یک، دو، سه، چهار، پنج... به دیوار میرسم. حالا بر میگردم یک، دو، سه، چهار، پنج به پنجره میخورم. نور هست و کمی باران باریده... ابرهای سفید و تپل و خوشگل آن بالا هستند. درخت روبهرو زرد است. برمیگردم. بدنم کوفته است. کمی بیحالم... یک، دو، سه، چهار، پنج... به دیوار میخورم.
دوباره قرار است تا بهترشدن اوضاع در خانه و در قرنطینه بمانیم. اما باید روحیهمان را در قرنطینه، مثبت و پرانرژی نگه داریم و نباید به سمت افسردگی و احساس تنهایی برویم. پس بعد از زنگهای کلاسهای آنلاین و انجام تکالیف مدرسه، یادمان باشد که زنگ تماشا را از دست ندهیم!
همین چند هفتهی پیش بود که در خبر «زیبا به سینما میرود!»، نوشتیم قرار است «رسول صدرعاملی»، رمان «زیبا صدایم کن»، اثر محبوب «فرهاد حسنزاده» را به فیلمسینمایی تبدیل کند و قرار شده «کامبوزیا پرتوی» فیلمنامهاش را بنویسد.
«تاریخ»؛ چه کلمهی ترسناک و کسلکنندهای! «زندگینامه»؛ این یکی از آن هم بدتر است! جوری آنها را مینویسند که متوجه تفاوت زندگی آدمهای گوناگون نمیشوی. «انقلاب روسیه»؛ حتی حرفش را هم نزن. پُر است از اسمهایی که نمیتوانی تلفظشان کنی.
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .