در گالریهای تهران روی مردم باز میشود
زیباییشناسی سادگی
نمایشگاه «هندسه سکوت» در گفتوگو با محمد خلیلی
مرتضی کاردر ـ روزنامهنگار
گالریها، پس از چند ماه تعطیلی، کمکم دارند فعالیتهای خود را دوباره آغاز میکنند. بازدیدها و اتفاقهای مجازی کموبیش برقرار است اما یکی دو هفته است که افتتاحیههای رسمی برگزار میشود و دوستداران هنرهای تجسمی به تماشای آثار میآیند. بازدیدکنندگان تلاش میکنند فاصله اجتماعی را رعایت و میان وسوسه تماشای آثار هنری و دلهره شیوع ویروس کرونا، نوعی تعادل برقرار کنند.
گالری ایرانشهر نیز از یکشنبه ۴خرداد نمایشگاه انفرادی آثار فرشید لاریمیان را آغاز کرده، نمایشگاه گروهی «صورت، رخ، قیافه» نیز از ۴اردیبهشت در زیرزمین دستان دایر است و «هندسه سکوت» و «انتزاع کوچ» از ۹خرداد در گالری اُ آغاز شدهاند.
بهنظر میرسد هفتههای آینده گالریها شلوغتر باشند و شمار نمایشگاهها بیشتر شود و کمکم گالریها دوباره به روزهای پررونق خود برسند.
بیتردید «هندسه سکوت» نمایشگاه نقاشیهای محمد خلیلی در گالری اُ مهمترین نمایشگاه هفته است. محمد خلیلی، آموزگار نقاشی از سالهای دور است و استاد نقاشی دانشگاه هنر و دانشکده هنرهای زیبا در سالهای اخیر؛ نقاشی که سالهاست فارغ از هیاهوها، در خلوت و سکوت، نقاشی میکند و به زیباییشناسی ویژه خود رسیده است. او نقاش گوشههای فراموششده است؛ گوشههایی که کمتر به چشم میآیند و کمتر نقاشی به سراغشان میرود. محمد خلیلی از تصویرکردن گوشههای فراموششده و بازی نور و سایه به تصویرکردن منظرههایی مثل جادهها و چشماندازهای گسترده جادهها و طبیعت رسید، بعد کمکم اشیای بهجا مانده در طبیعت موضوع نقاشیهای او شدند؛ «کمکم متوجه عناصری شدم که در اطراف جاده بودند. کمی از جاده فاصله گرفتم و از دور جاده را دیدم؛ عناصر دیگری را دیدم مثل پلها، گاردریلها، نشانههای راهنما و... کمکم اینها وارد کارهایم شدند. به مرور از جاده دورتر شدم و عناصری را دیدم که بیرون از جادهها دیده میشوند مثل دکلها، سازههای سیمانی، سازههای فلزی و... در واقع نقاشیهای من از پرترهها و فضاهای داخلی شروع شد، بعد ایستگاههای راهآهن و جادهها و بعد به سمت منظرهها و چیزهایی که از جاده به چشم میآیند. چشماندازی بهصورت کلی برایم شکل گرفت که عناصری هم در آن بودند. چیزی که باعث میشد من آن منظره را بکشم، آن عنصر بود، حالا دیوار سیمانی فروریخته یا منبع آب یا سازه فلزی زنگزده و... باید میبود تا منظره شکل میگرفت. ممکن بود در دوردستها باشند و فضای کمی از کار به آنها اختصاص داشته باشد، اما باید میبودند و فاصله من با آنها معلوم میبود.»
او اغلب اشیایی را تصویر میکند که در دل طبیعت جا خوش کردهاند و به بخشی از طبیعت تبدیل شدهاند؛ اشیایی که در حافظه تاریخی سده گذشته، بیگانه از طبیعت بهنظر نمیرسند، جادهها، دکلهای برق، پیکرههای سیمانی و... که همواره بخشی از چشمانداز امروز ما از طبیعت بودهاند؛ «به دورترین نقطهها هم اگر بروید، جادهای کشیده شده و برای رفتن به آنجا از جاده استفاده میکنید. وقتی جادهای کشیده شده، عناصری هستند که همراه جاده آمدهاند و بخشی از منظره جادهاند. نمیتوانیم جدایشان کنیم. نمیتوانیم جایی را انتخاب کنیم که بکر بکر باشد و ردی از تمدن امروز نباشد. عمری از تمدن امروز گذشته و بخشهایی از آن کهنهتر شده، جزئی از طبیعت شده است، مثل همین جادهها و دکلها و سازهها و... حالا بعضی از اینها متروکه شدهاند. اینها بخشی از طبیعت امروز محسوب میشوند. نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم. در دوردستترین نقطهها هم ما طبیعت را همراه با عناصری قدیمی از تمدن امروز دیدهایم؛ یعنی کسی که به قول شما نگاه عامتری دارد هم وقتی با این نقاشیها مواجه میشود، این عناصر را بخشی از طبیعت میبیند و بهنظرش نمیآید که آنها اینجا اضافیاند.»
نقطهای که محمد خلیلی امروز آنجا ایستاده، محصول تجربههای بسیار و آزمونها و خطاهای طولانی در نقاشی است؛ سالها مشقکردن برای رسیدن به چشماندازها و زیباییشناسی و جلوههای بصری ویژهای که در نقاشی امروز ایران بهنام محمد خلیلی میشناسیم.
مکث
جان بخشیدن به اشیاء
در کارنامه محمد خلیلی هرچه پیشتر میآییم، اشیاء اهمیت بیشتری مییابند و پیشتر میآیند. کوشش او برای جانبخشیدن دوباره به اشیاء یا کشف دوباره آنها در دل طبیعت یکی از اصلیترین وجوه تمایز اوست. «به مرور به اشیاء نزدیکتر شدم و بعضی جاها وارد آنها شدم. آدمها حضور دارند، اما حضورشان غیرفیزیکی است. شاید پس پشت اتاقکها و سازهها که سرک بکشیم، آدمها را ببینیم. در قاب نقاشی من نیستند ولی حضورشان حس میشود. شاید نقاشی از چشمانداز آدمهاست و کسی که نقاشی را میبیند، خودش را جای آن آدمها میگذارد.»
دیگر وجه تمایز او سادگی است. سادگی در همه اجزای نقاشیهای او به چشم میخورد؛ از اشیایی که تصویر میکند تا رنگهایی که روی بوم میآورد؛ رنگهای سرد مکدری که سازههای بزرگ سیمانی را شکل میدهند. نوعی سادگی که پس از تجربههای بسیار حاصل شده است. در عین حال او نقاشی کمینهگراست. نقاشیهای او با حداقل اشیاء و عناصر بصری شکل میگیرند. کمینهگرایی، سادگی نقاشیهای او را دوچندان میکند؛ «فضاهایی که من انتخاب کردهام فضاهای خالی و متروک بوده؛ جاهایی که سالها کسی از آن رد نشده، بنابراین سردی در آن فضا هم بوده. همینطور که کارها هرچه جلوتر رفته در فرم و اشیاء از آنها کاسته شده، در رنگ هم همین اتفاق افتاده. رنگها خلاصهتر و محدودتر شدند.»