همزمان با روز معلم، همشهری بررسی میکند
59سال تلاش صنفی
درگفتوگو با معلمان و فعالان صنفی آموزشی
فهیمه طباطبایی _ خبرنگار
محشر کبری بود. صدای شعارها مثل برق از درهای عمارت بهارستان میگذشت و صحن مجلس را میلرزاند. این میدان مدتها چنین تجمعی به خود ندیده بود. شریف امامی قول داده بود تبعیض علیه معلمها را از بین ببرد. لایحه دولت مستعجل او اما این وعده را محقق نمیکرد.
معلمها عصبانی بودند و برای اعتراض گرد آمده بودند. سال 1340 بود و روند اعتراضات به حکومت پهلوی، تازه داشت شکل میگرفت. کلانتری بهارستان مسئول متفرق کردن جمعیت شده بود. ماشینهای آبپاش جمعیت معلمهای تهرانی را نشانه رفته بودند. ردیفهای جلو سر تا پا خیس شدند. دو، سه نفر از معلمان تصمیم گرفتند از پیادهرو وارد میدان شوند و جهت لولهها را عوض کنند. یکیشان ابوالحسن خانعلی بود، دبیر فلسفه و عربی دبیرستان جامی. 29سال بیشتر نداشت. به محض ورود به میدان، رئیس کلانتری کلت کمری کشید و به سمتش شلیک کرد. گلوله به سرش خورد. تلاش معلمها برای نجاتش افاقه نکرد و خانعلی در بیمارستان بازرگانان شهید شد. اینچنین بودکه 12 اردیبهشت به خون معلم رنگین شد.
17سال بعد انقلاب اسلامی ایران رژیم را تغییر داد. مرتضی مطهری روحانی سرشناسی شده بود. از ابتدای مبارزات انقلاب سخنرانیهای آتشینش شهره عام و خاص بود. تسلط و جدیتش در تبیین معارف اسلامی از او چهرهای شناخته شده در افکار عمومی ساخته بود. زمان چندان زیادی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که تروریستها موقعیتش را تاب نیاوردند و بالاخره در اردیبهشت سال1358 پرنده شوم ترور بر شانه معلم انقلاب نشست. گروه تروریستی فرقان، مسئولیت ترور او را به عهده گرفت و خبر شهادتش روز 12اردیبهشت در رسانهها منتشر شد. به این ترتیب خون دوم، مهر تأییدی شد بر نامگذاری 12اردیبهشت؛ «روزمعلم».
حالا بعد از گذشت دقیقا 59سال از شهادت ابوالحسن خانعلی، نیازها و مسائل معلمان همچنان بر همان پاشنه میچرخد و خواستههایشان تغییر چندانی نکرده است. آنها همچنان با مشکلات معیشتی، تبعیض آشکار در دریافت حقوق، مشاهده بیعدالتی آموزشی در مناطق محروم و حاشیهای، شکاف عمیق دسترسی به آموزش در طبقات مرفه و فقیر جامعه، نداشتن امنیت شغلی در بین معلمان حق التدریس و آموزشیاران نهضت سواد آموزی و فقدان استقلال در تدریس روبهرو هستند.
تبعیض ماندگار علیه معلمان
علت اصلی تجمع «باشگاه مهرگان» یا همان مجمع صنفی معلمان در سال 1340که منجر به شهادت ابوالحسن خانعلی شد، اعتراض به حقوق اندک و تبعیض در این زمینه با سایر کارکنان دولت بود. در قطعنامهای که این مجمع نوشته، آمده است:«معلمین میگویند حقوق یک دبیر لیسانسه کمتر از حقوق یک مستخدم جزء در سازمان برنامه یا شرکت ملی نفت است و ما خودمان مکرر نوشتیم که حقوق یک معلم کمتر از حقوق یک راننده دولتی و بهمراتب کمتر از یک راننده تاکسی است. یک لیسانسه در وزارت فرهنگ ماهی ۴۰۰ تومان میگیرد ولی لیسانسه دیگر با همان تحصیلات و پایه معلومات در یک سازمان دولتی دیگر ۲۵۰۰ تومان دریافت میکند.»
