علیرضا احمدی
یکی از ویژگیهای اقتصادی-اجتماعی دهه50، گسترش جمعیت شهری بود که طیفهایی ازجمله کارمندان، کارگران کارخانهها و کارگران غیرماهر را دربر میگرفت و شاه میکوشید با اعطای برخی امتیازات بهویژه به «طبقه بالا» نوعی تعادل اجتماعی و اقتصادی ایجاد و «کنترل طبقاتی» را برقرار کند. براساس بررسیهای انجام شده، جمعیت شهری ایران در اواسط دهه50 از چهارطبقه تشکیل شده بود؛ «طبقه بالا»، «طبقه متوسط مرفه»، «طبقه متوسط حقوقبگیر» و «طبقه کارگر». طبقه متوسط مرفه که شامل برخی سرمایهگذاران خارج از بازار، مغازهداران، بازرگانان، صاحبان کارگاهها و تاجران بازاری بود، در حدود یک میلیون خانواده جمعیت داشت و نیروی سنتی مهمی بهشمار میرفت. طبقه متوسط حقوقبگیر هم شامل کارمندان اداری، معلمها و فرهنگیان، مهندسان و مدیران میشد و جمعیت این طبقه بر اثر اجرای برنامههای توسعهای در دهه40 دوبرابر شد؛ یعنی از کمتر از 310هزارنفر درسال35، به بیش از630هزارنفر در اواسط دهه50 رسید. کارگران نیز در این دوره از مهمترین بخشهای جامعه بهشمار میرفتند که برخی بررسیها از افزایش پنجبرابری جمعیت این طبقه در سالهای 42 تا اواسط دهه50 حکایت دارد. کارگران صنعتی جدید، کارگران بخش شیلات و صنایع چوب، کارگران خدماتشهری و صنایع کوچک، کارگران معادن، حملونقل، شاگردمغازهها، مزدبگیران روستایی و... از اعضای این طبقه محسوب میشدند که میتوان آنان را بزرگترین طبقه اجتماعی در این دهه بهحساب آورد. افزایش تعداد سندیکاها یا اتحادیههای کارگری مستقر در کارخانهها از تعداد حدود30 در آغاز دهه40 به نزدیک 519سندیکا یا اتحادیه در سال51 از نشانههای آماری گسترش این طبقه است. اما در طبقه بالا گروههایی ازجمله درباریان، خانوادههای اشرافی، سرمایهداران قدیمی و جدید و سیاستمداران کهنهکار قابلشناسایی هستند که دسترسی دولت به منابع فراوان مالی ناشی از افزایش درآمدهای نفتی به گسترش روزافزون این طبقه دامن زد که مالکیت بیشتر زمینهای تجاری را دراختیار داشتند و حدود 85درصد شرکتهای خصوصی در حوزه بانکداری، صنایع تولیدی، ساختمانسازی، بیمه و تجارت خارجی نیز تحت تسلط آنان بود. رویکردهای برنامه سوم و چهارم عمرانی کشور که مشوق سرمایهگذاریهای بخشخصوصی بود، زمینهساز گسترش طبقه سرمایهدار صنعتی شد. حمایتهای دولتی دراین حوزه بیشتر بر اعطای امتیازات مالی، ارائه وام و امتیازهای صنعتی و معافیت مالیاتی متمرکز بود، البته تشویق سرمایهگذاریهای خارجی را هم نباید از قلم انداخت. برخی آمارها نشان میدهد تا پایان دهه40، 90شرکت خارجی در کشور تاسیس شد. دراین دوره دولت با تزریق پول به بخشهای تولیدی از طریق بانک توسعه صنعت و معدن ازاین بخش حمایت میکرد و علاوه بر اینکه وامهای کمبهره در اختیار سرمایهگذاران بخشخصوصی قرار میداد، از طریق بودجه سالانه دولتی و برنامههای توسعه نیز بهصورت مستقیم از فعالان این بخش حمایت میکرد. بررسیها نشان میدهد سرمایهداران طبقه بالا (قدیمی و جدید) دراین دوره از حدود150خانواده تشکیل شده بود که 67درصد از صنایع و مؤسسههای مالی را دراختیار داشتند و از مجموع 437شرکت صنعتی بزرگ، 370شرکت مربوط به 10خانواده بود. برقراری روابط مستمر و پیچیده با دربار از ویژگیهای مهم این خانوادهها محسوب میشد که عرصه عمل گستردهای به آنها میبخشید.
