جدل شاعر و آهنگساز
«تو آهویی مکن جانا گرازی / تو شاعر نیستی، تصنیفسازی»
حسین عصاران
هنگامیکه عارف قزوینی در دوران اقامتش در مشهد به دعوتهای ایرج میرزا برای میزبانیاش بیتوجهی کرد، ایرج میرزا این تکدر خاطرش را دستمایه سرودن «عارفنامه» کرد و دلخوریاش را به طوماری از ناسزا و ناروا نسبت به عارف بدل کرد. اما میانه این دشنامنامه او همتراز با تمام نارواها و ناسزاهای آزاردهنده اخلاقی و عرفیاش، خطاب به عارف چنین گفت: «تو آهویی مکن، جانا گرازی / تو شاعر نیستی، تصنیفسازی». این زشتگویی به ظاهر ساده، اما در باطن پرمعنا و موجز، در ابتدای قرن پشت سر را میتوان نمایهای پرمعنا از نگاه پرتبختر و بیمایهانگارانه اندیشورزان جامعه رو به پوستاندازی آن دوران، نسبت به مقوله ترانهسازی و ترانهسُرایی دانست. عرصهای که به نسبت آوردههای فرهنگی و سلیقهسازیهای هنری، کمترین توجه و قدری ندیده و در بیشینه خوشاقبالی، هنرورزی کارورزانش در حد تعارفاتی چون «خوشذوقی» و «قریحهمندی» باقی مانده است.
پیشنهاد کتاب: «چرخ بیآیین» (دربارهی ابوالقاسم عارف قزوینی)؛ نویسنده: فرهود صفرزاده- نشر «فنجان» - ۱۳۹۴