معلمان از جعفر شریف امامی، نخستوزیر وقت خواسته بودند که به این تبعیض آشکار رسیدگی کند و حقوق معلمان را افزایش دهد. این مسئله در تمام دهههای بعد هم تکرار شد و جز مقاطع کوتاهی، معلمان نسبت به حقوق اندک خود و تفاوت فاحش آن با سایر کارکنان دولت اعتراض داشتهاند. 2مقولهای که در سالهای اخیر هم با عنوان همسانسازی حقوق معلمان طبق قانون مدیریت خدمات کشوری و دیگری طرح رتبهبندی معلمان مطرح میشود. طرحهایی که بهدلیل کسری بودجه دولت، جمعیت بالای معلمان، درآمدزا نبودن وزارت آموزش و پرورش از سوی دولتها مسکوت مانده و نارضایتی معلمان را بیشتر کرده است.
نگاه امنیتی به فعالیتهای صنفی
یکی از معضلاتی که معلمان در کانونها و تشکلهای صنفی خود با آن روبهرو هستند، نگاه امنیتی به هویت و فعالیتهای آنهاست، درحالیکه این نهادها برای پیگیری نظاممند و گروهی مطالبات و خواستههای معلمان شکل گرفته و کار دولتها را نیز برای شناخت دقیق نیازها و ارتباطگیری با معلمان بهتر و آسانتر میکند، ولی باز هم این نهاد با احتمال برخوردهای امنیتی روبهرو است و تعدادی از اعضای آن در خطر دستگیری و اخراج از آموزش و پرورش هستند. آخرین نمونه این اتفاق، محمد حبیبی، معلم و عضو کانون صنفی معلمان ایران است که سال 97دستگیر شد و درحالیکه دوران محکومیت خود را در زندان سپری میکند، هفته گذشته وزارت آموزش و پرورش حکم انفصال از خدمت او را اعلام کرد. ابوالفضل رحیمیشاد، دبیر آموزش و پرورش و فعال صنفی در اینباره به همشهری گفت:« در طول 20 سال گذشته با شکلگیری دوباره تشکلهای صنفی و آغاز فعالیتهای صنفی، معلمان به شیوههای مدنی و قانونی مطالبات خود را مطرح کردهاند که رفع تبعیض بین حقوق و مزایای معلمان با سایر کارکنان لشکری و کشوری و رعایت شأن و منزلت معلمان بهویژه فرهنگیان بازنشسته مهمترین مطالبه آنها بوده است. همانطور که روشن است این مطالبات مصداق عدالتخواهی، حق طلبی و ظلمستیزی است؛ یعنی فعالان صنفی در حقیقت کسانی هستند که نظام جمهوری اسلامی را در جهت تحقق ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی یاری و هدایت میکنند، اما آنچه موجب شگفتی و تعجب است برخورد قهری، جرمانگارانه و امنیتی با معلمان فعال درتشکلهای صنفی است.»
او افزود: « معلمانی که بدون هیچ چشمداشتی و بدون برخورداری از هیچ امتیاز و منفعت شخصی صرفا با روحیه ایثار و فداکاری برای احقاق حقوق جامعه فرهنگیان تلاش میکنند اما جریمه نقدی، اخراج از مدرسه و انتقال اجباری به مناطق دور از محل زندگی، بازنشستگی اجباری و اخراج پاداش فعالیت صنفی بوده است.»
حق التدریسها، منتظران همیشگی استخدام
یکی از چالشهای اصلی مدیران آموزش و پرورش ایران، ناتوانی در تامین بهینه و ساماندهی نیروی انسانی مدارس است. معضلی که از ابتدای شکلگیری این وزارتخانه تا کنون باعث استخدام و به کارگیری بخشی از نیروها به شکل حقالتدریس شده. معلمانی که وزارت آموزش و پرورش همواره آنها را با پا پیش میکشد و با دست پس میزند، نه راضی به حذف آنها از سیستم آموزشی کشور است و نه اجازه استخدام آنها را بعد از سالهای طولانی خدمت میدهد. بسیاری از این معلمان سابقه 5 تا 10 سال و حتی بیشتر را در مدارس دارند، اما همچنان بلاتکلیف و سردرگم اند. صنم حقانینژاد، معلم حقالتدریس و عضو کانون صنفی معلمان در این باره به همشهری میگوید: « معلمان حق التدریس آخرین گروهی هستند که آموزش و پرورش به مطالبات آنها رسیدگی میکند. حقوق ماهانه ما تبدیل به حقوق 6 ماه یک بار شده و از مزایا و پاداش خبری نیست. بیشترین زمان را کار میکنیم و کمترین دریافت را داریم. کلاسهای ضمن خدمت با کیفیت پایینی برای ما برگزار میشود و ما را به مدارسی میفرستند که از پایینترین امکانات و تجهیزات برخوردار است.»
به عقیده حقانی نژاد؛ اسم معلمان حق التدریس و اعتراضات و تجمعات آنان به قدری در جامعه تکرار شده که دیگر کمتر کسی به خواستهها و مطالبات آنها توجه می کند. « ماجرای معلمان حق التدریس در جامعه تبدیل به یک موضوع عادی و حتی مضحک در آمده در حالیکه ما در رنجیم. این یک اپیدمی در بین معلمان حق التدریس است که بعد از چند سال کار بیمزد قصد میکنند آن را کنار بگذارند، اما علاقه به دانشآموزانشان و وضعیت بغرنج مدارس آنها را منصرف می سازد. آموزش و پرورش از این عشق و علاقه نهایت سوءاستفاده را میکند و ما سالیان طولانی با وعده استخدام به کارمان ادامه میدهیم.»
مسائل و مشکلات معلمان ایرانی بسیار متعدد و دامنهدار است. وضعیت سخت معلمان عشایری و روستایی، بدهکارهای گسترده این وزارتخانه به معلمان بازنشسته، نداشتن استقلال کافی آنها در تدریس به دانش آموزان، کلاسهای بیکیفیت ضمن خدمت و دسترسی محدود آنها به منابع آموزشی استاندارد جهانی، مشاهده تبعیض و شکاف طبقاتی در آموزش کودکان و نوجوانان مناطق مختلف و... که به قول معلمان در یک روز و یک مقاله نمیگنجد.
مصائب معلمان در مدارس غیردولتی
افزایش جمعیت دانشآموزی در دهه 70و 80 از یک سو و کمبود مراکز آموزش دولتی از سوی دیگر باعث توسعه مدارس غیردولتی در کشور شد. این الگوی فروش خدمات آموزشی تا جایی پیش رفت که در بسیاری از مناطق شهری، تعداد مدارس غیردولتی نسبت به مدارس دولتی پیشی گرفت و همین موضوع باعث استخدام و به کارگیری جمعیت زیادی از معلمان در این مراکز شد؛ اما در این سالها بهدلیل نظارت کم نهادهای بازرسی بر عملکرد مدیریتی مؤسسان این مدارس، معلمان غیردولتی با مشکلات و مسائلی سخت و نسبت به همکاران خود در مدارس دولتی روبهرو هستند. نداشتن امنیت شغلی، برخوردار نبودن از بیمه تامین اجتماعی، حقوق بسیار پایین و خارج از ضوابط وزارت کار، دریافت نکردن حقوق در تعطیلات تابستان مدارس، بخشی از مشکلات این معلمان است.امین دولتیار، معلم و کارشناس حقوقی در اینباره به همشهری میگوید: « وزارت آموزش و پرورش به بهانه اداره خصوصی این مدارس و رعایت اصل حفظ استقلال آنها، کمترین نظارت را بر مدارس غیردولتی دارد. البته در سالهای گذشته اقداماتی برای ساماندهی وضعیت حقوق و بیمه این معلمان انجام شده اما راههای فرار از آن بسیار زیاد است و مؤسسان و مدیران مدارس غیردولتی در بسیاری از موارد آن را نقض میکنند. » او گفت: «بهطور نمونه درخصوص بیمه، بسیاری از مؤسسان فقط 15روز بیمه برای معلمانشان درنظر میگیرند و تعطیلات پایان اسفند، عید نوروز و تابستان را هم از آن کسر میکنند. همین الان که مدارس بهدلیل شیوع بیماری کرونا بسته و آموزشها مجازی شدهاند، هنوز حقوق این معلمان را پرداخت نکردهاند و حتی گفتهاند حقوقی که طبق قرارداد متعهد شده بودند را نمیپردازند، اما دست این معلمان به جایی بند نیست و اقدامی جز اعتراض کلامی نمیتوانند داشته باشند. بسیاری از نیروهای شاغل در این مدارس بهدلیل نبود بازار کار مناسب و ترس از بیکار شدن، مجبور به سکوت و ادامه کار هستند. این برخوردها اگر استثمار نیست پس چیست؟»