ثابت و ثروت افسانهایاش
حبیب ثابت معروف به ثابت پاسال یکی از بزرگترین سرمایهداران دوره پهلوی دوم بهحساب میآید که داستانهای فراوانی از ثروت افسانهای وی نقل شده است. وی که بهاییزاده بود و خانوادهای با پیشینه تجاری داشت، فعالیتهای اقتصادی خود را در سنین کم و از دوچرخهسازی و بعد از آن جابهجا کردن مسافر در مسیر توپخانه به قلهک و سپس در مسیرهای خارج شهر و حتی کربلا و بغداد و بیروت و فلسطین آغاز کرد که در ادامه به تأسیس نخستین شرکت حملونقل مدرن در ایران به نام «اداره حملونقل ثابت» انجامید. او حتی توانست در جریان ساخت راهآهن ایران، قراردادهایی با شرکت کمپساکس که مجری طرح بود، برای حملونقل مصالح منعقد کند. ثابت پاسال با آغاز جنگ جهانی دوم ایران را ترک کرد و در نیویورک فعالیتهای اقتصادی خود را در زمینه واردات و صادرات ادامه داد و به توسعه کسب وکارش در زمینههای مختلف پرداخت. فعالیتهای اقتصادی ثابت در بازگشت به ایران در اواسط دهه20 ادامه یافت و نخستین فرستنده تلویزیونی کشور را هم تاسیس کرد. اکنون ثروت او آنقدر افسانهای شده بود که مجله نیوزویک در 14 اکتبر1974 در مطلبی ادعا کرد خانواده ثابت 10درصد از هرچیزی را در ایران در اختیار دارند. کاخ ثابت در خیابان جردن (نلسون ماندلا کنونی)، با مساحت تقریبی 11هزارمتر، از معروفترین مایملک اوست و در زمان خود بزرگترین و گرانترین خانه در تمام شهر تهران محسوب میشد که معماری آن از عمارت پتی تریانو در کاخ ورسای تقلید شده بود و قبل از انقلاب 15میلیون دلار ارزش داشت. این خانواده چرخه کاملی از صنایع و شرکتها را در بیشتر شاخههای تجارت در اختیار داشت. آنها مالک 41شرکت بزرگ در ایران ازجمله جنرال موتورز، کارخانه جیپ، کارخانههای تلویزیون و بانک داریوش بودند.
رضاییها
4پسر این خانواده به نامهای علی، محمود، عباس و قاسم که از مادر تبار قاجاری داشتند، یکی از موفقترین امپراتوریهای کسب و کار را در ایران پایهگذاری کردند. روایتهای زیادی از تلاش این 4برادر در مسیر کشف معادن و بهویژه معدن مس سرچشمه روایت شده که حاکی از ایدههای خلاقانه آنان برای رونق فعالیت اقتصادیشان است. آنها ارتباط ویژهای هم با اعضای خانواده سلطنتی داشتند که حتی از این رهگذر علی به سناتوری رسید که حاشیههای بسیاری هم از داستان آن نقل شده است. این خانواده مالک 8 واحد بزرگ تولید فولاد در گروه صنعتی شهریار، صنعت نورد فولاد اهواز، کارخانه ماشینسازی اراک، معادن مس و سرب و بانک شهریار و سهامدار چند بانک دیگر بود. 70درصد از سرمایه رضاییها و شرکایشان ریشه در وامهای دولتی کمبهره داشت. شرکتهای آنان در تهران برای 5سال و درشهرستانها 12سال معاف از پرداخت مالیات بودند. برخی شرکتهای آنها 50تا 80درصد سود خالص داشتند.
