سهم ما از زندگی این است؛ گل یخ
چند سطری در سوگ مهدی اخوان لنگرودی
مرتضی کاردر- روزنامهنگار
نامش تلفیقی بود از مهدی اخوان ثالث و شمس لنگرودی و برای همین قدری عجیب و متفاوت بهنظر میرسید. اغلب ما چیزی از او در مقام شاعر نخوانده بودیم. اما کتابی که او را به نسلی که از دهه هفتاد ادبیات ایران را دنبال میکردند، شناساند، «یک هفته با شاملو» بود؛ گزارش یک هفته حضور شاملو و محمود دولتآبادی در اتریش. شاعری بود که میتوانست بهخوبی بنویسد. با نثری گزارشگر و آمیخته با تحسین و شیفتگی. «یک هفته با شاملو» در سالهایی که شاعر بزرگ امروز سالهای آخر زندگی را میگذراند و دوستداران بامداد تشنه شنیدن از او بودند، اما چیزهای اندکی درباره او منتشر میشد، اتفاقی متفاوت بود و طبیعتاً با اقبال خوانندگان مواجه شد.
مهدی اخوان لنگرودی در سال 1324در لنگرود به دنیا آمد. کودکی و نوجوانی را در لنگرود گذراند. در سال 1351مدرک کارشناسی خود را در رشته جامعهشناسی از دانشگاه ملی گرفت و بعد برای ادامه تحصیل به اتریش رفت و تا آخر عمر در آنجا با تجارت فرش ماندگار شد.
کتاب دیگری از او در سالهای پایانی دهه هفتاد منتشر شد با عنوان «خدا غم را آفرید، نصرت را آفرید». آنچه غلبه داشت، باز هم ستایش و تمجید بود و در بهترین حالت توصیف به جای تحلیل. نمونه کارهای اینچنینی درباره نصرت رحمانی کم انجام نشده اما چیزی که شعر را بالا میبرد، خود شعر است، نه کتابهای تحلیلی و توصیفی که منظر تازهای پیش چشم نمیگذارد.
مهدی اخوان لنگرودی در مقام شاعر قدری دیر به میدان آمد. از او مجموعه شعر «سپیدار» در سال 1345منتشر شده بود. مجموعههای بعدی او در سالهای پایانی دهه شصت و دهه هفتاد منتشر شدند؛ «چوب و عاج» ۱۳۶۹، «آبنوس بر آتش» ۱۳۷۰، «خانه» ۱۳۷۵، «سالیا» ۱۳۷۸ و «گل یخ» (گزیده اشعار 1378) شاعری بود ذیل گفتمان شاملویی که درست در زمانی که گفتمان شعر شاملویی داشت به پایان میرسید، شروع به انتشار شعرهای خود کرد. زمانی که شعر در دست ساختارشکنان دهه هفتاد و «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» بود و طبیعی بود که شعرهای او جلوه نکند. شعر او بیشتر به دهه 40 و 50 یا با اغماض به دهه 60تعلق داشت و برای خوانندگان شعر امروز چیز تازهای نداشت. این حکم درباره بسیاری از شاعران امروز نیز صادق است. شاعرانی که مطبوعات در دهه 60 و 70 در ارائه دوباره کارهایشان بسیار کوشیدند اما خوانندگان شعر فارسی دیگران را برگزیدند. «اگر تو نمانی/ درخت کوچک گیلاس این خانه/ که تو آن را کاشتهای/ شکوفه نخواهد داد/ این لحظههای تلخ/ فقط با عسل چشمهای تو شیرین میشود/ میخواهم/ بر دستهایت/ مروارید چشم هایت را ببوسم/ بمان!/ تا درخت کوچک گیلاس «خانه»/ بشکفد»
مهدی اخوان لنگرودی در سالهای بعد داستان و رمان نیز منتشر کرد اما در مقام داستاننویس نیز هیچگاه جایگاه نیافت. «آنوبیس» ۱۳۷۴، «درمان» ۱۳۷۵، «پنجشنبه سبز» ۱۳۷۵، «ارباب پسر» ۱۳۷۷، «در خم آهن» ۱۳۷۹، «الا تی تی» ۱۳۷۸ و «توسکا» ۱۳۹۲. باز هم شاید قدری دیر به میدان آمده بود.
استقبال از یک هفته با شاملو بود که سبب شد او «از کافه فیروز تا کافه نادری» را منتشر کند. آن هم در دورهای که گرایش به گذشته و خاطرهبازی سکه رایج بازار شده بود. کتاب مجموعهای است از خاطرههای شفاهی از شاعران در سالهای دهه 40 و 50 و توصیفی از حال و هوای سالهای گذشته که فراموش شده و راویان دستاول کمتر روایت ماجرا را مکتوب کردهاند. در سطرهایی از کتاب آمده است: «40سال از آن روزها گذشته. از برگ برگ خاطرات آخرین مردان کافه نشین. در ذهنهایی که امروز بیشترشان غمزدهاند. حالا حیاط کافه نادری درخت ندارد. اگر هم در آن بایستی و سیگار بکشی، خنکایی ندارد. حوضش آب ندارد. کنار حوض بند کشی دارد که آن روزها نداشته است. حالا تنها میتوانی ساعت 10شنبه روزی از تقویم بیایی کنار نسل گذشته بنشینی و از آن روزها بپرسی و آه بکشی با تداعی این جمله در ذهن «سهم ما از زندگی این است!»
عصر جمعه وقتی خبر درگذشت مهدی اخوان لنگرودی رسید، بسیاری نوشتند: «ترانهسرای «گل یخ» درگذشت.» شاید خیلیها نمیدانستند شاعر خلوتگزیده دور از وطن ترانه شاهکار جاودانه کورش یغمایی را سروده است. نام او با ترانه «گل یخ» جاودانه خواهد ماند.