با مُردگان خویش مروت کنید
سحر قدیمی ـ مترجم و همسر امیرکاووس بالازاده
چند شب گذشته، خواهر و خواهرزاده دکتر بهار در تماسی تلفنی، اعتراضشان را مبنی بر دفن پیکر همسرم در کنار مزار دکتر بهار بدون کسب اجازه از خانواده ایشان عنوان کردند و با وجود توضیحات اینجانب تصمیم گرفتند موضوع را رسانهای کنند. در آغاز صرفا متأسفم که این خانواده فرهیخته بهرغم شنیدن آن توضیحات، خبر را طوری جلوه دادهاند کهگویی شبانه عدهای سودجو به قطعه هنرمندان بهشتزهرا هجوم بردهاند و پیکر عزیز گمنامشان را در ملک خصوصی ایشان به خاک سپردهاند.
شخصی که خانواده بهار از او بهعنوان «گمنام» یاد کردهاند، دکتر امیرکاووس بالازاده است؛ روزنامهنگار، کتابشناس، اسطورهپژوه و استاد نمونه دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی که سالها شاگرد و همدم زندهیاد دکتر بهار بود و پس از فوت ایشان یادنامه درخشانی در ستایش شخصیت علمی ایشان منتشر کرد (مهر و داد و بهار، انجمن آثار و مفاخر ملی، 1377) و بیشتر از دو دهه در راستای شناساندن و معرفی آثار ایشان نزد شاگردان خود کوشید تا نسلهای جوانتر هم از میراث علمی ایشان بهرهمند شوند.
پسزمینه خانوادگی این شخصیت گمنام از خاندان محترم بهار چیزی کم ندارد؛ از جد بزرگ ایشان، «حاجی محمد بالا» در کتاب احمد کسروی (تاریخ مشروطه ایران) بهعنوان یکی از ارکان اصلی انقلاب مشروطه در تبریز یاد شده است و تمام نوادگانش نیز از خدمتگزاران این آب و خاک بودهاند. این شخصیت گمنام، روزنامهنگار نمونه روزنامههای گوناگون و استاد برجسته و محبوب نسلی از دستاندرکاران و هنرمندان درخشان سینما و تئاتر این دیار بوده است، کسانی که باور دارند آموزههای ایشان مسیر زندگیشان را عوض کرد و هویت تازهای به آنها بخشید (چنانکه گروهی از آنها مقدمات یادنامه خود استاد بالازاده را مهیا کردهاند که قرار است همزمان با سالگرد فوت ایشان چاپ شود).
این شخصیت گمنام (با کتابخانهای بیشتر از 20 هزار جلد کتاب)، در حوزههای فرهنگ و ادب و هنر و کتابشناسی متخصص بود و استادان بسیاری در موارد بیشمار بهنظر کارشناسی ایشان مراجعه میکردند.
گذشته از شخصیت علمی، بزرگمردی، منش والا، فن بیان و هوشمندی، عطوفت و تواضع ایشان زبانزد اهل فن بود. بهویژه آنکه در مطالعات میانرشتهای (با توجه به رشته تحصیلی فرهنگ و زبانهای باستانی و رشته کاریاش، تئاتر) نیز فعالیت بسیاری داشت.
پس از درگذشت ایشان (بر اثر بیماری نادر آمیلوایدوسیس در 61سالگی)، دوستان، همکاران، استادان و شاگردان ایشان از چند کانال گوناگون دست بهکار شدند تا در جایگاهی شایسته شخصیت علمی و فرهنگیشان به خاک سپرده شود: دانشگاه آزاد اسلامی (واحد تهران مرکزی)، انجمن هنرهای نمایشی و خانه کتاب بهصورت جداگانه با وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی تماس گرفتند و نامهنگاری کردند تا جایی مناسب برای خاکسپاری ایشان در قطعه هنرمندان پیدا کنند و چه جایی بهتر از مزار استادش که شبها و روزهای بسیاری را با هم گذرانده بودند و مهر زیادی به هم داشتند.
تعداد زیاد افراد حاضر در مراسم خاکسپاری استاد بالازاده، در اوج هوای سرد دیماه سال گذشته تهران حاکی از نام و جایگاه ایشان بود.
قطعه هنرمندان بهشتزهرای تهران، مالکیت شخصی ندارد، ملکی دولتی است که درگذشتگان با توجه به سابقه علمی و فرهنگی و هنری و پس از بررسی دستاوردهای حرفهای و با نظر گروهی از کارشناسان و اجازه مستقیم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آنجا به خاک سپرده میشوند. طبعا چنین اشخاصی متعلق به چند نفر و یکی دو خانواده نیستند؛ جزئی از فرهنگ این دیار هستند و در دل و ذهن انسانهای بسیاری زنده. از این رو، شخصی کردن چنین موضوعی و نادیده گرفتن واقعیات و داوریهای احساسی پسندیده نیست؛ مخصوصا گروهی از ما که خود را اهل ادب و دانش و تفکر میدانیم.
غرضورزیهای شخصی و استفاده از نام نیکمردانی که ذرهای به محل دفن خود اهمیت نمیدادند، آن هم 6ماه پس از درگذشت استاد بالازاده، دل هر کسی را به درد میآورد، آن هم من که خود، شاگرد همسرم بودم و از اهمیت رابطه شاگرد و استادی نزد ایشان بیشتر از هر کسی باخبرم. هنوز در شوک درگذشت همسرم هستم که باید با اینگونه نامهربانیها روبهرو شوم، چون واقعا چهکسی جز من میدانست که استاد بالازاده هر بار که به بهشتزهرا میرفت، قبل از حاضر شدن بر سر مزار پدر و مادرش، بر سر مزار استاد بهار حاضر میشد. اطمینان دارم به خاک سپردنش در آنجا از مدتها پیش مقدر شده بود.
به آدمها احترام بگذاریم. «گمنام» خواندن کسی نه چیزی از شأن او کم میکند و نه به بزرگی استاد بهار میافزاید. بکوشیم مثل آنها متواضع باشیم. برخلاف ادعای خانواده محترم بهار، سنگ مزاری درخور توجه در جای سنگ قبلی نصب شده است که به شهادت کسانی که آن را دیدهاند، شایسته نام این دو مرد بزرگ است. اطمینان دارم این دو عزیز که عمری در راه تاریخ و فرهنگ این بوم و بر کوشیدند و در زندگی بهدنبال نام و نان نبودند، مایل نیستند پس از مرگ نیز آماج ناراستی و نامهربانی قرار بگیرند، آن هم از سوی ما که از ماهیت واقعی رابطه ایشان بیخبریم.
با مُردگان خویش مروت کنید از آنک
او نیست تا جواب شما را بیاورد
«ملکالشعرای بهار»