اشرافی از تبار عباسمیرزا
خانواده فرمانفرمائیان از اشراف زمیندار بودند و تبار از عباسمیرزا میبردند. با وجود نسب قاجاری از نفوذ فراوانی در عصر پهلوی برخوردار بودند و منافع اقتصادی گستردهای داشتند. یکی از بانفوذترین چهرههای این خانواده در دهه40، خداداد فرمانفرمائیان هفدهمین پسر عبدالحسین میرزا فرمانفرما بود که در آمریکا تحصیل و تدریس کرد و در این دوره به پستهایی ازجمله رئیس بانک مرکزی (49-1348) و رئیس سازمان برنامه و بودجه ایران هم رسید. در این بین منوچهر فرمانفرمائیان سیزدهمین فرزند عبدالحسین میرزا را هم نباید از قلم انداخت که روابط ویژهای با دربار داشت و از امضاکنندگان اصلی موافقتنامه قاهره در سال1338 بود که بعدها زمینهساز شکلگیری اوپک شد. علینقی، عبدالعلی و کاوه از دیگر چهرههای اقتصادی این خانواده بودند. شرکتهای این خانواده شامل گروه صنعتی شهریار متشکل از 5کارخانه نورد فولاد بزرگ، شرکتهای شهرا، شاهپور، شهاب، شهباز و چند شرکت ساختمانی دیگر میشد. همچنین این خانواده دارای بیشترین سهام در شرکت اتومبیلسازی ایران ناسیونال، صنایع کاغذ، سیمان و چند بانک خصوصی بود.
برادران خیامی
احمد و محمود خیامی 2برادر مشهدی بودند که برخلاف بیشتر سرمایهداران این دوره، پیشینه فئودالی یا اشرافزادگی نداشتند و فرزندان یک کامیوندار بودند که مدتی هم به کار تعمیرات کامیون میپرداختند. اواسط دهه20، احمد که برادر بزرگتر بود به اروپا رفت و محمود به تهران آمد که این مقطع سرآغاز فعالیتهای اقتصادی گسترده این دو برادر بود. خیامیها بزرگترین شرکت خصوصی کشور یعنی کارخانه اتومبیلسازی ایران ناسیونال را پایهگذاری کردند و مالک فروشگاههای زنجیرهای کورش، شرکتهای کشاورزی، کارخانههای نساجی و شرکتهای بیمه و سهامدار اصلی چند بانک بهویژه بانک صنعت بودند. ساخت نخستین کارخانه مبل ایران (مبلیران) نیز از دیگر فعالیتهای اقتصادی آنها بوده است.
سیدمحمد و پسران
لاجوردیها از پایهگذاران بخشخصوصی نوین در ایران محسوب میشوند که در چند نسل به فعالیتهای اقتصادی مشغول بودند و در دهه40 در بخش صنعت و خدمات بهویژه صنایع غذایی، نساجی، شوینده، ساختمان، بانکداری و بیمه فعال بودند. سیدمحمد لاجوردی و برادرش که در کاشان زاده شده بودند، از حوالی سال1270 شمسی فعالیتهای اقتصادی خود را آغاز کردند. محمود و اکبر، 2پسر سیدمحمد بودند که راه پدر را در فعالیتهای اقتصادی ادامه دادند و در دهه 40و50 از فعالان اقتصادی صاحب نام محسوب میشدند. احمد، قاسم و حبیب نیز 3پسر محمود و از نسل سوم این خانواده بودند که احمد و قاسم در عرصه صنعت و تجارت ایران فعالیت میکردند و حبیب که دانشآموخته دانشگاههای هاروارد و ییل در رشته MBA و اقتصاد بود، در اواخر دهه40، فعالیتهای اقتصادی را کنار گذاشت و به کارهای پژوهشی در حوزه اقتصاد پرداخت. این خانواده مالکیت گروه صنعتی بهشهر شامل 22شرکت بزرگ، صنایع غذایی بهپاک و کارخانههای مخمل کاشان را در اختیار داشت و در بیش از 45شرکت و بانک دیگر نیز سهامدار بود.
