• سه شنبه 2 مرداد 1403
  • الثُّلاثَاء 16 محرم 1446
  • 2024 Jul 23
دو شنبه 21 خرداد 1397
کد مطلب : 19352
+
-

آقا نبی به گردن خزانه‌ای‌ها حق دارد

خاطره‌بازی با «محمد نوازی» بازیکن اسبق تیم ملی درباره تلاش یک هم محله‌ای برای رونق فوتبال در محله دوران کودکی‌اش

آقا نبی به گردن خزانه‌ای‌ها حق دارد

مریم قاسمی| خبرنگار:

منطقه 16


«محمد‌نوازی» بازیکن سابق تیم‌ملی را اهالی منطقه16 به‌ویژه ساکنان محله «خزانه بخارایی» به خوبی می‌شناسند. او که بین اهالی، تماشاچی‌ها و طرفدارانش به «دیوید بکهام» ایرانی معروف است علاقه خاصی به محل زندگی خود دارد. هر وقت که وارد محله می‌شود با دقت به هر طرف نگاه می‌کند تا متوجه تغییرات و تحولات آن شود. با مردم محله، کوچک و بزرگ سلام و احوالپرسی می‌کند. رفتارش آنقدر محجوب و خودمانی است که اهالی به راحتی سر صحبت را با او باز می‌کنند. حتی اگر یک هم‌محله‌ای سررشته‌ای از فوتبال نداشته باشد درباره مسائل‌ ریز و درشت محله با او حرف می‌زنند. ورزشکار هم‌محله‌ای نیز به دیگران نشان می‌دهد که تافته جدا بافته از آنها نیست و مثل خودشان است و دغدغه‌ها و نگرانی‌هایشان را به خوبی درک می‌کند.

گاهی وقت‌ها هم به یاد خاطره‌ای از او می‌افتند: «این فوتبالیست همان محمد‌نوازی است که بچه درسخوانی نبود و به خاطر فوتبال، زمین و زمان را به هم می‌دوخت.» همه اهل محله می‌دانند که فوتبال انتخاب اول و آخرش بود. قدیمی‌ها و ریش‌سپیدان محله با دیدن او بازیگوشی‌های دوران کودکی و نوجوانی‌اش را یادآوری می‌کنند. با او همراه شده و به گوشه و کنار محله رفته‌ایم. 
    
نوازی ما را نزدیک کوچه شهید اسلامی یعنی جایی که در آنجا بزرگ شده است می‌برد. با انگشت اشاره یک خانه 2 طبقه قدیمی را نشان می‌دهد: «اینجا جایی است که من در آن بزرگ شده و بازی کرده‌ام. اینجا خانه ماست با همان شکل و شمایل گذشته. یک خانه ویلایی که درحیاط خانه‌اش حوضچه و باغچه‌ای کوچک دارد. اینجا پس ازگذشت سال‌ها هیچ فرقی نکرده است. انگار زمان و تاریخ در این خانه متوقف شده است و پیش نمی‌رود. هنوز هم پدر و مادرم اینجا زندگی می‌کنند. هر وقت که به اینجا می‌آیم به یاد خاطرات تلخ و شیرین می‌افتم. گاهی با خودم می‌گویم کاش به آن دوران برگردم.» 


چند سال پیش اینجا زیبا نبود

کمی به اطرافش نگاه می‌کند. یک فضای سبزکوچک و جمع وجوردر نزدیکی خانه پدری‌اش را نشان می‌دهد: «اینجا فضای بین خزانه بخارایی و شهرک بعثت است. تا چند سال پیش اینجا این‌قدر زیبا نبود. اینجا زمین خاکی بزرگی بود که هیچ نور و روشنایی نداشت. از فضای سبز بی‌بهره‌بود و کولی‌ها در اینجا زندگی می‌کردند و معتادان در آن رفت‌وآمد داشتند. مردم در طول روز از این محل عبور نمی‌کردند چون می‌ترسیدند که اتفاقی برایشان بیفتد. اما حالا دورتادور آن پروژکتور نصب شده است. چند درخت سرسبز دارد. پیرمردها و پیرزن‌ها اینجا می‌نشینند و استراحت می‌کنند. دورهمی‌های همسایه‌ها همینجاست. هر وقت که به محله می‌رسم با دیدن این فضای تفریحی خوشحال می‌شوم.»

