رضا خان فرصت طلب ، کی و کجا و چگونه تاجگذاری کرد و قاجارها را کنار زد؟
از سوادکوه تا کاخ گلستان
عیسی محمدی
یکی از شخصیتهای پربحث و خاص تاریخ ایران را، بدون شک باید رضاخان میرپنج بدانیم؛ نظامی دونپایهای که نحوه ظهور و صعود و افول او، نشان میدهد تاریخ و قدرت چقدر بیرحم است؛ مردی که هنوز هم بین نخبگان و حتی مردم، نظرات گوناگونی دربارهاش وجود داشته و دارد. اما در نهایت اینکه او را نمیتوان همرده نادرشاه و شاهعباس و... دانست؛ هم از حیث ایجاد ایرانی قدرتمند و هم از نظرگاههای دیگر. هنوز هم خیلیها رضا خان را دستپرورده انگلیسیها میدانند و معتقدند هر کاری که کرد، برای خودش و خاندانش کرد؛ خاندانی که البته ثابت کرد این حرف، حرف چندان بیراهی هم نبوده و نیست. رضا خان، این قزاق بلندپرواز، در زمان قاجارها شروع بهکار کرد و حتی در سالهای آخر قاجاریه، وزیر چهار دولت و نخستوزیر هم شد. تا اینکه به سال 1304شمسی قدرت را بهدست گرفته و در بهار 1305شمسی، رسماً تاجگذاری کرد. در صفحه وقایع اتفاقیه و درباره این تاجگذاری و سالهای قبل از آن بیشتر بخوانید. فقط اینکه در این نوشته، از کتاب رضا خان دکتر صادق زیباکلام بهرههای زیادی بردهام.
سرکوب شیخ خزعل و بازگشت به تهران
رضاخان از زمانی که وزیر جنگ شد، شروع به برخوردهای نظامی با قدرتهای ریز و درشت در گوشه و کنار ایران کرد. در زمانی هم که نخستوزیر شد، به جنوب لشکرکشی کرد تا با طغیان شیخخزعل برخورد کند. وقتی که این غائله را خواباند و وارد تهران شد، سبک ورود او به تهران هم که خیلی خاص و عجیب بود؛ درست مثل فاتحان بزرگ. استقبال بزرگی هم از او انجام شد. رضاخان وقتی به تهران رسید، دستور داد که این استقبالها و جشنها کوتاه شود. سپس سروقت کار و نگرانی اصلیاش رفت؛ اینکه باید چه کار میکرد تا مثل نخستوزیرها و وزرای سابق، زندگیاش بند به مویی نباشد. به این فکر کرد که جایگاه خودش را در ارتش و قوای نظامی تقویت کند. پس به معتمدان خودش گفت که دوست دارد عنوان فرمانده کلقوا را به او بدهند. البته مشکلاتی وجود داشت؛ اینکه این عنوان از نظر قانونی از آن پادشاه و هر حکمی هم که او پیش از این امضا کرده، از اعتبار ساقط بود. البته مصدق به او پیشنهاد داد که میتواند از طریق مجلس، تبصرهای بگذارد و مشکل را حل کند. در نتیجه رضاخان ناچار به مذاکره با مخالفان خودش و از جمله آیتالله مدرس شد.
رودست زدن به شاه قاجار
رضا خان، توانست در ابتدای امر با مدرس کنار بیاید. میگویند که مدرس یک روحانی و سیاستمدار پراگماتیست بود و سردار سپه میدانست که میتواند سر بعضی چیزها، با او به توافق مشروط برسد. در نتیجه رفتوآمدهایی صورت گرفت و توافقاتی هم حاصل شد. در نهایت اینکه در بهمن 1303، مجلس تصویب کرد که این عنوان فرمانده کلقوا را، دیگر کسی نمیتواند از او سلب کند؛ یعنی حتی اگر احمدشاه قاجار هم از اروپا برمیگشت و اعتراض میکرد، این عنوان سلبشدنی نبود. قدم اول محکم برداشته شده بود.
