نام گروه ما «مافیا» است که از حرفهای اول اسمهایمان متینروپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلانخان، یعنی خودم ساخته شده است.این یادداشتها، روزنگاریهای من است از ماجراهای گروه مافیا و من در روزهای قرنطینه که در دفتر خاطراتم مینویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!
دوچرخهی عزیزززم، سلام!
اینها را دارم در آخرین دقایق مهلتی که برای فرستادن تبریکهایمان گفته بودی مینویسم. طبق قرارمان، بدون پیشنویس، با کلام تازه، از ته دل. همین حالا داشتم با یکی از دوستان دوچرخهایام چت میکردم. همین چند روز پیش با یکیشان تلفنی صحبت کردم.
فکرش را بکنید؛ نیمهشب میتوانید به یک نمایشگاه کتاب شبانهروزی بروید، بین غرفهها قدم بزنید و مطمئن باشید که درهای بزرگ سالنها بسته نمیشود و هیچوقت هیچ بلندگویی با صدای بلند اعلام نمیکند که لطفاً نمایشگاه را ترک کنید!
سلام آقای محمود کیانوش،
من شعرهای شما را خواندهام. من کتاب بچههای جهان را خیلی دوست دارم. همیشه بخشهایی از شعرهای این کتاب را برای خودم زمزمه میکنم. مثلاً وقتی مادرم در خانه زیاد کار میکند و خسته میشود به او میگویم:
دنیای نوجوانی بینظیر است، دنیایی پر از شوروحال و دنیایی که دوست داری تجربههای جدید داشته باشی و به همه نشان دهی که بزرگ شدهای و دیگر آن کودک دیروز نیستی.
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .