اولیس باید 50 سال پیش به زبان فارسی ترجمه میشد
دشواریهای ترجمه شاهکار جیمز جویس به زبان فارسی در گفتوگو با اکرم پدرامنیا
مرتضی کاردر/روزنامهنگار
سالهای سال تا صحبت از یولسیز (اولیس) میشد همه به یاد منوچهر بدیعی میافتادند و ترجمهای که سالهاست در محاق توقیف مانده است. ممیزیهای بسیار دلیلی است که سبب شد تا منوچهر بدیعی تن به انتشار ترجمهاش ندهد و شاید به همین دلیل تاکنون مترجمان دیگر نیز به سراغ ترجمه یکی از شاهکارهای ادبیات قرن بیستم نرفته بودند. اما امسال همزمان 2 ترجمه از یولسیز به بازار آمده است، یکی در ایران ترجمه شده و دیگری در خارج از ایران؛ یکی با نام اولیس و دیگری با نام یولسیز. انتشارات «مانیا هنر» اولیس را با ترجمه فرید قدمی منتشر و در نمایشگاه کتاب عرضه کرد و نشر «نوگام» یولسیز را با ترجمه اکرم پدرامنیا در خارج از ایران منتشر کرده و بهزودی نسخه الکترونیک آن را نیز در اختیار دوستداران یولسیز قرار میدهد. اکرم پدرامنیا در گفتوگو با همشهری از دشواریهای ترجمه یولسیز به زبان فارسی گفته و مسیر درازی که برای ترجمه شاهکار جیمز جویس پیموده است.
امسال به ناگهان 2 ترجمه از یولسیز (اولیس) منتشر شد و ظاهراً ترجمه سومی هم در راه است. همزمانی 3 ترجمه نمیتواند اتفاقی باشد. چرا تاکنون مترجمان به سراغ ترجمه اثر نرفته بودند؟
بهنظر من، ترجمه این اثر باید، دستکم، 50 سال پیش به زبان فارسی میآمد و امروز ترجمه دوم یا سوم آن را میخواندیم. حالا که متأسفانه این اتفاق نیفتاده هیچ اشکالی ندارد که همزمان چند ترجمه منتشر شود البته به شرطی که بدون سانسور و سالم بهدست خواننده برسد. ناگفته نماند که من از سال۱۳۹۰ مطالعه و تحقیق درباره این اثر را شروع کردم و از سال۱۳۹۳ ترجمه آن را. یکی، دو سال بعد هم اعلام کردم که یولسیز را ترجمه میکنم.
فکر میکنید چقدر دشواری کار سبب شده بود که مترجمان به سراغ یولسیز نروند؟ خود شما برای ترجمه یولسیز و نزدیکی به دنیای یولسیز چه مسیری را طی کردهاید؟ فکر میکنید برای ترجمه چنین آثاری مترجمان باید چه پیشنیازهایی را بگذرانند؟
بیشک یک دلیل عمده دشواری و سختخوانی یولسیز است. در این سالهایی که مشغول ترجمه این اثر بودهام چندین مترجم به من گفتهاند که قصد داشتهاند ترجمه کنند ولی سختی کار آنها را از شروع یا ادامه باز داشته است.
برای ترجمه این اثر راهی نسبتاً طولانی را طی و در جهات گوناگون کار کردهام. ابتدا، این رمان را با کمک بسیاری از حاشیهنوشتها و منابع دیگر، دقیق مطالعه کردم و علاوه بر آن آثاری را که سنگبنای این رمان است یا در جای جای آن به آنها اشاره میشود، مثل اودیسه هومر، کمدی الهی دانته، آثار شکسپیر و ویلیام باتلرییتس و دیگران را خواندم. این مهم را در پرانتز میگویم که از سالها قبل به مطالعه زبانهای فرانسه و ایتالیایی مشغول شدم تا سطح تواناییام را بالا ببرم. به 2 دلیل، یکی حضور جملهها و عبارتهای فراوان از این دو زبان در یولسیز و دیگری کسب توانایی در استفاده از ترجمههای یولسیز در این دو زبان.
سپس با جویسشناسانی مثل مایکل گرودن، استاد دانشگاه نوسترن اونتاریو، نویسنده پسنگاشت یولسیز به ویرایش گبلر (دقیقترین ویرایش آن)، لوکا کرسپی، استاد دانشگاه کالج دابلن و تم کانلی، استاد دانشگاه براک (کانادا) دیدار کردم و درباره چگونگی ترجمه و منابع مهم برای ترجمه و حتی انتخاب معتبرترین ویرایش از ویرایشهای متعدد یولسیزگفتوگو کردم.