گامهای بعدی یک شاه متظاهر
رضا خان از ابتدای 1304شمسی، شروع به تصویب قوانینی کرد تا تظاهر کند که او یک ایراندوست و یک وطنخواه تمامعیار است و میخواهد ایران را قدرتمند و یکپارچه کند. در فروردین همین سال، تصویب کرد که تقویم رسمی اصلاح شده و تمام اسامی عربی و ترکی از آن حذف شود. در اردیبهشتماه، قانون تشکیل نخستین بانک ایرانی، را تصویب کرد که از ناحیه پسانداز بازنشستگان افسری و نظامی تأمین میشد. ۲هفته بعدتر قانون ثبت و سجل احوال را تصویب کرد. قوانین بعدی، انحصاری کردن قندوشکر و اختصاص بخشی از عواید آن برای راهآهن سراسری ایران بود. قانون خدمت نظام وظیفه اجباری هم در خردادماه همین سال به تصویب رسد. البته تصویب این قانون هم به این راحتیها نبود و مخالفانی از جامعه ملاکان محلی و روحانیت داشت.
آرام آرام به سمت سلطنت
رضا خان عجلهای برای سلطنت نداشت. او از تجربه تلخ جمهوریت در سالهای گذشته، متوجه شده بود که باید آرامآرام به پیش برود. در این وانفسا بود که احمدشاه تلگراف زد که قصد دارد به ایران برگردد. البته قصد بازگشت هم نداشت، صرفاً روی صفحه شطرنج بازی قدرت آن روزهای ایران، یک مهره را همینجوری و بیمنظور تکان داد تا بداند که برنامه طرف مقابل چیست. رضا خان هم خیلی خونسرد برخورده کرده و پرسیده بود که از کدام بندر میخواهند وارد شوند.
بلوای نان؛ علیه نخستوزیر
اما در این میان بود که رضا خان با وجود همه محاسباتی که صورت داده بود، یک اشتباه استراتژیک انجام داد. او به اداره غله دستور داد که نان کمتری به نانواییها بدهند. در نتیجه بلوای نان اتفاق افتاد. اما چرا؟ او تصور میکرد که این تیر به سمت شاه و اطرافیانش نشانه خواهد رفت. در ابتدای امر نیز چنین بود؛ گروهی اعتراض کرده و شاه را خطاب قراردادند اما بعدتر، مردم به سمت مجلس رفته و از دولت مطالبه مدیریت این وضعیت را کردند. رضاخان میرپنچ که میدید همهچیز دارد خراب میشود، خیلی زود دستور داد تا آرد بیشتری تحویل نانواییها شده و ساعت کارشان نیز افزایش پیدا کند. بله، چنین وقایعی نشان میداد که بعضیها، حتی از نان شب مردم هم برای به قدرت رسیدن خودشان گذشت نمیکردند.
رضا شاه و تامین نظر انگلیسها
خبر بازگشت شاه، برخلاف چیزی که شاه قجر تصور میکرد، باعث تحریک مردم نشد. بلکه شانس با رضاخان همراه بود و فردای همان روز، تظاهراتی در حمایت از او و در تبریز برگزار شد. این راهپیماییها به شهرهای رشت و اصفهان و مشهد هم کشیده شد. در این تجمعات بود که نخستین بار زمزمه تغییر پادشاهی شنیده شد؛ دقیقاً همان چیزی که رضا خان انتظارش را میکشید. او هم که آرامآرام به پیش میرفت، چیدمان کابینه خودش را در مردادماه، بهگونهای تغییر داد که بتواند نظر انگلیسیها و دیگر قدرتهای دخیل در ایران را داشته باشد تا در این بزنگاه، کار را خراب نکنند. روسها البته طرفدار رضا خان بودند، ولی انگلیسیها تکلیفشان مشخص نبود. هم قجرها انگلیسیها را به خیانت علیه خودشان و حمایت از رضا خان متهم میکردند و هم رضا خان این اتهام را وارد میکرد. در نهایت با تلگرافی که از سوی دولت بریتانیا رسید، خیال رضاخان برای همیشه آسوده شده و عملاً شروع به کلیدزدن مرحله آخر پروژه تغییر سلطنت و پادشاهی کرد. انگلیسیها گفته بودند که در این قضیه دخالت نکرده و این امر، یک تصمیم داخلی و مردمی است.
عجله برای دیکتاتوری
گامهای بعدی چنین برداشته شد: نمایندگان مردم شروع به تلگرافزدن به پایتخت کردند. تعداد تلگرافها زیاد شد. نمایندگان آنها نیز راهی تهران شده و در مساجد، ادارهها و... سکنیگزیدند. تعداد آنها زیادشده و چادرهایی زدند و در اطراف مجلس ساکن شدند. دولتیها و کارمندان دولت هم پیش سردارسپه میآمدند. روزنامهها هم غالباً از خدمات رضاخان مینوشتند و از بیکفایتی قجرها. طرح تغییر سلسله قجریه به پهلوی، از مهرماه آغاز شده و در آبانماه به بحث گذاشتهشد. اکثریث مجلس هم که با رضا خان بود. در نهایت، این طرح به تصویب رسید: «نظر به اینکه عدمرضایت از سلطنت قاجاریه و شکایاتی که از این خانواده میشود، به درجهای رسیده که مملکت را به مخاطره میکشاند و نظر به اینکه حفظ مصالح عالی مملکت مهمترین منظور و نخستین وظیفه شورای ملی است و باید هر چه زودتر به بحران فعلی خاتمه داد، امضاکنندگان با قید دو فوریت پیشنهاد میکنیم مجلس شورای ملی تصمیم ذیل را اتخاذ نماید: ماده واحده: مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار میکند. تعیین تکلیف قطعی حکومت موکول بهنظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر ماده 36-37-38-40متمم قانون اساسی تشکیل میشود.» جالب اینکه نظر مثبت بیشتر نمایندگان هم اخذ شده بود. با وجود این روز قبل از رأیگیری، این نمایندگان نزد رضاخان رفته و آن را امضا کردند.
مخالفت عجیب مصدق
در روز رأیگیری، با وجود همه ملاحظاتی که انجام شده بود، 4 نفر بهعنوان مخالف سخنرانی کردند؛ سیدحسن تقیزاده، حسین علا، دکتر مصدق و یحیی دولتآبادی. البته مصدق، منطقش یک چیز دیگر بود؛ او معتقد بود که مملکت تازه جانگرفته و این شخص خدماتی ارائه داده. اگر پادشاه شود، عملاً طبق قانون مسئولیتی نخواهد داشت و کشور از وجود یک نخستوزیر خوب بیبهره خواهد ماند. هرچند که دیگران میدانستند که رضاخان، آدمی نیست که بخواهد آن بالا بنشیند و صرفاً پادشاهی کند.
اعتراض نیمبند احمدشاه
در نهایت اینکه چنین قانونی تصویب شد. ۳روز مملکت را تعطیل کرده و آذین بستند. البته احمدشاه تلگراف زده و اعتراض کرد که چرا چنین شده و او هنوز پادشاه است و به مجامع بینالمللی خواهدرفت تا تاج و تخت بستاند. رضا خان، در نخستین اعلامیه خود با عنوان والاحضرت اقدس، اعلام کرد که هر کاری که تا الان کرده اول برای «اجرای عملی احکام شرع مبین» و دوم برای «تهیه رفاه مردم» بوده است؛ اعلامیهای که نشانمیداد میخواهد با آن دل همه را بهدست بیاورد و در ابتدای امر، کار را خراب نکند. بعضیها هم که گفتهبودند این تصمیم باید به همهپرسی گذاشته شود، با این استدلال خاموش شدند که این همه تلگراف و موج سفر نمایندگان مردمی و ادارات و... خودش نمونهای از یک همهپرسی است دیگر؛ چه نیازی به آن؟
نظر مثبت مجلس مؤسسان
رضا خان یک نگرانی کوچک دیگر هم داشت؛ اگر مجلس مؤسسان دیر تشکیل میشد، احتمال بروز تحریکاتی وجود داشت. مجلس مؤسسان پانزدهم آذرماه تشکیل شد و یک هفته ادامه داشت. سرانجام نیز در ساعت 19بیستویکم آذرماه 1304، با اکثریث 257رأی موافق از مجموع 260نماینده حاضر، رضا خان، رسماً تبدیل به رضا خان شد. محمدعلی فروغی هم که کفیل نخستوزیر بود، از سوی رضا خان مأموریت یافت تا کابینه را تشکیل بدهد. البته بیشتر وزرا، کسانی بودند که خود وی معرفی کرده بود، با این حال چند تا چهره درست و حسابی هم میشد بین آنها پیدا کرد. اما این رویه تا پایان سلطنت رضا خان ادامه پیدا کرد؛ اینکه وزرای خودخواستهاش را سر کار بگذارد. تیمورتاش هم وزیر دربار شد تا مقدمات مراسم تاجگذاری را فراهم آورد. از سوی دیگر تیمورتاش، باید قواعد و پروتکلهای رفتار در یک دربار را به رضا خان و خانوادهاش میآموخت. رضا خان فقط چندباری راهی دربار قجری شده بود و چندان از این قواعد سردرنمیآورد.