آنها پول نگرفتم و گفتم خدا برکت بدهد. همین شد که فوتبالیستها مغازهام را به همدیگر معرفی کردند و یک موقعی بهخودم آمدم که اینجا پاتوق آنها شده بود».
ساندویچ با فلفل و لیموی اضافه
همسایگی با ورزشگاه امجدیه و همنشینی و خوشوبش با ورزشکاران نامی ایران، تیتر یک زندگی محمود درودینیاست و در این سالهای طولانی تغییر نکرده است. گوشهای شکستهاش را نشان میدهد تا بگوید همدوره آقاتختی بوده و در وزن 48کیلوگرم کشتی میگرفته اما چرخاندن این مغازه قدیمی را به ادامه کشتی ترجیح داده و پشیمان هم نیست. یکی از سنتهای این مغازه قدیمی سرو کردن فلفل سبز شمال و لیموترش تازه همراه با ساندویچ است که هنوز هم پابرجاست. مشتریهای قدیمی میگویند ماندگاری طعم کوکتلها و ساندویچهای مغز و لقمه این مغازه بیارتباط با همین فلفلها و لیموترشها نیست و با وجود انبوه رستورانها و پیتزافروشیهای متعددی که مثل قارچ در محدوده میدان هفتمتیر سبز شده، مشتریها را به این مغازه کوچک و باصفا میکشاند. او میگوید: «معمولا در کنار غذا فلفل و لیموترش هم میخورم و از همان ابتدای راهاندازی این مغازه تصمیم گرفتم این تجربه را به مشتریان هم انتقال بدهم. بزرگان دین ما هم گفتهاند آنچه خودت میپسندی را برای دیگران هم بپسند». صاحب یکی از نخستین ساندویچفروشیهای تهران لابهلای صحبتهایش مدام خدا را شکر میکنم و شاید همین شکرگزاری و احترام به ذائقه مشتری، چراغ این مغازه قدیمی را بعد از قریب به 60سال روشن نگهداشته است. اگر چه روزگار امجدیه سپری شده و ورزشگاه قدیمی پایتخت دیگر رمقی ندارد اما ساندویچ محمود هنوز هم مشتریان خاص خودش را دارد و خیلیها برای چشیدن طعم کوکتلها و ساندویچهای مغز یا سوسیسبندریهای این مغازه خودشان را به پایین دست خیابان شهید مفتح میرسانند. سنتها در این مغازه هنوز پررنگ است و یکسری از قوانینی که از سال 1345توسط محمود درودینیا بنا گذاشته شده در غیاب او هم رعایت میشود. مثلا اینکه در انواع ساندویچ از پنیر و قارچ استفاده نمیشود. صاحب مغازه معتقد است پنیر به خاطر چربی بیش از حدی که دارد برای سلامتی مردم مفید نیست و قارچ هم وقتی سیاه میشود ساندویچ را زشت میکند.
خدا برکت داد
محمود درودینیا، پیرمرد خوشرو و خوشمشربی است و البته مردمدار. او کسی است که به قول معروف رگخواب سوپراستارهای فوتبال ایران در دهههای40و50 را میدانست و صرفا به این بسنده نمیکرد که فوتبالیستها به مغازهاش بیایند و ساندویچی بخورند و بروند. او برای بسیاری از ستارههای فوتبال ایران یک رفیق قابل اعتماد هم بوده و میگوید رفاقت 50سالهاش با آنها هنوز پابرجاست؛«من با فوتبالیستها و کشتیگیرهای که به امجدیه رفتوآمد داشتند نان و نمک میخوردم و رفاقت میکردم. در این راسته 3 مغازه ساندویچفروشی دیگر هم بود اما حریف من نشدند و یکی پس از دیگری کرکرهشان را پایین کشیدند و رفتند. در آن سالها فوتبالیستها مثل حالا دستمزدهای میلیاردی نمیگرفتند و اصلا پولی در بساط فوتبال نبود. گاهی بسیاری از فوتبالیستهای سرشناس ساندویچ میخوردند و پولی نمیدادند و میرفتند. من هم میگفتم خدا برکت بدهد و با لبخند بدرقهشان میکردم». ورزشکاران بهخصوص فوتبالیستهای قدیمی، محمود درودینیا را با تکیه کلام معروفش میشناسند؛ همان خدا برکتبدههایی که برکت را بهمعنای واقعی در زندگی او جاری کرد؛ «از ته دل به ورزشکارانی که پول میدادند یا پول نمیدادند میگفتم خدا برکت بدهد. خدا را شکر که الان هم یک خانه چند طبقه در خیابان کریمخان دارم و خدا هر چه خواستم به من داده است. اگر در کاسبی گذشت داشته باشی خدا هم برکت میدهد اما خیلی از کاسبها این را نمیدانند و خساست به خرج میدهند».