حاجی برخوردار
حاج محمدتقی برخوردار، پدر صنایع خانگی ایران، تاجرزادهای یزدی و از خانوادهای متدین و معروف بود که جزو نامدارترین فعالان اقتصادی در دهههای40 و 50 محسوب میشد. او ابتدا کارش را از صدور پسته آغاز کرد و در ادامه از واردکننده باتری و تلویزیون که نمایندگی 16شرکت بزرگ و معتبر بینالمللی شامل توشیبای ژاپن، آکائی و سان سوئی ژاپن، سیکوی ژاپن، جنرال الکتریک آمریکا، کندی ایتالیا، الیوتی ایتالیا و دووال آلمان برای واردات گرامافون را در اختیار داشت، در اواسط دهه40 به نخستین تولیدکننده تلویزیون و باتری در ایران تبدیل شد که محصولات دیگری از قبیل رادیو، لامپ، پلوپز، پنکه، آبمیوهگیری، کاشی، فرش و یخچال هم تولید میکرد و بیش از 20هزارنفر برایش کار میکردند. خانواده برخوردارها علاوه بر مالکیت صنایع الکتریک (قوه پارس و پارس الکتریک)، کارخانههای سیمان و فرشبافی را نیز در اختیار داشتند و در بسیاری از بانکها و صنایع دیگر نیز سهامدار اصلی محسوب میشدند.
اسدالله و برادران
خانواده رشیدیان که نام آنها با انگلیس پیوند خورده است، ازجمله متنفذان دهه40 بهشمار میروند که در بررسی کانونهای مافیایی مالی و اقتصادی این دوره، ردپای آنها به کرات به چشم میخورد. پدر این خانواده حبیبالله نام داشت که در سالهای پس از کودتای سوم اسفند 1299 مستخدم سفارت انگلیس بود و گفته میشود بهعنوان رابط سفارت و دولتیها فعال بوده است. او در دوره مصدق به جرم جاسوسی برای انگلیس راهی زندان شد، اما از زندان گریخت و نقش مؤثری در سقوط دولت مصدق و کودتای 28مرداد برعهده گرفت. سیفالله، قدرتالله و اسدالله 3پسر حبیبالله رشیدیان بودند؛ سیفالله سهامدار سینما رکس، بانک ایران و غرب و بانک توسعه صنعتی و معدنی و مدتی هم مدیرعامل بانک اعتبارات تعاونی توزیع بود. قدرتالله نیز سهامدار شرکت مبارکی و شرکت سرشت بود و در سندیکای سینماداران عضویت داشت. اسدالله هم تا سال 1332به امور بازرگانی و دادوستد و وارد کردن پارچه مشغول بود، در رشت و اصفهان شهرکسازی میکرد و در سال1342بانک اعتبارات تعاونی توزیع را تاسیس کرد. علاوه بر آن، به همراه برادرانش سینما رکس را اداره و فیلم وارد میکرد. در این دوره اسدالله رشیدیان بیش از سایر برادران در عرصه سیاسی حضور داشت و توانست خود را به حلقه دوستان نزدیک شاه برساند. نقش مؤثر او و برادرانش در کودتای 28مرداد، کسب امتیازات اقتصادی قابل توجهی را برایشان به همراه داشت؛ بانک تاسیس کردند، شرکت بیمهای راه انداختند و به دلالان بینالمللی تبدیل شدند که در معاملات اسلحه ایران و آمریکا نیز نام آنها بهچشم میخورد.
