قبول خرداد
فرهاد یلدا| این روزهای گرم، روزهای امتحانات و ظهرهای پرت کردن کتاب درسی در گوشه کمد از شادی پایان مدرسه، روزهای شربت آلبالوی دستساز مادر بعد از امتحان ریاضی که 2 برگ پشت و رو سؤال داشت و تو در سالن امتحانات به شوق لاجرعه سرکشیدنش یکییکی جمع و تفریقها را روی کاغذ سفید با بوی تند جوهر در هم میآمیختی، روزهای کولر غران سالن مدرسه که هر چه بیشتر صدا میداد کمتر خنک میکرد اما بوی پوشالهای تر و تازهاش امید کوچکی بود برای تحمل زمان 90دقیقهای امتحان جغرافیا. آخ یادش بخیر روزهای قبولی خرداد و آن مُهر جذاب و معتبر پای کارنامهای که به نیمنگاه پدر، لبخند محوی اضافه میکرد و آغوش مادر را برایت صمیمیتر از همیشه معنا میبخشید. پایان امتحانات یعنی سلام بر کوچه و پارک و آتاری و گلکوچک و آلاسکا...
حالا این تصویر از آن خاطره چیز زیادی ندارد. این ماسک من کو ؟؟؟