بارها به شهر دابلن سفر کردم؛ شهری که معروف است به یکی از شخصیتهای این رمان و از خیابانها، موزهها و مراکزی دیدار کردم که از ستینگهای مهم داستان است؛ مثل برج مارتلو، کتابخانه ملی، داروخانه سوئینی و رستوران باردیوی برن. به موزه رُزنباخ در فیلادلفیا رفتم و بخشهای مهمی از دستنوشتههای جویس را مطالعه کردم. مطالعه دستنوشتههای جویس برای ترجمه دقیق بعضی از قسمتهای رمان ضروری است.
سال گذشته، در ترم تابستانی دانشگاه کالج دابلن سخنرانی داشتم. پس از آن، ان فوگرتی، رئیس دپارتمان ادبیات دانشگاه کالج دابلن، از من خواست که برای ژورنال سالانه این دانشگاه مقالهای بنویسم. این مقاله در دهمین شماره این مجله چاپ شد. از همه مهمتر، در سمپوزیومهای بینالمللی سالانه جیمز جویس شرکت فعال دارم و امسال هم مترجم منتخب بورسیه تحقیقی دوماهه بنیاد جیمز جویس در زوریخ بودم که ماههای آوریل و مه را در این مرکز و در کنار بزرگترین یولسیزشناسان جهان، ازجمله فریتز سن و پروفسور تم کانلی گذراندم. ناگفته پیداست که در بنیاد جیمز جویسِ زوریخ بالاترین منابع لازم برای ترجمه این اثر موجود است. برای سال آینده هم دوباره به این مرکز دعوت شدهام. همه اینها را گفتم تا بر این نکته تأکید کنم که ترجمه یولسیز با ترجمه بسیاری از کارهای دیگر متفاوت است و به حضور فعالانه در مراکز و گردهماییهای ادبی جویسشناسان متعددی نیاز دارد. در پایانِ حضور مترجم در بنیاد جیمز جویس از او میخواهند درباره این حضور و برداشتش سخنرانی کند. خود این سخنرانیها مترجم را با جنبههای دیگری از اثر روبهرو میکند و استخوان ترجمه را میسازد.
رویهمرفته، برای ترجمه این اثر باید چندین پیشنیاز را گذراند و حتی شناخت زبان هایبرنو-انگلیسی، یعنی انگلیسی ایرلندی، از پیشنیازهای مهم است و اگر مترجم به این مهم آگاه نباشد میتواند یک وجه مهمی از اثر را از دست بدهد و به خواننده فارسیزبان منتقل نکند.
دستوپنجه نرمکردن با خود متن چه دشواریهایی به همراه داشت؟ برای خوانندگانی که احتمالاً شماری از آنها درکی از دشواریهای ترجمه یولسیز ندارند، بفرمایید چگونه از پس ترجمه لحن و زبان اثر برآمدید؟
بهنظر من، رویهمرفته، کلمه «ترجمه» برای بسیاری از کارها ازجمله یولسیز گویا و جامع و کامل نیست و حاصل آن را در زبان دوم، شاید با اغماض بتوان «ترجمه - آفرینش» نامید. بهعبارت دیگر، این اثر به ترجمهای با درجهای خاص از خلاقیت نیاز دارد. میگویم «درجهای خاص از خلاقیت» به این دلیل که ضمن وفاداری به اصل ـکه جویس بر آن پافشاری میورزید ـ و ارائه متنی دارای ویژگیهای عجیب و غریب متن اصلی، خواننده را از لذت کشف و شهود محروم نکرد. در متن این رمان عبارات و جملاتی هست که چندین وجهیاند و همزمان انتقال همه این وجوه به زبان دوم کار و تلاش زیادی میطلبد. زبان و لحن جویس با تغییر فصلها، راویها و صحنهها عوض میشود و گاهی در یک صحنه زبان و لحنهای متفاوت داریم. ابتدا باید تفاوت این زبانها و لحنها را شناسایی کرد و سپس با حفظ آنها به زبان مقصد ترجمه کرد. کار زمانی بسیار دشوارتر میشود که مثلا لحن متن، موسیقیایی میشود. نمونه آن فصل دوازدهم است. در این مورد باید تُن و نواها را تشخیص داد و آنها را با همان دقت به زبان مقصد منتقل کرد. یکی از نقدهایی که به ترجمههایی مثل ترجمه اسپانیایی وارد است عدمانتقال دقیق این تُن و نواهای موسیقیایی است. در فصل 14تکامل زبان انگلیسی از لاتین تا امروز به نمایش گذاشته میشود. در جایجای این فصل علاوه بر ترجمه مفهوم باید زبان را تا آنجا که ممکن است متناسب با متن مبدأ درآورد و این به مطالعه متون کهن فارسی در دورههای متفاوت نیاز دارد. این را هم باید به «پیشنیازهایی» که به اشاره گفتید، افزود.
