فریبا خانی_روزنامهنگار
عید امسال، عید تنهایی بود. عید خانهنشینی... عید نرفتن به سفر. محبوس بودن در چهاردیواری خانه... (دارم درباره آدمهایی حرف میزنم که رعایت کردند و در خانه ماندند. نه آنها که با بیمسئولیتی روش زندگی را به شکل قبل از کرونا ادامه دادند.)
مدیریت زمان سخت بود. نگاه به ساعت میکردی از سه نیمهشب گذشته بود و خسته نبودی. صبح و شب مفهومش را از دست داده بود. زمان برای آشپزی بود، تا هر وقت که دلت میخواست میتوانستی خورش جا بیندازی، من احساس کردم چقدر سبک زندگی تغییر کرده است. مثلاً دیگر نیازی به ماشین ظرفشویی نداشتم انگار، او رقیب بدی برایم بود. به آهستگی و خونسردی بشقابها را میشستم. نباید تنوع ظرف شستن را ماشین ظرفشویی از من میگرفت. حتی به سرم زده بود رختها را با دست بشویم. نیکوس کازانتزاکیس، در کتاب زوربای یونانی مینویسد: «علت این همه آشفتگی کار دنیا این است که هیچکاری بهطور کامل و درست انجام نمیگیرد. همه کارها سرهمبندی انجام میشود.» کرونا بدی کم نداشت، خیلیهامان عزیز از دست دادیم. خانوادههای زیادی رنج کشیدند؛ پودر مرگ به خیابانها و شهرها زده شد. کادر درمان عزیزی از دست رفتند. جهان مبتلا به تب و تکسرفههای خشک و نفس تنگی شد. کرونا، روند یکنواخت زندگی را به هم ریخت... بسیاری شغل از دست دادند و کار بسیاری دچار رکود شد. اما خوبیهایی هم داشت. مهمترین درس کرونا و قرنطینه شدن در خانه، درس آهستگی بود و اینکه عجله برای چیست؟ سرعت برای چه؟
میلان کوندرا در کتاب آهستگی به این مفهوم اشاره میکند. مینویسد: «چرا لذت آهستگی از میان رفته است؟» او معتقد است که بشر با ساخت ماشین به سرعت دامن زد.
و باز مینویسد:«در جهان ما آسودگی به بیکارگی تبدیل شده و فرق میان این دو بسیار است. فرد بیکار، مأیوس است، دچار ملال است و همواره بهدنبال تحرکی است که کمبودش را احساس میکند. اما آسودگی مفهوم دیگری است...
دوران ما، گرایش شیفتهواری به فراموش کردن خود دارد و برای اینکه این میل را عملی سازد، خود را بهدست دیو سرعت میسپارد. زمان برشتاب خود میافزاید تا به ما بفهماند که میل ندارد ما به یادش بیاوریم، زیرا از خود خسته است، بیزار است و میخواهد شعله کوچک و لرزان خاطره را خاموش کند.» میلان کوندرا مینویسد: «چگونه مردمان، در گذشته با آرامش کیسههای گندم را به آسیاب میبردند تا آرد کنند. به آسمان خیره میشدند...» او به یک ضربالمثل چکی اشاره میکند: «آنها تماشاگران پنجره خداوندند.» و میگوید: «تماشاگران پنجره خداوند، دچار ملال نمیشوند و سعادتمند خواهند بود.» در تعطیلات عید و خانهنشینی طولانی، دچار آهستگی غریبی شدم. پنجره رو به خیابان را باز میکردم. نسیم خنکی بهصورتم میخورد. پشت ساختمانهای بلند کمی از کوه پیدا بود. شکل ابرها را بازسازی میکردم. در فضای کوچک آپارتمان قدمهایم را میشمردم. کمد را مرتب میکردم فرصت داشتم عکسهای قدیم را واکاوی کنم. کتاب بخوانم و فکر کنم این همه عجله و استرسی که در طول سالهای زندگی داشتهام احمقانه بوده است. کرونا انسان را مجبور میکند مفاهیم تکراری زندگی را بازنگری کند...
اما میدانم در پس این آهستگی چیزی عمیقتر نهفته است. جهان دیگر مثل قبل نخواهد شد. جهان به پیش و پس از کرونا تقسیم میشود. عادتهای بشر دستخوش تغییر شده است. کرونا، یک ویروس کشنده و فلجکننده نیست. یک بازنگری به مفهوم تازه زندگی است.
کرونا و درس آهستگی
در همینه زمینه :