ناصر فیض، شاعر طنزپرداز از ادبیات و خنده در روزگار سخت میگوید
طنزپرداز سر سبز دارد و زبان سرخ
نیلوفر ذوالفقاری
بعضیها به او میگویند اخموترین شاعر طنزپرداز؛ اینکه چطور میشود شاعری سراغ شعر طنز برود اما در نهایت اینطور معروف شود، از ویژگیهای جالب ناصر فیض است. نام او با اشعار طنزی که خنده بر لب مخاطبان آورده و ابیات مشهوری که در یادها مانده، شناخته میشود. آن زمان که فیض سراغ شعر طنز و برگزاری شبشعر برای چنین نوع از اشعار رفته، خیلیها فکر میکردند نمیشود شعر طنز گفت و آن را برای دیگران خواند. اما شبشعرها، کارگاهها و جشنواره شعر طنز باعث شد تا کمکم طنزپردازان دیده شوند؛ روزنامهها به این نوع شعر علاقهمند شوند و یک ستون طنز ایجاد کنند و بعد اهالی تلویزیون هم سراغ طنز بروند. فیض معتقد است که شاعر طنزپرداز اگر هوشمند و رند باشد، میداند حرفش را چطور بزند که به مقصد برسد و در این راه، شاعران طنزپرداز سرسبز دارند و زبان سرخ. گفتوگوی ما را با این شاعر طنزپرداز بخوانید.
در هفتههای اخیر بسیاری از ما برای آرامشگرفتن و دوری از فشارهای روحی، به کتابخواندن پناه بردیم. بهنظر شما ادبیات و شعر میتواند ناجی حال روحی آدمها باشد؟
کتاب یکی از کارآمدترین ابزارهای ارتباطی با جهان درون و بیرون انسانهاست و معجزهآسا میتواند حتی شرایط و فضاهایی را که در جهان واقعی وجود ندارند، خلق کند. ما را به عوالم و موقعیتهایی ببرد که چه بسا برای نخستین بار با آنها آشنا میشویم. فکر و اندیشه در مواجهه با آنچه کتاب به ما میدهد، دچار چالش و تعامل با جهانی میشود که هرچه هست سکون و جمود و توقف نیست و رهاوردی که دارد از جنس تامل و درنگ است و این همه یعنی شناخت و یافتن و درک هستی و خود. با شناخت، انسان میتواند از فشار بلاتکلیفی و سردرگمی در عالم رهایی پیدا کند. کتاب گاه بهعنوان سنگ صبور ماست و با آن درد دل میکنیم، پای صحبت آن مینشینیم و با این ماجرا و کشف آنچه قبل از آن برای ما بیگانه بود، این احساس در ما بیدار میشود که زندگی آنقدرها هم بیپایه و اساس نیست و جهان بر پایه حسابشدهای بنا شده است. با این اتفاق بدون تردید امید در انسان زنده میشود. ادبیات، انسانها را به هم نزدیک میکند و کتاب این فرایند را تسریع میبخشد و آن را در اختیار تمامی نسلها قرار میدهد. خلاصه این اشارهها یعنی همان تعبیر معروف که کتاب، بهترین دوست ماست. این روزها اغلب ما واقعا به کتاب پناه بردیم و در حقیقت استیصال خود را با آن قسمت کردیم تا روحی متعادل پیدا کنیم.
بهنظر شما بزرگترین آسیب شعر طنز هماکنون چیست؟
شبیه همشدن و از روی دست هم نوشتن فاجعهبار است و این اختصاص به شعر طنز ندارد. متأسفانه در یکی دو دهه اخیر این اتفاق بهشدت افتاده است. بسیاری از آثار شاعران طنزپرداز بدون امضایشان، قابل تشخیص نیستند. شاعران شیوه و نشانههای خاص خود را ندارند و استقلال فکری و زبانی خاصی پیدا نکردهاند. نگاهها شبیه به هم هستند، سوژهها غالبا یکی است و این یعنی آنچه میشنویم تکرار حرف دیگران است که جاذبه و لطف لازم را برای ما ندارد. ناظم حکمت در شعری میگوید: زیباترین دریاها، دریایی است که هیچ کشتی در آن رانده نشده است. علاوه بر منظور دیگری که شاعر از این تعبیر دارد، این شعر را اگر مصادره به مطلوب کنیم میتوان برداشتی اینگونه از آن داشت که ناشناختهها همیشه زیباترند و انسان همیشه از یافتن و کشفکردن لذت میبرد. بحث دیگری که دامنگیر شعر طنز روزگار ما شده، بیتوجهی بعضی شاعران به زبان و شناخت ظرفیت و ظرافتهای خاص زبان فارسی است. این امر تا آنجا پیش رفته که منجر به سهلانگاری مفرط و مزمن شده است. بیتوجهی به ساختار دستوری ادبیات و انسجام جملات در موارد بسیاری باعث دورشدن از سلامت روانی و حتی غیرقابل درکشدن برخی از آثار شده است. به بهانه و با قید اینکه این طنز است، هیچ مجوزی برای شاعر صادر نمیشود که دستور زبان و معیارها و موازین آن را کنار بگذارد. شاعر اگر آگاهانه بعضی ساختارها را به هم بریزد میتواند باعث خلق شود و حتی شگفتی بیافریند که بحث دیگری است. یکی از طنزپردازان میگوید اگر شعر به مفهوم عام، تخصص باشد، شعر طنز و کلا طنزپردازی، فوقتخصص محسوب میشود.
چه آسیبهای دیگری را میتوان در این فضا مشاهده کرد؟
تعدد محافل بیدر و پیکر طنز در گوشه و کنار، مخصوصا تهران یکی دیگر از آسیبهای شعر طنز امروز است چون شاعر غالبا برای ذوق و پسند عامه و در مواردی نیز مسئول برگزارکننده برنامه، شعر میگوید؛ شعری که مورد مصرفش یک یا چند جلسه بیشتر نیست و گاه هدف خاصی را هم دنبال نمیکند. در چنین شرایطی وضع شعر و شاعرانی که با موضوع روز اثری خلق کردهاند ناخوشایندتر است، زیرا به محض گذشتن مدتی از ماجرای مربوطه، شعر هم فراموش میشود. موضوع دیگر، شتابزدگی شاعر در چاپ آثار است. این شتابزدگی غالبا با مقداری بیملاحظگی و سهلانگاری همراه است؛ چرا که شاعر جوان و جویای نام، دنبال مخاطب بیشتری است؛ اتفاقی که در فضای مجازی هم به شکل فاجعهبارتری افتاده است و افراد به هر بهایی در پی افزودن به فالوئرهای خود هستند. البته در همین اوضاع نابسامان هستند معدود شاعرانی که پس از بهدستآوردن تجربه کافی، آثار خود را منتشر کردهاند و به همین دلیل کاملا شاخص هستند و جایگاه ویژهای در طنز امروز دارند. از آسیبهای دیگر در زمان بهتری میتوان صحبت کرد، فعلا یک داغ بس است برای قبیلهای.
شاعر طنزپرداز با چه چالشهایی مواجه است که دیگر شاعران تجربه نمیکنند؟
جنس شعر طنز با اشعار غیرطنز در یک مورد کاملا متفاوت است و آن هم معترضبودن و کنایهآمیزبودن و رگههایی از طعنه و ریشخندداشتن شعر طنز است. به همین دلیل شاعر طنزپرداز ناگزیر غالب آثارش با مسائل اجتماعی پیوند میخورد و با موضوعات و مفاهیمی چون حضور ریاکاری و نفاق، زیادهخواهی، نابرابری، ظلم و اجحاف، دروغ و فریبکاری سر و کار دارد. دست و پنجه نرمکردن با این موضوعات واضح است که خوشایند برخی نیست. این برخی، کسانی هستند که معمولا چوب لای چرخ حرکت جامعه میگذارند. طنزپرداز با شعرش هرچند با ظاهر شوخی و رندانه به این موضوعات میپردازد اما بدون تردید عوامل بهوجودآورنده ناهنجاریها و شرایط نامساعد و دشوار در جامعه نگران میشوند و هرلحظه بیم آن دارند که اسرار و رفتار ناپسندشان فاش شود و دیگران آنها را بشناسند یا دقیقتر بشناسند. با این تفاسیر روشن است که شاعران طنزپرداز تا اندازهای بیش از شاعران دیگر، شرایط و مواردی را تجربه میکنند. طنزپردازان همواره بیم آن را دارند که با بیتوجهی به مشکلات و دغدغههای جدی جامعه، ناگهان در دامن ابتذال و لودگی بیفتند و همین نگرانی، پیوسته تلنگری است بر روح و طبع ستیزهجوی طنزپرداز؛ تلنگری که گاه شاعر سر سبز خود را نیز به باد میدهد و کیست که نداند اغلب شاعران طنزپرداز زبانی سرخ دارند.
بهنظر شما با چه موضوعاتی نمیتوان و نباید شوخی کرد؟
شایع است که طنزپرداز نباید به برخی موضوعات بپردازد و بهنظر من این فقط شایع و شایعه است. اتفاقا تنها کسی که بیش از دیگران مجاز به بیان برخی موضوعات است، طنزپرداز است. طنزپرداز رند است و رند کسی است که بسیار هوشنمد است و سهم بسیاری از فرهیختگی و حضورذهن و نکتهسنجی دارد. پس خطقرمزی باقی نمیماند، به شرطی که طنزپرداز با کار خود آشنایی کافی و مهارت لازم را داشته باشد. او به امید اصلاح کژیها و ناملایمات سخن میگوید و با خلق آثارش به ایجاد اعتدال و نظم در رفتار فردی و اجتماعی کمک میکند و بدون تردید دوست ماست. اما.... طبق قوانین کلان بشری اعم از معیارهای وطنی و غیروطنی، با هیچ دلیل، انگیزه و بهانهای نمیتوان به دیگران توهین کرد. این توهین میتواند درباره زبان، فرهنگ، نوع رفتار، آداب و رسوم، نوع پوشش، لهجهها و گویشها و... باشد. تنها خطقرمز برای یک طنزپرداز، توهین به این موارد است و در کنار اینها در نخستین نگاه توهین به هیچ اعتقادی جایز نیست. طنزپرداز تمسخر نمیکند، کسی را دست نمیاندازد. کار او نیشخند است؛ کنایه و نیشتری که جنس آن با لودگی و مسخرگی بسیار متفاوت است. بنابراین اگر طنزپرداز هوشمند و رند باشد، هنرمندانه سخن گفتن را میداند و نیازی نیست که خط و مرز برایش مشخص کنیم؛ او ساربانی است که میداند شترش را کجا باید بخوابند.
آستانه تحمل در برابر شعر طنز در کشور ما چقدر است؟ آیا محدودیتهای سلیقهای و بیاساسی هم سد راه شاعر میشوند؟
امیدوارم که بالا باشد، اگر چنین باشد هیچکس زیان نمیبیند. اگر مدعیان عدالت، آزادی، حق مردم و مفاهیم شیرین و دهان پرکن در گفتههایشان صداقت دارند، نباید نگران چیزی باشند و با هر بیت شعر یا جمله معترضانه، خود را مخاطب آن نمیدانند. آستانه تحمل وقتی پایین باشد در این صداقت شبهه بهوجود میآید. آستانه تحمل پایین و بالا موضوعیت ندارد؛ اگر آنچه به زبان گفته میشود، حرف دل باشد.
شما عادت نوشتن بهخصوصی دارید؟
در مورد عادت من اگر دیگران اظهارنظر کنند معقولتر است. من آثاری سبک و سنگین، خوب یا بد دارم که برخی به نقد آنها پرداختهاند؛ از نقد آگاهانه و منصفانه تا نقد ناآگاهانه و مغرضانه. من برای نوشتن، وقت زیادی را صرف پیداکردن موضوع یا سوژه نمیکنم. با هر کلمهای شروع کنم، توانایی آن را دارم که سخن را به جایی که میخواهم ببرم و حرفم را بزنم. اصلا نگران این نیستم که مخاطب درست در وسط شعر، بیتی کاملا غیرطنز از من بشنود. زندگی ما همینطور است. نه آنگونه خشک و جدی است که مو لای درزش نرود و نه چنان مسخره و آمیخته با شوخی که بیم بیهودگی از آن باشد. من در خلوت و جلوت شعر میگویم و ادعای خاصی ندارم. تنها عادتم موقع نوشتن طنز، نوشتن طنز است و در طول نوشتن همیشه مخاطب شعرم را در کنار خودم میبینم؛ مخاطبی که باید به خیلی از رفتارهای من با کلمات عادت کند. در اصل او باید عادت شنیدن یا خواندن شعرهایم را تمرین کند.
خودتان به چه چیزهایی میخندید؟
من هم آدمام! مثل بعضیها و به هرچیز خندهداری میخندم اما بسیاری از اطرافیان آدم به چیزهایی میخندند که من هیچ عکسالعملی با شنیدنشان از خودم نشان نمیدهم. شاید مشکل از گیرندههای من باشد، نمیدانم. هرگز نمیخواهم وسط دعوا نرخ تعیین کنم، یا ضربالمثل دیگری که در همین سطر به کارم بیاید و ادعای هوشمندی و فرهیختگی داشته باشم اما از دیگران شنیدهام که خنده، نشانه هوشمندی است؛ با فرض اینکه این خندهای که میگویم قبلا تعریف زیبایی از آن شده باشد. به همین دلیل من به سختی میخندم، اما وقتی میخندم، میخندمها! برای خندیدن کافی است 2عنصر غیرمتوازن و ناهمجنس را کنار هم ببینید. ریاکاری که درباره صداقت کتاب نوشته، متخصص مویی که یک تار مو به سر ندارد، همه این اتفاقات در کنار گریهداربودن، خندهدار هم هستند. من به مواردی کمرنگ و پررنگ از این نوع اتفاقات میخندم و خندهام صدای همسایه را درنمیآورد، چون غالبا از رو پیدا نیست! خنده طنز با تمام ذرات وجود آدمی است. مگر شما ذرات وجودتان را میبینید؟ درحالیکه میدانید وجود دارند.
تعدد محافل بیدر و پیکر طنز در گوشه و کنار، مخصوصا تهران یکی دیگر از آسیبهای شعر طنز امروز است چون شاعر غالبا برای ذوق و پسند عامه و در مواردی نیز مسئول برگزارکننده برنامه، شعر میگوید؛ شعری که مورد مصرفش یک یا چند جلسه بیشتر نیست و گاه هدف خاصی را هم دنبال نمیکند
من بودم یا مولانا؟
«املت دستهدار» نخستین کتابم بود. بعد «نزدیک ته خیار»، بعد هم «فیض بوک» و «فیضاله». حافیض قرار بود نقیضهای بر دیوان حافظ باشد اما تنبلی باعث شده هنوز چاپ نشود. درباره شعر «مثنوی هفتاد من» باید بگویم برخی در فضای مجازی با یکدیگر بحث میکردند و ارجاع هم میدادند. من این شعر را نوشتهام و دقیقا شوخی داستان معلوم است کجاست. مولانا که نمیآید هفتاد شوخی کمیک بکند. برخی میگویند در مثنویها از شوخطبعی استفاده کرده است. مولانا چنین شعری را نمیتوانسته در دیوان کبیر بگذارد. در ذهن من آمد که میشود یک مثنوی ساخت که ۷۰ تا من داشته باشد. در ۱۲ بیت هفتاد من آوردهام و ممکن است در این راه دچار زیادهگویی شوی. سعی کردم این اتفاق نیفتد. تلاش کردم از منیت خودش بگوید. ۷۰ بار تکرار کردم و اسمش را گذاشتم«مثنوی هفتاد من». معلوم است شوخی است. یک نفر برای خودم فرستاده که این را ببین. من تا حالا وجه تسمیه این را نمیدانستم! میخواستم بگویم آقا شما شاعر هستید این را نفرستید بیشتر دامن میزنید.
طنز هم سختگیری میخواهد
کاربرد طنز بیشتر در جامعهای است که عدالت زیرسؤال رفته باشد. در این مواقع چه صدایی بهتر از صدای شاعر که زبان مردم است؟ طنز مجموعهای از تضاد و تناقض است. همین تناقض شما را میخنداند و شاعر، هنرمندی است که این تضادها را میبیند. طنز ناخودآگاه به سوی عدالتخواهی میرود و بهندرت پیش میآید خاستگاه اجتماعی پیدا نکند. شعر فکاهه معمولا آن دغدغه اجتماعی را که طنز دارد با خود ندارد، اما گاهی همین فکاهه باعث میشود شاعر حرفش را بزند. ملاک تمایز شاعر طنزپرداز خوب از بد همین است. شاعر تحمل ندارد و اعتراض میکند اما این اعتراض بهگونهای است که محکوم نمیشود و دوباره هم فضا دارد که حرف بزند. وگرنه بستن یک مجله کار آسانی است. آن شعری ارزشمندتر است که به مسائل اجتماعی میپردازد. در گذشته شعر یا جد بود یا هزل. اما الان هزل به شعری میگویند که کلمات رکیک داشته باشد. هر رویکردی به شعر طنز باید با زبان متعالی صورت گیرد و این توجیه که طنز نیازی به سختگیری ندارد کاملا غلط است.
املت دستهدار
این کتاب در 58قطعه طنز به شکل صریح و اخلاقی، به شیوه غزل، رباعی، اخوانیات و مثنوی سروده شده است و به اوضاع و احوال سیاسی کشور، اشارههای روشن و با صراحتی دارد که شاید نشود همین مفاهیم را از زبانی غیر از زبان طنز شنید. مجموعه کارهایی که قرار نبود برای چاپ از زیر دست طنزپرداز خارج شود، بهنحوی مرتب شد و به قول خودش ریز و درشتشان کرد تا در قالب کتابی با همین عنوان بهدست مخاطب برسد.
نزدیک ته خیار
تلخ است، شیرین است، تلخ و شیرین است؛ نمیدانم. شاید چیزی باشد شبیه به «نزدیک ته خیار!» بنا به برخی از تعاریف هدف غایی طنز، اصلاح کژیها و ناهنجاریهای فردی و اجتماعی است که با تاختن و به سخرهگرفتن و نیز درشتنمایی آنها امکانپذیر است. در این مجموعه سعی کردهام به موضوعاتی که دستمایه آفرینش طنز در آثار اغلب طنزپردازان معاصر بوده است نپردازم جز در مواقعی که...
فیضبوک
این اثر دربردارنده 70قطعه طنز است که بیشتر در قالب کلاسیک سروده شده و در آن زبان معیار و محاوره بهکار رفته است. محتوای سرودهها بیشتر اجتماعی و سیاسی است که در آن موضوعات مختلف مرتبط با این دو حوزه مطرح میشود. فیض بوک که به نوعی فیس بوک را که یک صفحه اجتماعی- سیاسی است به ذهن تداعی میکند، از ترکیب نام این شبکه اجتماعی و نام خانوادگی نویسنده تشکیل شده و در آن زبان معیار و محاوره بهکار رفته است.