پایهگذار کفش ملی
محمدرحیم متقی ایروانی که با عنوان بنیانگذار صنعت کفشسازی مدرن در ایران شناخته میشود، از موفقترین فعالان صنعتی کشور در دهههای30تا 50 بهحساب میآمد که کارش را در شیراز با پاساژداری آغاز کرد و در ادامه در صنعت کفش فعال شد که به پایهگذاریِ یکی از مهمترین صنایع معاصر در ایران یعنی «کفش ملی» انجامید که گفته میشود در خاورمیانه نمونه نداشت. او گروه صنعتی ملی را در اواخر سال1330 تاسیس کرد و در طول سه دهه فعالیت در اسماعیلآباد جاده مخصوص کرج، به یکی از سودآورترین صنایع کشور تبدیل شد که در اواخر دهه50 روزانه بیش از 100هزار جفت کفش تولید و به کشورهای بلوک شرق هم صادر میکرد. یکی از موضوعهایی که بهعنوان رمز موفقیت او ذکر میشود، توجه ویژه به کارگرانش بود تا جایی که گفته میشود برای آنها خانههای سازمانی ساخت و سرویس ایاب و ذهاب برقرار کرد. خانواده ایروانی با پیشینه فعالیت در صنایعدستی، اگرچه گروه بزرگ صنعت ملی را تاسیس کرد که شرکت کفشسازی بود، اما شامل صنایع غذایی، شرکتهای ترابری و... که تا 52مورد ذکر شده نیز میشد.
مالک پلاسکو
حبیبالله، نجاتالله، عطاءالله، صیون، داوود، جان و نورالله 7پسر مرد یهودی خیاط محله عودلاجان تهران بودند که در طول سه دهه30 تا 50 در عرصه تجاری و صنعتی کشور جزو پیشگامان محسوب میشدند و در این دوره دهها کارخانه و مرکز خرید مدرن راهاندازی کردند. چهره معروفتر این خانواده حبیبالله بود که در مقطعی رئیس انجمن کلیمیان تهران هم شد. او و بردارانش حوالی سال1315 شرکت سهامی القا را راهاندازی کردند و از سوئیس و سپس از آمریکا کالا وارد میکردند و بهمرور وارد حوزههای مختلف تجارت شدند و از لوازمخانگی گرفته تا برجسازی سرمایهگذاریهای آنان را دربر میگرفت. حرف و حدیثهای زیادی درباره ارتباط وی با اسرائیل مطرح بود و گفته میشد برج شیمشون و ساختمان بورس الماس اسرائیل در شمال تلآویو را هم القانیان ساخته است و در دادگاهی که بعد از انقلاب برای او تشکیل شد و به اعدامش انجامید، به برخی اسناد دراین زمینه اشاره شد. اگرچه او در همان دادگاه منکر این ارتباطات شد و گفت که «هیچ داراییای به نام او در اسرائیل وجود ندارد». ساختمان 17طبقه پلاسکو که از آن بهعنوان نخستین آسمانخراش و ساختمان مدرن خاورمیانه یاد میشود و از مهمترین مراکز تولید و فروش پوشاک تهران در دهه40 بود و همچنین ساختمان 13طبقه آلومینیوم که در زمان ساخت سومین بنای بلندمرتبه و دارای آسانسور در ایران بود و حدود 600واحد تجاری داشت، بخشی از اموال حبیب القانیان بود. این خانواده یهودی مالک صنایع بزرگ پلاستیک و بسیاری از شرکتهای دیگر هم بود.
پسران حاج حسن
اعضای خانواده خسروشاهی که مالک صنایع غذایی، صنایع پزشکی و سهامدار بانکها و شرکتهای دیگری بهویژه بانک توسعه صنعت و معدن بودند، از اولینها و مؤثرترینهای صنعت ایران بهحساب میآمدند. آنها پیشینه بازاری داشتند و پدرشان حاج حسن خسروشاهی تا اوایل دوره پهلوی اول، مدتها رئیس اتاق بازرگانی تبریز بود که به همراه برادرانش به تجارت فاستونی، کاغذ، چای و شکر میپرداختند. شرکت سرمایهگذاری البرز، گروه صنعتی مینو و کارخانههای «تولیددارو» و «تولیپرس» توسط علی، حسن و کاظم پسران این خانواده پایهگذاری شد و آنان را به یکی از بزرگترین فعالان تولید و توزیع دارو و مواد خوراکی در دهههای40و50 تبدیل کرد. نسل جدید خسروشاهیها هم در تجارت موفقند؛ بهگواه مجله فوربز دارا خسروشاهی اکنون یکی از مهمترین ایرانیان کارآفرین در آمریکاست که مدیرعاملی شرکتهای اوبر در حوزه همسفری آنلاین و اکسپدیا فعال در زمینه صنعت مسافرت و فناوری در کارنامه او دیده میشود. علی و هادی پرتوی پسر عمههای دارا خسروشاهی نیز از سرمایهگذاران اولیه در فیسبوک، دراپ باکس، اوبر و بسیاری دیگر از استارتاپها بودهاند.
