نقد گفتمان دوم خرداد در گفت وگو با عباس سلیمی نمین رئیس مرکز مطالعات تدوین تاریخ معاصر
توسعه سیاسی اصلاحات به انحراف رفت
اصلاحطلبان قطعا میتوانند منشأ اثر برای کشور و بدنه اجتماعی خودشان باشند
محسن تولایی _ خبرنگار
بیست و سومین سالگرد دوم خرداد و ظهور جریان اصلاحات در سپهر سیاسی کشور با یک دوره افول و ناامیدی دیگر میان اعضا و بدنه اجتماعی این جریان سیاسی همراه شده است. در حالت خوشبینانه چنین اتفاقی معنایی جز گردش قدرت بین ۲جناح اصلی سیاسی کشور ندارد و اصلاحطلبان به همراه اعتدالیون بار دیگر آماده واگذاری قدرت به اصولگرایان میشوند. انتخابات مجلس یازدهم در اسفندماه۹۸ زمینهساز این انتقال قدرت بود و با راهیابی حداکثری همه احزاب اصولگرا به مجلس کلید زده شد. عباس سلیمینمین رئیس مرکز مطالعات و تدوین تاریخ معاصر از واژه یاس و توقف در میان سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان یاد میکند ولی معتقد است اصلاحات همیشه زنده است و باید با برخی تغییرات در بطن تحولات سیاسی باقی بماند. نقد و بررسی او بر اصلاحات را در گفتوگو با همشهری میخوانید.
آثار و ثمرات جریان اصلاحات را در بیستوسومین سالگردش چه میدانید؟
اصلاحطلبان در نقد دولت سازندگی توانستند آرای جامعه را به سوی خودشان جذب کنند. استدلال آنها این بود که توسعه اقتصادی در فقدان یا ضعف توسعه سیاسی موجب بیعدالتی شده است و ثروت در کانالهای خاصی قرار گرفته است. بنابراین ضرورت توسعه سیاسی را مطرح کردند که با توسعه سیاسی نظارت را تقویت کنند و با تقویت نظارت طبیعتا جلوی آفات و انحرافات اقتصادی را بگیرند. این ضرورت بود و جامعه نیز این نیاز را احساس میکرد. بنابراین بهطور چشمگیری به اصلاحطلبان رأی دادند، اما متأسفانه اصلاحطلبان دچار همان آفتی شدند که جریان سازندگی شده بود. جریان سازندگی با شعار توسعه اقتصادی انحصارات اقتصادی شکل داده بود. این آقایان هم با شعار توسعه سیاسی انحصارات سیاسی ایجاد کردند، یعنی توسعه سیاسی را در انحصار گروه و دسته خودشان قرار دادند؛ احزاب مختلفی ایجاد کردند، روزنامههای متعدد منتشر کردند و تریبونهای مختلفی را در دست گرفتند و این برایشان تبدیل به یک قدرت شد. این قدرت بهصورت انحصاری شکل گرفته بود. من در دوران سازندگی مجوز روزنامه گرفته بودم و کارهایش را هم انجام داده بودم، اما به محض آنکه اصلاحطلبان روی کار آمدند جلوی انتشارش را گرفتند و به صراحت هم به من اعلام کردند به شما اجازه نخواهیم داد شما روزنامه منتشر کنید، درحالیکه به دوستان خودشان مجوزهای متعدد دادند و از کثرت آنها برای تخریب جناح مقابلشان استفاده میکردند. این انحصار در عرصه توسعه سیاسی مخرب بود. چنین رفتاری توسعه سیاسی اصلاحطلبان را تبدیل به ضدخودش میساخت.
اصلاحطلبان برای توسعه سیاسی خودشان نیاز به احزاب داشتند، آیا اینکه بهدنبال قدرت بودند مذموم بود؟
من با نفس قدرتگیری احزاب مخالف نیستم. طبیعی است که احزاب باید قدرت بگیرند تا بتوانند کارکرد داشته باشند، اما انحصار را زیانبار میبینم، چون انحصار یک هژمونی و اقتدار کاذبی ایجاد میکند که آثار زیادی بر آن مترتب است. اصلاحطلبان پس از اینکه هم قوه مقننه و هم قوه مجریه را پس از 76 در دست گرفتند، به این سو سوق پیدا کردند که سایر کانالهای قدرت را هم تخریب کنند. صداوسیما را تخریب کردند چون در اختیارشان نبود. بحث نهادهای انتخابی و انتصابی را پیش کشیدند و گفتند نهادهای انتصابی مشروعیت ندارند. اینها بهنظر من بحثهای انحرافی برای قدرتطلبی غیرقانونمند بود. حتی بهدنبال تخریب مبانی دینی و میثاق ملی برآمدند؛ علیه قصاص نوشتند و علیه احکام اسلامی ایراداتی را وارد کردند، چون قدرتشان اوج گرفته بود و میخواستند وارد کانالهای غیرقانونی شوند. طبیعتا مبانی اعتقادی ما جلوی آنها را میگرفتند. بعد در مسیر تخریب مبانی قرار گرفتند.
توسعه سیاسی قاعدتا در معنای نقد برخی روال و رویههای حقوقی و قانونی در نظام سیاسی کشور هم بود. پس مطالبه اصلاح به چه کار میآمد؟
نقد مبانی هیچ سنخیتی با توسعه سیاسی نداشت. توسعه سیاسی باید مبانی داشته باشد. اگر مبانی را تخریب کردید دیگر توسعه سیاسی تلقی نمیشود. مثل این میماند که قدرت ملی را تخریب کنیم و بعد بگوییم توسعه سیاسی است. توسعه سیاسی در افتراق و تشتتها بهوجود نمیآید.
یک اظهارنظر یا نقد فرضا درباره نظارت استصوابی شورای نگهبان آیا تخریب مبانی است؟ وقتی این مسئله پس از قریب به سهدهه همچنان محل نزاع سیاسی کشور است و حتی برخی اصولگرایان مجلس دهم هم منتقد آن شدند، سخن از اصلاح آن گفتن بیمعناست؟
اینکه ما در وظایف نهادهای قدرت ایراد وارد کنیم یک بحث است، جایگاه را تخریب کردن یک بحث دیگر است. شما الان میتوانید نسبت به کارکرد قوهمجریه انتقادات متعدد داشته باشید، اما متزلزل کردن قوه مجریه امری منطقی نیست. برخی در بحث کرونا نمیخواستند دولت را به رسمیت بشناسند، درحالیکه تا دولت قدرت نمیداشت نمیتوانست بهصورت عاجل مقابله قدرتمندی داشته باشند. کسانی که توسعه سیاسی را مطرح میکردند، انتقادشان به شورای نگهبان این نبود که در فلان مصداق مشخص خطا کرده است، جایگاهی بهعنوان شورای نگهبان را تخریب میکردند، با این استدلال که مردم بلوغ سیاسی دارند و نیازی به شورای نگهبان ندارند. این نوع استدلالها جایگاهها را هدف میگرفت، نه شفاف کردن و پاسخگو کردن را.
اما رد صلاحیت اصلاحطلبان صرفا بهخاطر زیر سؤال بردن جایگاهها نیست؛ چطور میتوان یک نماینده را بهخاطر نطقش در دور بعدی رد صلاحیت کرد؟
من هم قبول دارم. شورای نگهبان امکان دارد در اجرای وظایف خطیر خودش دچار خطا شود، یعنی یک سری آدمها بهعنوان نیروی شورای نگهبان در استانهای مختلف عمل میکنند که امکان دارد خطا کنند. طبیعتا باید با خطای آنها برخورد شود و باید آنها را وادار به شفافیت و ارائه توضیحات کنیم. اصلاحطلبان در دهه70 نقدشان این نبود که فرضا آقای علی لاریجانی عملکرد بدی در ریاست سازمان صداوسیما دارد، اصلا این جایگاه را انتصابی و غیرقانونی اعلام میکردند، لذا شعار میدادند که سیمای لاریجانی خاموش باید گردد، این یعنی آنارشیسم. جایگاه آقای لاریجانی قانونی بود.
اصلاحطلبان هم از آن روزهای خودشان فاصله گرفتهاند. الان انتقادات آنها حتی نسبت به عملکردها هم برتابیده نمیشود. فرضا آقای علی مطهری میگوید بهخاطر 3سخنرانی درباره ضرورت رفع حصر، 9دی و ابراهیم یزدی رد صلاحیت شده است. اینها هم زیر سؤال بردن جایگاه و مبانی محسوب میشود؟
ببینید، سؤال من اینجاست که آیا اصلاحطلبان میخواهند در چارچوب نظام سیاسی عمل کنند یا خیر؟ اگر در چارچوب نظام سیاسی میخواهند عمل کنند، باید تن به یک سری قوانین و چارچوبها بدهند. این نمیتواند قابل پذیرش باشد که هم داخل نظام باشد، هم جای پایی در بیرون نظام داشته باشند. اپوزیسیون که نمیتواند از امکانات نظام استفاده کند. هم میخواهند کاندیدا بدهند و جایگاههای مختلف نظام را در اختیار داشته باشند، هم ضدقانون اساسی عمل کنند و با جریانات ضدنظام پیوند داشته باشند. در مباحثات میان آقای کرباسچی و تاجزاده نیز این مسئله روشن است. کارگزاران سازندگی هم معتقدند که اصلاحطلبان باید تکلیف خودشان را روشن کنند. اگر میخواهید ضدنظام باشید، دیگر نباید انتظار داشته باشید که شورای نگهبان شما را تأیید صلاحیت کند. آقای تاجزاده هم میخواهد با محسن سازگارا در خارج از کشور ارتباط داشته باشد و با هم بیانیه بدهند، هم انتظار دارد که اگر کاندیدا شوند، تأیید صلاحیت شوند، خب طبیعتا نباید شوند. من فکر میکنم در ارتباط با نیروهای تندروی اصلاحطلب باید این تناقض حل شود. مشکل نیروهای تندروی اصلاحطلب ضعف شورای نگهبان نیست، کلا نظارت است. چون وقتی نظارت وجود داشته باشد، ضعفهای آنان مورد توجه قرار خواهد گرفت.
شما هم جزو کسانی هستید که اصلاحطلبی را تمامشده میبینند و آن را منشأ اثر نمیدانند؟
اصلاحطلبان قطعا میتوانند منشأ اثر برای کشور و بدنه اجتماعی خودشان باشند.
برخی معتقدند اصلاحطلبان در ساحت سیاست و قدرت سیاسی باید به یک تعطیلات تاریخی بروند؟
من معتقدم اصلاحطلبان در همه سطوح میتوانند فعالیت خودشان را ادامه دهند. اینکه بگوییم به تعطیلات بروند، خیر. فعالیت خودشان را در مسیر درست با قوت بیشتر دنبال کنند. تعطیلات رفتن بهمعنای حذف شدن است، یعنی مردم از اذهانشان پاک خواهد شد. اینطور نیست که اگر از تعطیلات بازگشتید، جامعه دوباره شما را بشناسد. این شناخت باید حتما مستمر باشد. اگر این جریان خودش بهدست خودش از صحنه خارج شود، یعنی محو سیاسی
اصلاحطلبان میتوانند دلتنگ عرصه قدرت باشند یا خیر؟
قطعا هر جریان سیاسیای طالب قدرت است، منتهی باید از کانال قانون در مسیر قدرت قرار گرفت. شما نمیتوانید انسان ناصالح باشید و برای قدرت تلاش کنید. برای قدرت گرفتن باید به یک سری مبانی پایبند باشید. اینکه میخواستند در همین دوره شورای شهر پنجم فردی را به هر ضرب و زوری شهردار کنند، این یعنی خلاف. میتوانند شهرداری را بهعنوان یک ابزار قدرت در دست داشته باشند، اما آدمی که صلاحیت اخلاقی، سیاسی و اقتصادی داشته باشد میتواند منشأ تأثیر باشد و کارنامه مثبتی را برای آنان رقم بزند. یک آدم بدنام پرمسئله تنها میتواند منشأ خدمت به آن جریان سیاسی باشد. آنها میتوانند از آن آدم پرمسئله امتیازات زیادی بگیرند. چرا به محسن هاشمی رأی نمیدادند؟ چون از او نمیتوانستند امتیازات زیادی بگیرند. پروندههای آنچنانی ندارد که بتوانند از او امتیاز بگیرند. در چنین حرکت کوتهنگرانهای تأمین منافع حزبی و گروهی دنبال میشود، در یک حرکت سالم منافع عمومی. اینها تفاوت فاحش با هم دارند. اگر این مطلب را برای جامعه اصلاح کنند که دغدغهیشان خدمت به جامعه است نه گروه خودشان، طبیعتا رویکردها تغییر خواهد کرد.
شما جزو آن دسته تحلیلگران سیاسیای نیستند که معتقد به مرگ اصلاحات هستند؟
قطعا چنین اعتقادی ندارم. اصلاحات چیزی است که همه جریانات سیاسی باید به آن توجه داشته باشند. جریان سیاسیای که اسم اصلاحات گرفته برای کشور ضروری است. وجود اختلافات و سلایق مختلف بهعنوان یک ضرورت توسعه سیاسی باید به رسمیت شناخته شود.