زیباییشناسی کرونایی
نگاهی نشانهشناسانه به ماسکها
محمد رضا ساختمانگر ـ روزنامهنگار
یک تشکر و قدردانی به کرونا بدهکاریم. تلنگری که این ناپدید نامرد به انسانها زده قابل تقدیر است. ترمز قطار پُرشتاب زندگی امروز انسانها در واقع تنها با یک فاجعه میتوانست کشیده شود. کرونا باعث شد تا شتاب زندگی، این قطار پرسرعت کمتر شود و وقتی این سرعت کاسته شد تازه منظره پشت پنجره این قطار نمایان گشت. تازه خیلیها متوجه شدند کجا هستند و به کجا میروند. بازگشت به خویشتن در نتیجه این بیحرکتی، تبعاتی بههمراه خواهد داشت و از همه مهمتر، فرصت تفکر و برانگیختگی احساسات، چیزی که سالها بود مجال اندیشیدن به آن دست نمیداد، مهیا شد؛ اندیشیدن به اطراف و دیدن چیزهایی که دیده نمیشدند. پس این تهدید بزرگ بشریت در ذات خود مفاهیمی را زنده کرد که این فراغ زیستن فرصت پرداختن به آن را فراهم کرده است. ازجمله این مفاهیم «زیبایی» است. کرونا گرچه زیبا نیست اما در دل خود زیباییشناسی دارد. تراز و معیاری که با آن پیرامون بشر امروزی قابل ارزیابی است خلوتشدن طبیعت و پاکی هوا به کنار، اما تغییر چهره شهرها و نوع رفتار انسانها در نوع خود زیباییشناسی دارد که با گذشت زمان بیشتر عیان میشود.
از قرن هجدهم میلادی که مفهوم زیباییشناسی
(Aesthetics) توسط بومگارتن بهعنوان یک علم مطرح شد، تا به امروز بسط و گسترش فراوانی پیدا کرده است. هر چند زیباییشناسی در طول تاریخ در آرا و اندیشههای فلاسفه بوده، اما شاید تصور اینکه این مفهوم به تمامی ارکان فکری، معنوی و عملی زندگی بشر امروز رسوخ کند برای اندیشمندانی که از آن سخن گفتهاند، باورپذیر نباشد.
تا رنسانس، زیبایی تحتتأثیر اندیشههای فلاسفه باستان یعنی افلاطون ، ارسطو و فلوطین بود که زیبایی را در طبیعت جستوجو میکردند. تا اینکه از قرن هجدهم به بعد، مفهوم زیبایی جنبهای روانشناسی و در ارتباط با ادراک بهخود گرفت. کانت زیبایی را امری ذهنی برمیشمرد و عنوان میکند که زیبایی امری وابسته به سوژه (ذهن) و مرجع آن نیز از ذهن است.
اما بومگارتن، این فیلسوف آلمانی عهد رنسانس در قرن هجدهم تعریفی از زیبایی ارائه کرد که 2 قرن بعد، دامنه این مفهوم آنقدر گسترده شد که در بررسی هر پدیده اجتماعی جنبههای زیباییشناسی آن نیز مدنظر قرار میگیرد. بهطوری که در خیلی پدیدهها که ذهن تصور مفهوم زیبایی برای آن متصور نیست هم رسوخ کرده است. بدینمعنی که گاهی با عناوینی چون زیباییشناسی فوتبال، زیباییشناسی شهری، فقر، عشق، صنعت و... روبهرو میشویم. جالب اینکه حد و مرزی هم نمیشود برای این بسط و گسترش قائل شد و این روند ظاهراً در حال رشد است.
جهان در دورههای مختلف تاریخی شاهد تحولات گوناگونی بوده است. جنگها علت شکلگیری برخی مکاتب و خلق اثر شدهاند که گاهی مسیر زیباییشناسی را تغییر دادهاند. یعنی جنگ بهعنوان یک مفهوم ضدزیبایی خود عامل شکلگیری آثاری زیبا برشمرده میشود. از اینگونه مثالها بسیارند. قحطی، بیماری، فقر، بلایای طبیعی و... که ذاتاً نازیبا هستند، دلیل خلق زیبایی شدهاند. بسیاری متفکرین تعاریف خود را متأثر از این عوامل تدوین و عنوان کردهاند. از جمیع تعاریف درخصوص مفهوم زیباییشناسی نتیجه گرفته میشود که نه صرفاً ذهنی و نه صرفاً عینی است بلکه بهطور کل از این دو جنبه بهره میبرد.
جنگ جهانی مثال بارز این تحول است. نقطه عطف تمامی هنرها پس از رنسانس، بعد از جنگ جهانی دوم شکل میگیرد و حتی میتوان ادعا کرد که ماهیت زیبایی نیز متحول میشود. کسی تصور نمیکرد که بمباران شهر «گرانادا» و تابلوی پیکاسو از این واقعه، مسیر هنر را تغییر دهد. ظهور پاپآرتها، پُستمدرنها، هنرمندان انتزاعگرا و هنر مفهومی در عرض حدود 70سال آنقدر سریع رخ داده که در طول تاریخ بینظیر است. مرزها، معنی و مفهوم خود را از دست داده و هنر و هنرمند این حق را بهخود میدهند که در هر زمینهای ورود کنند ولو اینکه نتیجه کار زیباییشناسی مرسوم در آثار هنری را در دل خود نداشته باشد. تنها خلق اثر اهمیت پیدا میکند. حتی شکل آن نیز مهم نیست. گسترش و پیشرفت تکنولوژی هم به کمک هنرمند آمده تا در بیان مقصود خود دستی باز داشته باشد.
اما پرسش اینجاست که واقعهای چون «کرونا» که جهانیبودن آن بر هیچکس پوشیده نیست و حتی در طول تاریخ برای آن مشابه کمی وجود دارد میتواند منشأ پیدایش نوعی زیباییشناسی در برخی عناصر و مفاهیم شود؟ برای بررسی مفهوم زیباییشناسی در یک پدیده مانند کرونا همچون دیگر پدیدهها میبایست نشانهشناسی انجام شود. ولی کرونا دارای چه عناصری است که بتوان آنها را نشانهشناسی کرد؟
آنچه فعلاً خودنمایی میکند «ماسک»، «صابون»، «الکل» و مفاهیمی چون «قرنطینه» و «فاصلهگذاری اجتماعی» و... است. چگونه میتوان از این عناصر و مفاهیم به مفهومی زیباییشناسانه دست یافت؟ شاید فعلاً برای رسیدن به جواب این سؤال زود باشد. اما مهم است که ما بهعنوان مردمانی که در بطن این اپیدمی بهسر میبریم آن عناصر و مفاهیم را بشناسیم و نگاهی دقیقتر به آن اندازیم؛ چرا که شاید آیندگان نتوانند چنین شرایطی را درک و لمس کنند؛ پدیدههاییکه بهعنوان یک سوژه در شکلگیری عینی و ذهنی این مفهوم بسیار میتواند مؤثر باشد. اما چگونه؟
ماسکها نمیخندند و...
گستردگی و فراوانی یک عنصر میتواند مورد بررسی نشانهشناسی قرار گیرد و البته که شاید منجر به خلق زیباییشناسی خاص خود نیز بشود. این روزها چیزی که با آن سر و کار داریم «ماسک» است. نهتنها سر و کار داریم بلکه با آن مواجه هستیم. ماسک به روزمرگی ما وارد شده است. به دغدغهها و درگیریهای ذهنی انسان امروز بدل شده است. جنبههای گوناگونی با خود به همراه آورده است. این جنبهها نیز مفاهیمی در دل مستتر دارند؛ «ترس» و «اطمینان» دو لبه مهم ماسکها هستند. هر چه زمان میگذرد این ترس به اطمینان تبدیل میشود. اما آنچه اهمیت دارد این است که ماسکها تبدیل به اصل لاینفک زندگی بشر میشوند.