از گلهداری تا بانکداری
هژبر یزدانی از دیگر چهرههای جنجالی اقتصاد ایران در دهههای40و 50 است که امپراتوری تجاری خود را در این سالها با پشتیبانی نصیری، رئیس ساواک و عبدالکریم ایادی، پزشک مخصوص شاه که مانند او بهایی بود، استوار کرد. او متولد سنگسر (مهدیشهر کنونی) در سمنان و بزرگ شده تهران و پدرش گلهدار سادهای بود که در دوره پهلوی اول مدتی در ارتش خدمت کرده بود. هژبر از دوران تحصیل در دوره متوسطه و از طریق شاپور ریپورتر با کانونهای قدرت آشنا شد و در دوران پهلوی دوم، با بهدستگرفتن نبض بازار بسیاری از کالاهای اساسی بهویژه نان، قندوشکر، گوشت و همچنین امور دامپروری، زراعی و صنعتی که در دست بهاییان بود، از گلهداری ساده به تاجری بزرگ تبدیل شد. یزدانی علاوه بر ساختمانهای مهم تهران، گلههای دام، جواهرات، شرکت قند قزوین، شرکت شاهینکی، کشت و صنعت ایران و آمریکا، شرکت پاکریز، کفش اطمینان، کفش ایران، فلور ایران، کارخانههای پیویسی سنگسر و اصفهان، کارخانههای پنبه و شرکت پوست و نیز عمران بلوچستان را نیز خرید. او که رؤیای بانکداری داشت، ابتدا بانک اصناف را خرید و بعد به سراغ بانک تجارت کنونی رفت. هژبر بانک ایرانیان را هم که توسط ابوالحسن ابتهاج و همسرش تاسیس شده بود، با فشار ایادی تصاحب کرد. در آن دوران بانک مرکزی روی بانکهای خصوصی کنترل داشت تا اگر سهمی میخرند، به بانک مرکزی اطلاع دهند، اما با ورود یزدانی به این زمینه، سیستم فسادی در خرید سهام بانکها اتفاق افتاد که در رأس آن هژبر یزدانی قرار داشت. کار یزدانی آنقدر بالا گرفته بود که حتی هویدا بهعنوان نخستوزیر هم نمیتوانست جلوی او را بگیرد؛ او اکنون به یکی از کلیدیترین مهرههای اقتصادی کشور تبدیل شده بود.
سلطان خاویار ایران
امیرهوشنگ دولو یکی از چهرههای متنفذ اقتصادی در دهههای 40و50 است که بهدلیل برخورداری از ارتباط ویژه با دربار و شخص شاه، به موقعیتهای تجاری بسیاری رسید و از این رهاورد سود بسیاری کسب کرد. او که تبار قاجاری داشت و پدرش از طایفه دولو و مادرش دختر کامرانمیرزا (خاله احمدشاه) بود، خود را شاهزاده مینامید و بهدلیل نزدیکیای که با محمدرضا داشت، به ریاست شرکت خاویار ایران رسید و تجارت انحصاری خود را بهواسطه دختردایی مادرش (مادام دولو) در این محصول برقرار کرد و به همین دلیل به سلطان خاویار ایران شهرت یافت. دولو آنقدر مورد علاقه شاه بود که حتی گزارشهای هویدا درباره زد و بندهای او در فروش خاویار نیز راه به جایی نبرد و تا وقوع انقلاب همچنان در رأس شیلات کشور قرار داشت. جمشید لاریجانی، نویسنده کتاب «دوقلوی میرپنج» معتقد است که او بهعنوان آجودان کشوری شاه، از گردانندگان مافیای موادمخدر در ایران، منطقه و اروپا بود و ساواک نیز او را فردی عیاش، بیبند و بار و مشکوک به داشتن اعتیاد به تریاک و متهم به دخالت در قاچاق موادمخدر و هروئین میدانست. حسین فردوست نیز در خاطراتی که از او نقل میکند، براین موضوع صحه میگذارد و خانهاش در باغ بزرگی مقابل پمپ بنزین جاده شمیران در نزدیکی تجریش را محل مراجعه مقامهای مهمی میدانست که درخواستهایی از شاه داشتند و میدانستند با وساطت دولو برآورده میشود. اسدالله علم نیز در یادداشتهای روزانه خود بارها به حاشیههای او و جریان دستگیریاش ازسوی پلیس سوئیس بهدلیل حمل موادمخدر اشاره کرده است.