جلوتر می‌رویم. بقالی محله، میوه‌فروش، نانوایی و... همگی برای ‌نوازی دست تکان می‌دهند. کوچک و بزرگ محله در کنارش قرار می‌گیرند. از او سؤالاتی می‌پرسند: چه کار می‌کنید؟ کجا مشغولید؟ چیزی لازم داشتید تعارف نکنید و... 

به نظر می‌رسد که بیشتر اهالی محله، استقلالی هستند.‌نوازی لبخندی به نشانه تأیید می‌زند و می‌گوید: «مردم ایران فرهنگ بالایی دارند. برایشان فرقی نمی‌کند که در کدام تیم بازی می‌کنم. همین که متوجه می‌شوند شهروندی از محله خودشان در تیم‌ملی و تیم‌های مهم کشور بازی می‌کند به وجودش افتخار می‌کنند و هر‌کاری که از دستشان برآید برایش انجام می‌دهند.»

کمی که از شهروندان منطقه فاصله می‌گیریم، ‌نوازی فرصت را غنیمت می‌شمارد و می‌گوید: «بچه‌های جنوب شهرتهران به رشته فوتبال علاقه زیادی دارند. انگاراین رشته ورزشی با خود شور، شوق و هیجان می‌آورد. البته پدرو مادرها هم بدشان نمی‌آید که فرزندانشان به فوتبال علاقه‌مند باشند. چون از نظر مالی، آینده فرزندشان تأمین است. در اصل بسیاری از والدین مشوق فرزندان خود برای بازی فوتبال هستند.»



همسایه‌ها با هم رفت‌وآمد داشتند

فوتبالیست محله خزانه بخارایی خانه‌های قدیمی کوچه را نشان می‌دهد و از همسایه‌هایی که با آنها یک عمر زندگی کرده است و خاطره دارد صحبت می‌کند. او از دورهمی‌ها و شب‌نشینی‌های همسایه‌ها با یکدیگر می‌گوید: «تا 20‌سال قبل همسایه‌ها خیلی به خانه هم رفت‌وآمد داشتند. حال یکدیگر را می‌پرسیدند. این آمد و رفت‌ها خانواده‌ها را بیشتر با هم آشنا می‌کرد. چه وصلت‌ها و ازدواج‌هایی که در همین دید و بازدیدها سر می‌گرفت. چقدر خوب بود آن دوران؛ کاش زندگی امروزی‌مان را به شیوه قبل برگردانیم.»

خانه همسایه را نشان می‌دهد و می‌گوید: «اینجا خانه آقای حاجی عباسی، همسایه قدیمی ماست. هنوز هم مانند قبل با آنها رفت‌وآمد داریم. خواهرم با فرزند این خانواده وصلت کرده و از اینکه عروس همسایه‌مان شده راضی است و احساس خوشبختی می‌کند.»

بازیکن تیم‌ملی کشورمان خوب به دور و برش نگاه می‌کند. در حالی که خنده از لبانش پاک نمی‌شود مدرسه انقلاب اسلامی شماره 3 در خیابان محقق را نشان می‌دهد: «کلاس اول ابتدایی، اینجا درس خواندم. درس و مشق را دوست نداشتم. فقط به هوای فوتبال و بازی با دوستانم به مدرسه می‌رفتم. مادرم پنهانی برای من جایزه می‌خرید و به معلم کلاس می‌داد تا سر صف و در کلاس به من هدیه دهد تا باعث تشویقم برای درس خواندن شود. اما نتوانست که نتوانست.»

فوتبالیست‌های معروف کشورمان از همین زمین‌های خاکی بیرون آمده‌اند. بسیاری از آنها شرایط مالی مناسبی نداشتند. حتی والدین اجازه بازی به بچه‌ها نمی‌دادند و دلشان می‌خواست که فرزندشان کمک خرج خانواده باشد. اما آنها هرطور که بود با سختی‌ها و مشکلات کنارآمدند و افتخار محله شدند.‌ نوازی می‌گوید: «من و برادرم علاقه زیادی به فوتبال داشتیم. پدرم اجازه نمی‌داد که فوتبال بازی کنیم. بنابراین مجبور می‌شدیم یواشکی از خانه بیرون برویم و با دوستانمان بازی کنیم. وقتی من بیرون می‌رفتم برادرم حواسش بود که پدرم متوجه نشود و برعکس. آن موقع ماشین لباسشویی نداشتیم و ما دائم لباس‌هایمان را خاکی و گلی می‌کردیم. مادر هم همه لباس‌ها را داخل طشت با دست می‌شست.» 