روزگاری وجود ماسک روی صورت یک شخص نشانه بیماری آن شخص بود. تعداد آن نیز آنقدر کم بود که توجه همگان را جلب میکرد. اما امروز این مفهوم تغییر کرده است. اولاً وجود ماسک بر صورت اشخاص نشانه بیماری شخص نیست و دوم آنکه نبود آن برصورت افراد جامعه اینبار جلب توجه میکند. هر چند که این موضوع جنبه روانشناختی دارد اما گستردگی آن تشکیل یک تراکم و ریتم میدهد که خود میتواند مورد مطالعه زیباییشناسی و نشانهشناسی باشد.
وجود خیابانی مملو از انسانهایی که ماسک زدهاند برای ما امروز امری عادی است که تا چندماه پیش نبود. مترویی پر از مردمانی که ماسک بر صورت دارند، فروشگاههایی که صف ماسک آن از دیگر صفها طولانیتر است، ادارات، سامانههای حملونقل، معابر، مشاغل و... نه در منطقهای خاص که به گستردگی کره زمین، خود میتواند موضوعی جذاب برای هنر و هنرمند در خلق اثر شود که شاید در آیندهای نه چندان دور باید شاهد آن باشیم.
ماسک در طول تاریخ
ماسک در طول تاریخ ردپای طولانی دارد. در اکتشافات به عمل آمده در قبایل بدوی آفریقا ماسکهایی بهدست آمده که اکثراً جنبه آیینی داشتهاند. پس ماسکها عنصری جدید نیستند و انسان با آن بیگانه نیست با این تفاوت که ماسکهای جوامع بدوی عموماً از چوب و سفال ساخته میشدند. اما مهمترین خصیصه ماسکها این بود که انسان را از شر و شرارت محفوظ میساختند. در نتیجه ماسکها همواره کارکردی مثبت داشتهاند. پیکاسو از همین ماسکهای آفریقایی الهام گرفت و انرژی درون آنها را درک کرد و این الهام منجر به خلق آثار فراوانی شد که به مجموعه ماسکهای پیکاسو معروف شد. پیکاسو در سفری که به آفریقا کرد تحتتأثیر این ماسکهای چوبی که اغلب جنبه اسطورهای و آیینی داشتند قرار گرفت و انرژی آنها را درک کرد.
اما ماسکهای امروزی ما با ماسکهای اسطورهای متفاوت هستند. اگر چه همچنان جنبه دورکردن پلیدیها را در خود دارند اما دیگر جنبه اسطورهای و آیینی ندارند. ماسکهایی که پیکاسو با آنها در آفریقا مواجه شد دارای اشکالی شکسته و متفاوت بودند و هیچ ماسکی شبیه ماسکی دیگر نبود. شاید همین شکستگی در ماسکها در فرمدهی سبک پیکاسو هم نمایان شد و کوبیسم هم در واقع از شکستهایی در فرم بهوجود آمد.
ماسکهای جدید برخلاف ماسکهای آفریقایی که همه دستساز و جنبه هنری داشتند، تولید انبوه میشوند و غالباً فاقد زیبایی هستند. ماسکهای کرونایی همه یک شکل هستند و این یکشکل بودن وضعیتی یکسان برای انسانها پدید آورده است. اگر جنبه استتارکنندگی همه ماسکها، اعم از ماسکهای قدیم و جدید را درنظر بگیریم، خاصیت پنهان و مخفی کردن صورتها را توسط ماسک درخواهیم یافت. اما این چه عواقبی در پی دارد؟
پشت ماسک پنهان شو...
مستترشدن چهره انسان در پس ماسکها عناصر نشاندهنده عواطف که عموماً درصورت انسانهاست را پنهان میکند. چرا که تجلی عواطف انسان از طریق چهره او و عناصر تشکیلدهنده صورت انسان نمایش داده میشود. خنده، گریه، خشم، زیبایی، استرس، لبخند و... عموماً از طریق عضلات و عناصر شکلدهنده صورت نمایان میشوند. در نتیجه اشخاص از طریق تغییرات این عناصر به درک حالات روحی یکدیگر دست مییابند؛ چیزی که ماسکهای کرونایی آن را از انسان سلب کردهاند، چهرهها را پنهان و در نتیجه عواطف را مخفی کردهاند. این باعث وضعیتی مشابه در شکل ظاهر نیز شده است. همه انسانها به چهرهای که بیش از نیمی از آن را یک ماسک سفید تشکیل داده است، تبدیل شدهاند. ماسکها وضعیتی شبیه به هم و مشابه بهوجود آوردهاند که در این حالت، تمایز دیگر معنی ندارد.
این وضعیت مشابه در شکل ظاهری مردمان کوی و برزن، جنبهای مکانیکی به انسانها داده است. آیا این تراکم در دل خود جنبهای از زیباییشناسی را دارد؟ از آنجا که تراکمی از آدمها در کنار هم در سطح شهر و موقعیتهای مختلف با یک چیز مشترک یعنی ماسک ظاهر میشوند، میتوانند مظهری از یک نوع زیبایی را خلق کنند. تراکم بهعنوان یکی از عوامل ترکیببندی میتواند در ارزیابی زیبایی یک پدیده مورد توجه نشانهشناسان و زیباییپژوهان باشد. در نتیجه دور نیست زمانی که مفاهیم نوینی در این حوزه شکل بگیرد. چرا که گستردگی این بحث خود از محرکهای توجه بیشتر اندیشمندان، متفکران و علیالخصوص هنرمندان خواهد بود.
تناسبات محیطی که با جبر انسانها بر طبیعت حاکم شده بود، حالا با تغییر روش زندگی دچار دگرگونی شده است. حضور حیوانات در شهرها، پاک شدن محیطزیست در اثر کم شدن رفتوآمدها، تغییر چینش شهری و... در ذات خود و در درازمدت میتواند به آفرینش یک زیباییشناسی منجر شود. بهطور مثال کارشناسان شهری از هماکنون بهدنبال تغییر در فضاهای عمومی شهرها هستند. از آنجا که یکجانشینی و قرنطینه باعث کرختی و افسردگی شهرنشینان شده، آنها درصدد هستند تا با طراحی فضاهای مناسب برای فعالیتهای بدنی از عواقب مخرب ناشی از عدمتحرک بدنی بکاهند. این امر خود منجر به تولد سبکها و مدلهای جدید چیدمان شهری با نوعی زیباشناسی خاص خود خواهد شد. گستردگی موضوع در آن حد است که شاید نیاز به تغییر قوانین حاکم و در نتیجه تغییر نگرش در معماری و چیدمان شهری حاصل شود.
از طرف دیگر با تعطیلی مشاغل و رکود ناشی از قرنطینه شهرها و امکان ورشکستگی صنایع و در نتیجه گستردگی بیکاری، مشاغل وابسته به هنر و صنایعدستی امکان بازپروری خواهند یافت. همین موضوع بخشی از نگاه زیباشناسانه انسانها که در نتیجه مکانیکی زندگی کردن سلیقه سنتی خود را از دست داده بودند، لاجرم مجبور میسازد تا با مراجعه به نقوش و موتیفهای سنتی دست به ساخت صنایعدستی روی آورند. همین مواجهه بخشی از احساسات فراموششده در برخورد با این رنگها، نقشها و شکلها را بیدار خواهد کرد؛ امکان اینکه نوعی زایش گذشته نیز در پیآید؛ آنچه این روزها به رُنسانس کرونا معروف شده است.
ماسک در طول تاریخ ردپای طولانی دارد. در اکتشافات به عمل آمده در قبایل بدوی آفریقا ماسکهایی بهدست آمده که اکثراً جنبه آیینی داشتهاند. پس ماسکها عنصری جدید نیستند و انسان با آن بیگانه نیست با این تفاوت که ماسکهای جوامع بدوی عموماً از چوب و سفال ساخته میشدند. اما مهمترین خصیصه ماسکها این بود که انسان را از شر و شرارت محفوظ میساختند. در نتیجه ماسکها همواره کارکردی مثبت داشتهاند