فروش 13هزار عدد ساندویچ در یک روز
از هر دری که با محمود سخن میگوییم، دست آخر به امجدیه میرسیدم. همنشینی با او مترادف است با کنار زدن غبار از خاطرات گذشته و فرصتی برای پی بردن به جلال و جبروت ورزشگاه پیر و خسته پایتخت در دهه40. وقتی صحبت از تاریخیترین روز امجدیه میشود باید سکوت کرد تا همسایه قدیمی، آن را با جزئیات کمتر شنیده شدهای روایت کند؛ روزی که تیم ملی فوتبال ایران در یک بازی سراسر حماسی رژیم صهیونیستی را شکست داد و بر بام آسیا ایستاد؛ «اردیبهشت سال 1347و 2 روز قبل از بازی با رژیم صهیونیستی، اطراف امجدیه حسابی شلوغ بود. مردم در کوچه و خیابان جمع میشدند و علیه صهیونیستها شعار میدادند. نوک شعارها سمت اشپیگل- بازیکن گلزن اسرائیل- بود. مردم لباس بازیکنان رژیم صهیونیستی را تن سگها کرده بودند و آنها را اطراف امجدیه میچرخاندند. ما با یک مساوی هم قهرمان آسیا میشدیم اما آنها حتما باید میبردند. به هر حال همان اشپیگل گل اول بازی را زد اما همایون بهزادی در شلوغی مقابل دروازه حریف گل تساوی را به ثمر رساند. بعد هم پرویز قلیچخانی همه بازیکنان و دروازهبان حریف را دریبل کرد و گل دوم را زد و خلاص. بعد از این بازی مردم تا صبح پایکوبی میکردند». صاحب یکی از قدیمیترین ساندویچفروشیهای تهران میگوید در روز بازی ایران و رژیمصهیونیستی یک رکورد ابدی ثبت کرده که حتی میتواند در گینس ثبت شود؛ «ما در آن روز 13هزار تا ساندویچ فروختیم. از پنجره دیوار مغازه پول را از مشتری میگرفتیم و ساندویچ را میدادیم. شلوغی و ازدحام به حدی بود که گاهی اشتباها به جای ساندویچ، نان خالی به مردم میدادیم. بستههای 100تایی نان را در ساختمان بغلی خالی میکردیم و وانتهای حمل سوسیس و کالباس هم مرتب جلوی مغازه تخلیه میشد. فروش 13هزار عدد ساندویچ در یک روز رکوردی است که کسی از آن خبر ندارد و چنین رکوردی تا ابد در ایران شکسته نمیشود. آن روز تماشاگران با ساندویچهای من جان گرفتند و روی سکو حسابی بچهها را تشویق کردند تا صهیونیستها را ببریم».
روزگار سپری شده خیابان روزولت
همسایگی با لانه جاسوسی آمریکا در تقاطع خیابان مفتح و طالقانی بخشی دیگر از هویت یکی از قدیمیترین ساندویچفروشیهای تهران است. آن هم در روزهایی که به گفته محمود درودینیا، کارمندان سفارت آمریکا حتی پول کافی برای خرید ساندویچهایش را نداشتند و یک ساندویچ را دو نفری یا سه نفری میخوردند. پیرمرد حالا سر حرف آمده و برایمان از خاطرات سالهای دور خیابان روزولت و شهید مفتح کنونی میگوید. از روزهایی که دیوارهای لانه جاسوسی که حالا جای خوبی برای شعارنویسی است کاهگلی بود و هر بار یک تکهاش فرومیریخت؛ «خانه ما پشت امجدیه بود و من در کوچه پسکوچههای خیابان روزولت بزرگ شدهام. گاهی اوقات پاتوقمان در سفارت آمریکا بود. وقتی داخل سفارت میشدیم بچههای آمریکایی را از استخر بیرون میکردیم تا خودمان شنا کنیم. نیمی از زمین سفارت آمریکا به کارخانه شیشه و بلورسازی اختصاص داشت و حبابهای شیشهای را به 2 ریال میفروختند. آن موقع اتوبوس مردم را از میدان اعدام تا اطراف امجدیه میآورد و یک قران میگرفت». آنطور که محمود درودینیا میگوید ایستگاه اتوبوسی که در چند قدمی مغازهاش واقع شده یکی از نخستین ایستگاههای اتوبوس در تهران است و رونقبخش مغازه کوچک و پربرکتش بوده است. تماشاگران بعد از ترک اتوبوس، مسیر رسیدن به امجدیه را گز میکردند و سر راهشان طعم ساندویچهای کوکتل و لقمه و سوسیسبندریهای ساندویچ محمود را میچشیدند.
یک پیشبینی عجیب
تابلوی روی دیوار، مملو از عکسهای یادگاری است که با گذشت سالهای طولانی حالا به شناسنامه و بخشی از هویت مغازه کوچک محمود درودینیا بدل شده است. امیر قلعهنویی، ستاره سالهای نه چندان دور استقلال و رفیق گرمابه و گلستان صاحب مغازه جای ویژهای در این قاب دارد و تصویر فوتبالیستها و هنرمندان دیگر مثل علی جباری و حسن روشن و نوید محمدزاده و... حول آن قرار گرفته است. شاید جالب باشد بدانید که مربیگری امیر قلعهنویی در استقلال، نخستین بار در همین مغازه کلید خورده و این هم عجیبترین پیشبینی محمود درودینیا در همه سالهایی است که با فوتبالیستها حشر و نشر کرده. او که سالها برای باشگاه تاج سابق کشتی گرفته، طرفدار آبیهای پایتخت است اما مغازهاش گاهی اوقات پاتوق قرمزها هم بوده است. درودینیا میگوید امیر قلعهنویی اما بیش از هر اهل فوتبالی در این مغازه رفتوآمد داشته و در همین دید و بازدیدها، آینده مربیگری را پیشبینی کرده که دست بر قضا به واقعیت بدل شده است؛«یک روز من پشت پیشخان ایستاده بود و امیر هم روبهرویم بود. آن موقع تازه مربیگری را با تیم برق تهران شروع کرده بود و تیمش هم انصافا خوب بازی میکرد. ناخودآگاه به او گفتم مربی آینده استقلال تویی. اگرچه امیر با لبخند جوابم را داد اما یک سال بعد مربی استقلال شد و تیمش را قهرمان کرد». ساندویچی محمود نخستین ساندویچفروشی تهران نیست اما بدون تردید سرنوشت هیچ کدام از ساندویچفروشیهای تهران این چنین با تار و پود ورزش بهخصوص بازار داغ فوتبال در پایتخت گره نخورده و به همین دلیل ساندویچ محمود را باید بخشی از هویت فراموش شده تهران قدیم دانست. مغازه کوچکی که با تعطیلی تدریجی امجدیه، نفسهایش به شماره افتاد اما همان رفقای قدیمی که ساندویچهای مجانی نوش جان میکردند هنوز هم دل در گروی این مغازه کوچک اما باصفا دارند و خوب میدانند که سر زدن به محمود درودینیا یعنی روشن نگهداشتن اجاق دل یکی از قدیمیترین ساندویچفروشهای تهران. یعنی روشن نگهداشتن چراغ این مغازه پرخاطره و زنده نگهداشتن خاطرات روزهای باشکوه امجدیه.