داشتن توپ پلاستیکی دغدغه بود

نوازی می‌گوید: «در دوران نوجوانی علاقه‌مندی‌ام به فوتبال، توپ، تیردروازه و... بیشتر و بیشتر می‌شد. آن روزها داشتن توپ پلاستیکی یک دغدغه بود. چه برسد به خرید توپ فوتبال چهل‌تکه. یکی از بچه‌های کوچه که پدرش وضع مالی خوبی داشت توپ چهل‌تکه داشت. هر روز جلو خانه‌شان می‌رفتیم تا او را راضی کنیم توپش را به کوچه بیاورد تا فوتبال بازی کنیم. البته خودش وارد نبود و خوب بازی نمی‌کرد. اما ناچار بودیم او را به بازی راه دهیم تا به این بهانه بتوانیم با توپ چهل‌تکه‌اش بازی کنیم.»

نوازی می‌گوید که هر روز با بچه‌های محله ساعت16 قرار می‌گذاشت تا گل‌کوچیک بازی کنند: «برای رسیدن به این زمان لحظه‌شماری می‌کردیم. چه ذوق و شوقی داشتیم که توپ فوتبال به پاهایمان برسد. البته هنگام بازی اتفاق‌های تلخ و شیرین زیادی برای ما به وجود می‌آمد. یک روز داشتیم با بچه‌های محله بازی می‌کردیم که ناگهان توپمان به حیاط خانه همسایه افتاد. آن روز همسایه توپ را پاره کرد و تحویلمان داد. دیگر توپ نداشتیم. بنابراین پیت روغن‌نباتی 5کیلویی را وسط کوچه می‌گذاشتیم و با سنگ به آن می‌زدیم. روزی در حالی که سنگی را به سمت پیت روغن‌نباتی پرتاب می‌کردم سنگ کمانه کرد و به بینی یکی از دوستانم خورد و بینی‌اش شکست. من از ترس به خانه برگشتم و در حمام قایم شدم. تا اینکه خانواده‌ام از ماجرا سر درآوردند. آن روز پدرم مرا تنبیه سختی کرد. او تا مدت‌ها اجازه نداد به جز مدرسه جای دیگری بروم.»


امکانات امروز با دیروز محله من 

شرایط و امکانات امروز کودکان و نوجوانان را نمی‌توان با قبل مقایسه کرد.‌ نوازی این جمله را می‌گوید و می‌افزاید: «رفتن به استادیوم ورزشی برای ما به آرزو تبدیل شده بود. اما حالا این‌طور نیست. بیشتر خانواده‌ها امکانات را برای فرزندانشان فراهم می‌کنند تا آنها به طرف ورزش بروند. آنها را به استادیوم ورزشی می‌فرستند تا آنها ساعت‌ها پای اینترنت و کامپیوتر ننشینند. مسئولان امکانات ورزشی را بیشتر کرده‌اند. به ورزشگاه‌ها و زمین‌های چمن بیشتر رسیدگی می‌کنند که جوانان منطقه پیشرفت کنند. آنها دست به دست هم داده‌اند تا جوانان و نوجوانان به مسیر درست هدایت شوند.»

‌نوازی از زمین‌ها و گودهای منطقه خاطرات زیادی دارد. ما را به نزدیک‌ترین زمین فوتبال محله می‌برد که خاطره‌های زیادی از آن دارد: «من و برادرم بیشتر اوقات به این زمین ورزشی می‌آمدیم. چون نزدیک بود. دقیقاً پشت خانه ما. آقا نبی که یکی از پیشکسوتان فوتبال محله است برای رونق فعالیت‌های ورزشی بسیار تلاش می‌کرد. او مشوق کودکان و نوجوانان به ورزش بود. هر وقت که در اینجا تمرین می‌کردیم اهالی محله می‌نشستند و ما را تشویق می‌کردند. بازی در اینجا علاقه‌ام را به فوتبال دوچندان کرد.»

فوتبالیست کشورمان درباره فنس‌کشی دور زمین، رختکن، سرویس بهداشتی و امکانات این زمین می‌گوید: «قبلاً اینجا یک زمین خاکی بود؛ بدون هیچ امکاناتی. اما آقا نبی به کمک شهروندان محله خودجوش به این زمین رسیدگی کردند و حالا این‌قدر زیبا شده است.»‌ نوازی در زمین‌های خاکی نبی، برق، سهند، علی‌آباد، گود شهرزاد، معصومی تمرین کرده و همچنان هفته‌ای یکبار برای تمرین به زمین ورزشی نبی می‌آید. 

این خبر را به اشتراک بگذارید