برآستانه بهاری دیگر
محمود معتقدی ـ شاعر و منتقد ادبی
سالی که به پایانش میرسیم، در گذر از چشمانداز دیروزش با انبوهی از رنگها، نفسها، بوها، شادیها و رنجهای بزرگ و کوچک در من و در تو، حضوری جدی داشت؛ حضوری به گستردگی انسان و طبیعت و تاریخ این سرزمین بهویژه در قلمروی فرهنگ و هنر که هر جا پیکرهای از «نیک و بد» روزگار در آن جاریست، فرصتی برای تاملات را بهخود میطلبید. شکی نیست که سیاهه و انگیزه داوریها به موازات خلاقیتها (درسهای ادب و هنر) پیوسته اهل نظر را به سمت آفرینش و بازآفرینی رفتارها، کردارها و پدیدههایی از جنس فضاهای انسانی فرامیخواند و همواره با دویدنها و مکثهایی نیز همراه بوده است.
سالی که گذشت، از «گفتن» تا «نشان دادن» نقشآفرینی، دل سپردن و دوست داشتن، هر کدام سطرهای نوشته و نانوشتهای بودند در آشوبه ذهن و زبان اهالی اندیشه و نظر. در این سال کار قلم و فرهنگ و کارنامه زیستن، اغلب با کاستیها، بایدها و نبایدهایی گره میخورد، که نیش و نوش خردورزان و صاحبان اندیشه و قلم را به بند میکشید! در این میانه، فصلهای جوششی و کوششی در فضاهای چندصدایی با هزینههای چندی همراه بود و چشمانداز روشنگری در عرصههای داوری و آفرینش، همواره با آسیبپذیریهایی نیز درگیر بوده است. بیگمان جامعه فرهنگی (بهویژه در عرصههای کتاب و مطبوعات) با بیقراریهای فراوانی هراس از دغدغههای نان و آزاداندیشی را پیوسته تجربه کرده و میکند.
اینک به وقت «نو کردن ماه» ایستادهایم، به فصل نو شدن سنت و نوزایی و همچنین آیندهای روشنتر و پربارتر از دیروز و امروز. اما چشمانداز آفرینشهای فرهنگی و هنری و دیگر فرایندها و جاذبههای اجتماعی، حکایت از آن دارد که کارنامه فرهنگی سالی که گذشت، چندان بسامان نبوده و منحنیها در عرصههای فرهنگ و هنر در افقی موزون و مطلوب نبوده است؛ چراکه مشق عدالتخواهی و تمرین آرمانطلبی گاه با مکثها و دشواریهای فراوانی روبهرو بوده است. درحالیکه سبزینههای بهاری در راه، در این حوزهها دستمایههای عمیقتر و سزاوارتری را میطلبند تا ایمان و نو شدن انسان و طبیعت در کنار هم دیده و شنیده شوند.
زمستان خاکستری چندان حرکتی در پی ندارد؛ چراکه تنها قافله سبز بهار است که به تولدی دیگر و زاده شدن دوباره همهچیزها گواهی میدهند؛ بنابراین در این عرصه، برای همنوایی با نوزایی طبیعت و تاریخ، باید دلی به وسعت دریا داشت و به باورمندی عشق و عدالت و آزادی ایمان آورد؛ لذا برای عبور از فرصتها و نگاههای مشوش و ناآرام، باید به آگاهی و نیکخواهی پناه برد و با ترازوی «عقلانیت» و اقتدار فرهنگی موقعیت دل و روان را به «دشواری وظیفه» پیوند زد.
انسان اسفند، تا دقایقی دیگر جایش را به انسان فروردین میدهد و روح آدمی به رنگ و بوی تازهای، گرده عوض میکند. پس بنیاد فرهنگ غنی و تمدن شکوهمند این سرزمین هم، در این گذرگاه به «انسان نو» به اندیشه نو، خردورزی نو، هستی و صدای نو نیازمند است و کردار و رفتار نو را همواره میستاید.این همه، در گرو شرایط تازهای از «خواستن» تا « خاستن» بهدست میآید و حاصل میشود. روزگار سپری شده دیروز، به حکم هستی و زمان، به بایگانی تاریخ میرود و عرصههای تازه زیستن و حیات را از بهروزی تا خویشکاری به ما نوید میدهد و میآموزد.
بنابراین در قلمروی آفرینش و گستره اندیشه و خیال، ما نیازمند شنیدن همه صداها و دیدن همه نگاهها خواهیم بود. در این چشمانداز جامعه دوست میدارد، در رستاخیز بهار، نوشدن همهچیزی را بشنود و تجربه کند؛ چراکه دریچههای دویدن و دیدن، همواره سکوی فرصتی است برای پرسش و پاسخ آدمی. منظری برای تماشای جان و جهان و جلوههای آرزومندی بزرگ انسانی. اما در این روزهای سخت و دشوار از یاد نبریم که شیوع «کرونا» روان همه ما را پریشان کرده است و برای دفع آن همه باید تلاش کنیم. با این همه، در اینجا و اکنون بر آستانه بهاری دیگر به پای دل ایستادهایم. دلواپس آینهای برابر آینهات. برای عبور از دریای رنجهای دور و نزدیک علاوه بر صدای رنگینکمان در پیش قایقی نیز باید ساخت در اندازههای نگاه و روان انسان معاصر. بیگمان بهار 99فصل بزرگ رویاهای بهتری از برای من و تو و آن دیگری خواهد بود. آسان نباید بر زمینش پا نهاد؛ چراکه به قول شاعر(احمد شاملو)
«کلام از نگاه تو شکل میبندد».