شریک زندگی و تجارت اشرف
خانواده بوشهریها نیز که پیشینه تجاری داشتند، از متنفذترین فعالان اقتصادی دهههای40و50 شناخته میشدند و رابطه نزدیک مهدی بوشهری با دربار و ازدواج با اشرف بهعنوان سومین شوهر وی، بیش از گذشته آنها را برسر زبانها انداخت. او نوه معینالتجار بوشهری بود که شهرتش به واسطه خرید باغ لالهزار تهران از ناصرالدینشاه در سراسر ایران دهان به دهان پیچید. بوشهری از شرکای تجاری اشرف قبل از ازدواج بود. وی که در پاریس زندگی میکرد و همانجا با اشرف آشنا شد، توسط شاه بهعنوان وسیله مهمی در تماس با صاحبان صنایع و تجارت بهکار برده میشد. شغل رسمی او سفیر سیار شاه و رئیس هیأت مدیره جشنوارههای هنری ایران بود و برای شرکتهای بزرگ فراملیتی که خواستار فروش کلان محصولات خود به ایران بودند، دلالی میکرد. از میان شرکتها و مؤسسههایی که مهدی بوشهری سهامدار آن بود، میتوان به شرکتهای واردات و حقالعمل کاری سولز ایران، شرکت پلیران، شرکت پخش نوار و صفحه اپریل، شرکت واردات شیشه و لوازم برقی تکنیساز، شرکت خدمات سینمایی و فیلمبرداری، شرکت گسترش صنایع سینمایی ایران، شرکت ایرساکو، شرکت آبهای معدنی دماوند، شرکت صنایع ساختمانی ث-ز-ا، شرکت امک ـ چالوس و شرکت لبنیات پاستوریزه پاک اشاره کرد.
مافیای آقایان
فلیکس آقایان از چهرههای بانفوذ اقتصادی ارامنه ایران در دهههای40و50 است که دستی هم بر سیاست این دوره داشت. او از خانوادهای مشروطه خواه میآمد و پدرش سابقه درخشانی در مبارزه با استبداد محمدعلی شاه داشت. الکساندر آقایان از مبارزان همراه یپرمخان در فتح تهران بود که به نمایندگی دوره پنجم مجلس شورای ملی هم رسید. او از دانشگاه لوزان سوئیس دکتری حقوق گرفت و نامش در 3مقطع بیشتر بهچشم میخورد؛ موافقت با انقراض قاجاریه، وکالت امینالتجار اصفهانی در دادگاه رسیدگی بهموضوع رشوه دادن به تیمورتاش وزیر دربار و وکالت دکتر بهرامی، یکی از اعضای 53نفر. فلیکس آقایان هم که مانند پدرش از دانشگاه لوزان دکتری حقوق و قضا گرفته بود، در ابتدا بهعنوان مشاور اقتصادی و حقوقی فعالیت میکرد و در ادامه به ریاست شرکت بیمه بریتیش اورسینر بازرگانی و فدراسیون اسکی و نمایندگی مجلس شورای ملی و سنا هم رسید. در اسناد ساواک از او بهعنوان یکی از سران مافیای موادمخدر در ایران نیز یاد میشود. فلیکس آقایان تا سال1350 انحصار خرید شکر درایران را در دست داشت که این معامله را از طریق برخی شرکتهای فرانسوی انجام میداد.
شنبه 24 آبان 1399
کد مطلب :
115606
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/o2J1K
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved