سراسر حادثه
آنان در شب میرانند، ساخته رائول والش هشتاد ساله شد
سعید مروتی ـ روزنامهنگار
نخستین نکتهای که در مورد رائول والش به چشم میآید تداوم حیرتانگیز اوست؛ فیلمسازی که با تمامشدن، بیگانه بود. در طول بیش از نیمقرن، بیش از ۱۰۰فیلم را کارگردانی کرد. از معدود کارگردانهای دوره صامت (او محضر گریفیث را هم درک کرده بود) که آمدن صدا به سینما، محوش نکرد بلکه آثارش را غنیتر کرد. کارنامه پر و پیمان والش، با تنوع غریبش، تصویر یک حرفهای تمامعیار را بازتاب میدهد که به سرعت و فراوانی فیلم میسازد ولی کیفیت را فدای سرعت نمیکند. تشخص تکنیکی، ویژگی بارز فیلمهای والش است. این کیفیت فنی، اغلب در خدمت قصهگویی و آنچه والش شیفتهاش بود قرار داشت؛ حادثه. والش کارگردان حادثه و کنش بود. فیلم بدون تحرک از نظر والش ارزش دیدن و البته ساختن نداشت. هرچند خودش هم گاهی به سفارش استودیو مرتکب چنین فیلمهایی میشد ولی تعداد اندک فیلمهای ملالآور والش، در برابر انبوه آثار ناب سرگرمکنندهاش خیلی به چشم نمیآید. مورد رائول والش نشان میدهد که چگونه فیلمسازی فنسالار (که فن را به رخ تماشاگر نمیکشد و حائل میان او و جهان اثر نمیشود) میتواند از دل پیشپاافتادهترین مضامین و کلیشهایترین قالبها، جواهر بیرون بکشد. بهعنوان کارگردان تحت قرارداد استودیو، والش از فیلمی سراغ فیلمی دیگر میرفت و در همان محدوده و ضوابط تهیهکننده، هر لحظه و هر صحنه را پرکشش و جذاب از کار درمیآورد. در بدترین فیلمهای والش هم استانداردی رعایت شده که نشان از حضور کارگردانی توانا در پشت دوربین دارد. در توضیح قدرت کارگردانی والش و برای شروع، قاعدتا باید از «دزد بغداد» شروع کنیم که از شورانگیزترین فیلمهای دوران صامت است. والش در محصول ۱۹۲۴میلادی، همانقدر شور و توان فیلمسازی دارد که مثلا در «مردان رشید» که محصول۱۹۵۵ است. تا زمانی طولانی والش بهعنوان کارگردانی که فیلم را سریع و ارزان از کار درمیآورد و شکست تجاری بهندرت به سراغش میآید، سلطان بیادعای هالیوود بود؛ فیلمسازی که حواسش بود چگونه و برای چه تماشاگری فیلم میسازد و استودیو چه توقعی دارد و او بهعنوان کارگردان تا چه اندازه میتواند خلاق باشد. میزانسن محبوب والش، کنش درون کادر و در قاب گرفتن شور و تنش بود. از موزیکال تا فیلم جنگی و ملودرام و فیلم گنگستری و درام اجتماعی گرفته تا وسترن و اقتباس ادبی، ژانرها و زیرگونهها در سیطره او قرار داشتند: دزد بغداد، ارزش افتخار، مسیر بزرگ، دهه پرشور ۱۹۲۰، مقصد برمه!، تحت تعقیب، رودخانه نقرهای، التهاب شدید، مردان رشید، دسته فرشتگان، ... و آنان در شب میرانند.
آنان در شب میرانند مقدمهای است بر شاهکار والش، سییرای مرتفع؛ بهخصوص از این جهت که به کشف بوگارت و آیدا لوپینو منجر میشود. ستاره اصلی آنان در شب میرانند جورج رافت است ولی فیلم انرژی و جذابیت زیادی را از بازیگران مکمل میگیرد؛ از بوگارتی که بهتدریج از زیر سایه نقشهای اغلب منفی بیرون میآید و آماده پذیرش نقشهای مهمتر میشود تا آیدا لوپینویی که در پرده آخر فیلم را در اختیار میگیرد و عشق را به جنون پیوند میزند. فیلم راوی زندگی 2برادر است که با رانندگی کامیون روزگار میگذرانند. جاده، کامیون و مردانی که خطر کردن بخشی غیرقابل تفکیک از زندگیشان است، به والش امکان میدهد به آنچه دلخواهش است بپردازد؛ به حرکت و کنش.با فیلمبرداری سیاه و سفید آرتور ادسن، خشونت و خطر لحنی از واقعگرایی اجتماعی بهخود گرفته؛ خطری که باعث تصادف و مصدومیت پل (بوگارت) میشود. جو (رافت) بهعنوان برادر بزرگتر در کانون توجه فیلمساز قرار دارد و هرقدر که ترکیبش با کیسی (شریدان) شوربرانگیز و شیرین است، قرار گرفتنش کنار لانا (لوپینو) هراسآور است. تأکید والش بر ارزشهای مردانه به معنی زیر سایه قرار گرفتن زنان نیست. لانا بهعنوان فم فتالی ویرانگر، مردان را به سوی تباهی سوق میدهد. والش بهعنوان کارگردان، همدلی و همراهیاش را میان کاراکترها تقسیم میکند و بیشتر این شخصیتها هستند که اهمیت دارند تا طرح داستانی؛ شخصیتهایی که در دل تاریکی حرکت میکنند ولی شور زندگی را هم به همراه دارند. آنان در شب میرانند، طراوت و سرزندگی را در کنار هراس و تلخکامی قرار میدهد و از عشق به جنایت و جنون میرسد. خودویرانگری فمفتال فیلم، در ۸۰سال پیش همان قدر تازه بود که امروز. به سنت والش این زنها هستند که به درام جهت میدهند؛ زنان مقتدر و جذابی که تعادل و تناسب را در جهان فیلمسازی که ستایشگر ارزشهای مردانه است حفظ میکنند. در سراسر فیلم ما با رافت و بوگارت همراه میشویم ولی در نهایت اتفاقهای کلیدی و تراژیک را لوپینو رقم میزند. تلخی او میتواند آن روی سکه شیرینی آن شریدان هم باشد؛ خطری که همیشه میتواند وجود داشته باشد و عشقی که همواره میتواند از راه برسد. مثل آشناییهای تصادفی که مهر تقدیر را با خود دارند و گریزی از آن نیست. والش شیفته حادثه و هیجان و کنش بود و آنان در شب میرانند سراسر حادثه، پرهیجان و سرشار از کنش است. آنچه فیلم را سرپا نگه داشته ترکیب همه اینها با گرمایی است که والش از روابط انسانی میآفریند که مجموعهاش میشود حال و هوا و شور و حسی که در تمام نماهای آنان در شب میرانند جاری است و فیلم را همچنان زنده نگهداشته است.
شناسنامه
کارگردان: رائول والش فیلمنامه: جری والد و ریچارد مک الی، بر مبنای رمانی نوشته ا، ا، بزریدس فیلمبردار: آرتور ادسن موسیقی: آدولف دویچ بازیگران: جورج رافت، آن شریدان، آیدا لوپینو، همفری بوگارت، گیل پیج و آلن هیل
محصول برادران وارنر ۱۹۴۰ سیاه و سفید، ۹۳ دقیقه
جو(رافت) و پل (بوگارت) فابرینی، 2برادر که راننده کامیون هستند با مشقت و سرسختی قصد دارند روی پای خود بایستند، اما مخاطرات جاده و تنگناهای مالی تمامی ندارند. جو با دختری بهنام کیسی هارتلی آشنا میشود و به او دل میبازد. پس از اینکه کامیونشان طی حادثهای درب و داغان میشود، پل یک دستش را از دست میدهد و خانهنشین میشود و جو میرود تا برای دوست قدیمیاش، اد کارلسون (هیل) کار کند، اما همسر او، لانا(لوپینو) جز اغوای جو به هیچچیز نمیاندیشد و حتی برای رسیدن به او- که حاضر به پذیرش لانا نیست - شوهرش را به کام مرگ میفرستد و حادثه را تصادف جلوه میدهد. لانا از جو میخواهد تا شریک او در اداره مؤسسه حملونقل شوهرش باشد. اما وقتی از رابطه جو و کیسی مطلع میشود تاب و طاقت از کف میدهد و تصمیم میگیرد جنایتش را فاش کند و جو را هم با خود به ورطه رسوایی و کیفر بکشاند...