• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
سه شنبه 27 آبان 1399
کد مطلب : 115991
+
-

روایتی چهل روزه از توس

در آستانه چهلمین روز درگذشت استاد شجریان، به‌دلیل دستور ستاد مقابله با کرونا، آرامگاه فردوسی 10روزی می‌شود که بسته‌ است

شجریان و کرونا
روایتی چهل روزه از توس


فرشاد عزیزی ـ روزنامه‌نگار


عصر پنجشنبه 17مهر، شاید غمگینانه‌ترین عصر این سال‌ها باشد. با زنگ تلفن از خواب بیدار شدم. «شجریان رفت». با دو کلمه، حزن‌انگیزترین جمله ممکن ساخته شد. اصلا آوار شد. چه کوه پرصلابتی از هنر و شرافت از میان ما رفت. اصلا مگر می‌شود شجریان بمیرد؟ او قبل از آمدن ما به این دنیا، شجریان شده بود. عادت کرده بودیم به او. فکر می‌کردیم تا ما هستیم او هم خواهد بود. اما 80سالگی و آن سرطانی که چندین سال بود در بدنش جاخوش کرده بود، بالاخره شجریان را از ما گرفت. غم بزرگی بود. عجیب خنجری بود این غم. شعر سایه به کمکم آمد؛ «... که خنجر غمت از این خراب‌تر نمی‌زند»

ای کاش که جای آرمیدن بودی
   همان اثنا بود. یکباره شنیدیم پیکر شجریان را به مشهد می‌آورند. فکرش را هم نمی‎کردیم. آخر خیال رفتنش را هم دوست نداشتیم بکنیم در این همه سال. اما همایون اعلام کرد دارند خاکسپاری در مشهد را بررسی می‎‌کنند. به‌ خودمان آمدیم که گفتند «توس». همانجا که پهلوان زبان فارسی خاک است. فردوسی را می‌گویم. عجب انتخاب درستی بود. شجریان مشهدی را باید هم در توس دفن کنند. شاید شجریان هم شعر را خیام را به توس می‌گفت: «ای کاش که جای آرمیدن بودی...»

من این زیبا زمین را آزمودم، میهن‌ ای میهن!
   توس الان، یکی از مناطق مشهد است. دقیق‌تر بگویم بخشی از منطقه 12شهر مشهد است. یعنی شهر دیگری نیست. بود اما با پیشروی اراضی مشهد و نزدیک‎ترشدن مشهد به توس، چند سالی است که توس، ذیل شهرداری مشهد اداره می‌شود. توس، حضوری سه‌هزارساله در تاریخ ایران دارد؛ از زمان پارت‌ها تا صفویان، قاجار و امروز. آجر به آجر آن دژ فروریخته امروز توس، از این تاریخ خاطره دارد. شجریان همه اینها را می‌دانست. گرچه غم‌هایش را هم درک کرده.

چنان پر شد فضای سینه از دوست...
   همان پنجشنبه شب که نه، بامداد جمعه، سری به بلوار شاهنامه زدم. کجا؟ همان ورودی توس را می‌گویم. از مرکز مشهد تا توس اگر ترافیک نباشد، 30تا 40دقیقه و اگر ترافیک جاده قوچان را به محاسباتمان اضافه کنیم، شاید یک ساعت هم بشود. برای رفتن به آنجا باید وارد جاده مشهد-قوچان شوید. کمتر از 20کیلومتر راه دارید تا برسید به ابتدای بلوار شاهنامه. تازه رسیدید به ورودی توس. از آنجا هم تا خود آرامگاه 10دقیقه‌ای با ماشین راه است. آن شب رفتم ببینم بنری، تابلویی، چیزی کار شده؟ فقط 2تابلوی نقاشی از استاد نصب کرده بودند. صبح فردا دوباره رفتیم. فردای رفتن استاد از دنیای خاکی ما، مشتاقانش، در واقع «دوستان»ش به اشتیاق تا به مشهد و توس تاخته‌ بودند. وقتی رسیدیم دیدیم جمعیتی حدودا هزار نفره در جلوی آرامگاه حضور داشتند. هوای سرد جمعه 18مهر، در آن فضای باز جلوی آرامگاه، واقعا جوری نبود که ایستادن و انتظار، کار آسانی باشد.

مو آن سرگشته خارُم در بیابون 
 که هر بادی وَزه، پیشش دوونم

   آنجا که مردم ایستاده بودند، جلوخان توس است. جایی که تازه 8‌ماه است که افتتاح شده. همه آن جمعیت در جلوخان تازه افتتاح شده توس ایستاده و نشسته بودند. همان جمعه که رسیدیم جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می‌شدند. عده‌ای از دوستداران شجریان، تصانیف و آوازهایش را بازخوانی می‌کردند، بی‌میکروفون، بی‌بلندگو. انجمن دل‌ها بود. اشک‌ها مدام بر گونه‌ها سرازیر می‌شد. اما استاد روز جمعه تشییع نشد. ساعت 13:30 بود که جمعیت با اعلان مدیران برنامه متفرق شده بودند. همه‌‌چیز به فردا موکول شد. علاقه‌مندان استاد انتظار فردا می‌کشیدند. شاید با خود می‌گفتند: «مو آن سرگشته خارم در بیابون، که هر بادی وزه پیشش دوونُم». شعر بابا بود؛ باباطاهر.
میهمان شجریان و فردوسی و اخوان
   شنبه با اینکه روز کاری بود، اما جمعیت چندین برابر جمعه جمع شد. جا به جا آدم بود. صندلی‌های زیادی چیده شده بود. اما جمعیت بیش از اینها بود. اما جای تقدیر داشت. نظم خوبی بر مراسم حاکم بود. حدود8:30 بود که تشییع جنازه شروع شد. همه‌‌چیز درون آرامگاه برگزار می‌شد که دَرَش به روی مردم بسته بود.
 تنها خانواده، دوستان و مدیران در داخل صحن آرامگاه حضور داشتند. 2تلویزیون بزرگ، مراسم را به مردم بی‌صبر و شکیب نشان می‌دادند. اما حال مردم وصف‌ناشدنی بود. «نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب، پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود». یادم است این بیت سعدی را استاد در برگ سبز 255خوانده بود. حال آن روز دوستدارانش بود. مردم یک‌ریز می‌گریستند. بلندگوی مراسم، مدام تصانیف استاد را پخش می‌کرد. اما کاش نمی‌کرد. مردم دوست داشتند خودشان بخوانند. «مرغ سحر» و «ببار ‌ای بارون ببار»، بیشترین تکرار را در میان تصانیفی داشتند که مردم با هم خواندند به یاد استادشان. برنامه با چهار سخنرانی به پایان رسید، بدون یک حاشیه خاص. آنقدر مردم، متین و موقر و عاشقانه، شجریان خود را با وجود آن حصار بسته آرامگاه، مشایعت کردند که هر ناظری می‌گفت پس چرا این همه بی‌برنامگی در تعیین ساعت خاکسپاری؟ چرا اینقدر خیال‌پردازی می‌شد که ممکن است برنامه، حاشیه‌ای به‌ خود ببیند؟ مراسم به زیبایی هر چه تمام‌تر به پایان رسید. مردم از گوشه‌کنار کشور آمده بودند. همه آنها میهمان شجریان و فردوسی و اخوان بودند.

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
   آرامگاه تا فردا صبح بسته بود. صبح یکشنبه مجددا باز شد تا مشتاقان به خاکبوس خسرو آواز ایران بشتابند. من هم رفتم و خاک استاد را در محاصره اشک‌ها و آوازها دیدم. به نوبت، هر کسی بر سر تربت استاد چیزی می‌خواند. روح بلند شجریان، آن روز، این شعر را با خود می‎‌خوانده، همانطور که سال‌ها پیش با نی موسوی و سنتور مشکاتیان در بیات ترک خوانده بود؛ «بر سر تربت ما چون گذری همت خواه، که زیارتگه رندان جهان خواهد بود». واقعا هم‌چنین بود. جمعیت تا غروب ایستاد و بر مزار گُل‌گون استاد گریست؛ زیر سایه بلند بقعه فردوسی و کمی‌ این‌سوتر از مزار اخوان ثالث.

صد ملک سلیمانم  در  زیر نگین باشد
   در این مدت هر روز و هر ساعت، مردم از شهرهای مختلف به دیدار مزار شجریان می‌آیند؛ گرچه از 14تا 24آبان، در مجموعه آرامگاه به‌علت مصوبه ستاد ملی مبارزه با کرونا بسته شده. 27آبان چهلمین روز درگذشت استاد است. کاش تا آن موقع بشود برای چند دقیقه هم که شد بشود به دیدارش رفت، اگر کرونا بگذارد. شجریان در شهری به وسعت تاریخ، به خاک سپرده شده؛ شهری که فردوسی، امام محمد غزالی، اخوان ثالث، عماد خراسانی و خیلی‌ از اهل فرهنگ این تمدن در آن آرامیده‌اند. این توس که امروز نحیف‌تر از روز تأسیسش، روزگار سپری می‌کند روزگاری زادگاه خواجه نظام‌الملک توسی، خواجه نصیرالدین توسی، امام احمد غزالی، جابربن حیان، اسدی توسی و دقیقی توسی بوده. شجریان جایی به امانت به خاک سپرده شده که هم‌وزنش است و هم‌قدرش است.

این خبر را به اشتراک بگذارید