اصطلاحی که شما بهکار بردید، دستوپنجه نرم کردن، نه فقط با متن اصلی که با متن ترجمه هم ضرورت مییابد. به همین دلیل هر جمله، پاراگراف و فصل را 3 یا 4 بار با اصل تطبیق میدهم و سرانجام خودش را مستقل از متن اصلی زیر ذرهبین میگذارم. استفاده از حدود ۳۹۰ عنوان کتاب درباره یولسیز (که در بخش منابع ترجمه جلد اول آمده) شاهدی است بر میزان دست و پنجه نرم کردن و سطح وسواس مترجم برای ارائه ترجمهای درخور به خواننده.
یکی از دلایل عدمانتشار ترجمه اولیس مسئله ممیزی بوده است. شما کتاب را در خارج از ایران منتشر کردید. اما مترجم دیگر یولسیز گفته است، کتاب با ممیزیهای اندکی مواجه شده است. آیا شما قصد ندارید که کتاب را برای مجوز انتشار در داخل ایران به وزارت ارشاد بدهید؟
بیتردید هر مترجم و پدیدآورندهای دوست دارد اثرش را در جایی منتشر کند که بیشترین خواننده بالقوه را دارد اما چاپ این اثر بدون سانسور در ایرانِ امروز ناممکن است. راستش پس از انتشار «لولیتا» و از همان سال ۹۳ تا چندی پیش، ناشران بسیاری که از ترجمه این اثر خبر داشتند برای چاپ آن در داخل ایران پیشقدم شدند که 3 ناشر بسیار جدی و مطرح ادبیات امروز ایران در میان آنها بودند. حتی با یکی از ناشران خوشنام به عقد قرارداد هم رسیدیم و شاید بتوان با اطمینان گفت که یکی از بهترین قراردادهای تاریخ ادبیات را برای این ترجمه با من نوشتند و حتی مبلغ قابل توجهی از پیش، پرداخت کردند. ولی روزبهروز این حس در من قویتر شد که انتشار بدون سانسور آن در داخل کشور به رؤیا و خیال شبیه است تا واقعیت.
برای نشان دادن ضرورت و اهمیت ارائه ترجمهای دقیق و دستنخورده از این اثر، داستانی از خود جویس تعریف میکنم. در فصل 3 رمان، استیون ددلس، یکی از شخصیتهای اصلی، در پاریس تلگرافی دریافت میکند با این مضمون: «نادر میمیرد، بیا خانه، پدر». ویراستار با این تصور که اشتباه تایپی رخ داده، کلمه نادر (Nother) را به مادر (Mother) اصلاح میکند و به همراه اصلاحات دیگر برای جویس میفرستد. جویس آن را خط میزند و به «نادر»برمیگرداند. در ویرایش بعدی باری دیگر ویراستار آن را به «مادر» تبدیل میکند و جویس هم خط میزند و باز هم به «نادر» برمیگرداند. این عمل بارها تکرار میشود ولی جویس از تغییر آن دلسرد نمیشود و بر آن پافشاری میکند بیآنکه دلیلی برای این «بهاصطلاح اشتباه تایپی» بیاورد. البته جویسشناسان چندین دلیل برای اصرار جویس بر حفظ این کلمه مطرح کردهاند که من هم در بخش پینوشتها آوردهام. سرانجام همان «نادر» میماند که در ویرایش شناختهشده گبلر هم «نادر» است. این مثال گویاست که اینهمه وسواس و دقت نویسنده را نمیتوان نادیده گرفت و اثر را حتی با «موارد کم سانسور» چاپ کرد. شاید 3 -2 فصل اول با مثلاً ۵۰ یا ۱۰۰ مورد سانسور منتشر شود -که البته همین تعداد هم بسیار زیاد است - ولی هر چه در داستان جلوتر میرویم این موارد بیش و بیشتر میشوند و بیشک در فصل 13 به چندین صفحه میرسند. در سراسر داستان شخصیتها به رستورانبارها میروند و مینوشند و مذهب و کلیسای کاتولیک علناً نقد میشود. از آنجا که هر قسمت و صحنه از این داستان پیوندی ناگسستنی با قسمتهای دیگر دارد، حذف و سانسور هر جمله و پاراگراف میتواند به کل داستان لطمه بزند.
از آن مهمتر، مردم ما نزدیک به یک قرن منتظر ترجمه این اثر ماندهاند و بر آنها نارواست اگر ترجمهای در اختیارشان قرار بگیرد که از کم و کیفش نامطمئناند.
ترجمه شما در چند جلد منتشر میشود و آخرین جلد آن قرار است کی بهدست مخاطب برسد؟
ترجمه یولسیز در 6 جلد منتشر میشود و امیدواریم که جلد پایانی آن در صدمین سال چاپ کتاب اصلی، سال ۲۰۲۲، منتشر شود. البته قرار است که هر جلد 6ماه پس از انتشار کتاب کاغذی بهصورت ایبوک منتشر و رایگان در اختیار خوانندگان گذاشته شود. بنابراین تا چندماه دیگر جلد اول آن به رایگان در دسترس خواهد بود.
سختترین مشکلِ خواندن یولسیز
خوانندهای که میخواهد به همه ریزهکاریها، رمز و رازها، ابهامها و ایهامهای جهانِ یولسیز پی ببرد، باید درباره ادبیات جهان و آثار ادبیای همچون اودیسه هومر، شاخه زرین جیمز فریزر، آثار شکسپیر، آثار شاعرانی چون ویلیام باتلر ییتس، ویلیام بلیک و دیگر شاعران باستان و معاصر، تاریخ ادبیات انگلیسی، رنسانس در زبان و فرهنگ گیلیک، تاریخ سیاسی ایرلند، فرهنگ، افسانهها، فولکلور و زبان مردم ایرلند، جغرافیای ایرلند بهویژه دابلن و حومه، آیین و تاریخ مذهب کاتولیک، فرهنگ شرق و نیز زندگی جیمز جویس آگاهی و دانش گستردهای داشته باشد.
در حقیقت، سختترین مشکلِ خواندن یولسیز در پیچیدگی کلامی و ساختاری آن نهفته است. کمتر حادثهای در داستان است که به حادثهای، اثری، شعری یا فردی بیرون از دنیای داستان ارتباط نداشته باشد و کمتر ماجرایی در داستان بیان میشود که بارها و به شکلی نمادین به آن اشاره نشده باشد، از این روی خواننده باید آن را با توجهِ کامل بخواند تا به هر کنایه و اشاره ناگسسته از حادثهای که پیشتر رخ داده، و از آن مهمتر، به حوادث تاریخی، مذهبی، سیاسی و ادبی بیرون از مرزهای کتاب پی ببرد.
*سطرهایی از مقاله «یولسیز (اولیس) جیمز جویس و چرخش شگرف راوی» نوشته اکرم پدرامنیا
ترجمهای در محاق
منوچهر بدیعی، مترجم پیشکسوت زبان فارسی است که ترجمه آثار ادبی بسیاری را در کارنامه دارد. «آدم اول» از آلبر کامو، «ژان باروا» از روژه مارتن دوگار، «ماه الماس» از ویلکی کالینز، «بازار خودفروشی» از ویلیام تکری و «جاده فلاندر» از کلود سیمون ازجمله آثاری است که او به فارسی برگردانده است. اما مهمترین اثر او در ترجمه آثار ادبی بیتردید ترجمه «اولیس» شاهکار جیمز جویس است؛ اثری که منوچهر بدیعی در سال 1371 به فارسی برگردانده اما هنوز اجازه انتشار نیافته است.
او «چهره مرد هنرمند در جوانی» اثر دیگر جیمز جویس و آثار دیگری مثل «اولیس جویس: عصاره داستانی» و «جیمز جویس» اثر جی. آی.ام. استیوارت را به همراه ترجمه فصل هفدهم «اولیس» به فارسی ترجمه کرده است. منوچهر بدیعی در مقدمه یکی از کتابهایش ناامیدانه گفته است انتشار ترجمه «اولیس» به فارسی به عمر او وصال نخواهد داد.
از لولیتا تا اولیس
اکرم پدرامنیا دانشآموخته ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران، پزشکی دانشگاه علومپزشکی ایران و رشته تخصصی Health Informatics دانشگاه مکمستر کاناداست. تا امروز گذشته از نگارش مقالههای بسیار به فارسی و انگلیسی، 3 رمان نوشته و منتشر کرده است.همچنین آثار ادبی و سیاسی و اجتماعی متعددی به فارسی ترجمه کرده که از این میان میتوان به «دولتهای فرومانده» نوشته نوام چامسکی، «لطیف است شب» اثر افاسکات فیتزجرالد و «لولیتا» اثر ولادیمیرناباکوف اشاره کرد. پدرامنیا منتخب بورسیه تحقیقاتی سال۲۰۱۹ بنیاد جیمز جویس در زوریخ (سوئیس) است. او از اعضای فعال بنیاد جهانی جیمز جویس و عضو انجمن قلم کاناداست. از سال۱۳۹۳ ترجمه یولسیز (اولیس) را آغاز کرده که جلد اول آن را نشر نوگام در بهار امسال منتشر کرده است. به تازگی بنیاد ادبیات ایرلند ترجمه یولسیز پدرامنیا را برای حمایت مالی و معنوی برگزیده است. وی در کنار ترجمه این اثر چهارمین رمانش را مینویسد.