سکانسهای ماندگار
در ستایش صلح
توهم بزرگ ژان رنوار 1937
سعید مروتی:
روزنامهنگار«جواب من به این پرسش که «سینما هنر است یا نه؟» این است: «چه فرقی میکند؟» آدم میتواند فیلم بسازد یا باغبانی کند. هر دوی این کارها میتوانند بهاندازه شعری از ورلن یا تابلویی از دلاکروآ، هنر قلمداد شوند. اگر فیلم یا باغ آدم خوب از کار در بیاید معنیاش این است که آدم بهعنوان کسی که بهکار فیلم یا باغبانی مشغول است حق دارد خود را هنرمند بداند. شیرینیپزی که کیک خوبی درست میکند هنرمند است. کشاورز وقتی که با خیش کهنه مزرعه را میکاود اثر هنری ایجاد میکند. هنر حرفه نیست، نحوه پرداختن به آن، همچنین شیوه انجام هر فعالیت انسانی، هنر است. هنر به تعریف من یعنی ساختن و ایجاد کردن». (ژان رنوار)
فرزند آگوست رنوار - نقاش برجسته امپرسیونیست- از چهرههای شاخص تاریخ سینماست که نامش با 2 شاهکاری که قبل از جنگ جهانی دوم ساخته پیوند خورده است: «توهم بزرگ» (1937) و «قاعده بازی» (1939). توهم بزرگ، فیلمی الهامبخش برای بسیاری از فیلمسازان بود که میخواستند اثری ضدجنگ و در ستایش انسانیت بسازند و از قاعده بازی بهعنوان یکی از پیچیدهترین فیلمهای تاریخ سینما نام برده میشود. توهم بزرگ که از آن بهعنوان شاهکار سینمای جنگ نام برده میشود، بیش از آنکه درباره جنگ باشد در مورد روابط انسانی است. داستان توهم بزرگ در زمان جنگ جهانی اول میگذرد؛ 2خلبان فرانسوی، سروان مارشال (ژان گابن) و کاپیتان دوبوئلدیو (پییرفرنی) توسط افراد کاپیتان فن رفنیستاین (اریک فون اشتروهایم) اسیر میشوند. سروان مارشال از طبقات محروم جامعه میآید و کاپیتان دوبوئلدیو اشرافزاده است؛ درست مثل کاپیتان فن رفنیستاین و همین موضوع باعث میشود میان افسر فرانسوی و افسر آلمانی رفاقت بهوجود آید. در فیلم رنوار، تخاصم میان 2کشور فرانسه و آلمان باعث نمیشود که روابط انسانی خدشهدار شود. توهم بزرگ، فیلمی جنگی است که با نیات صلحطلبانه ساخته شده است.
بسیاری از مضامین و سکانسهای فیلم بعدها در آثار دیگر مورد استفاده قرار گرفت و خود رنوار با فیلم «سرجوخه فراری» (1962)، به بازسازی توهم بزرگ پرداخت؛ فیلمی که با لحنی پیشگویانه، خطر ظهور آدولف هیتلر و درگیرشدن در جنگی خانمان برانداز را موکد میکرد. آنچه توهم بزرگ را درشمایل یک شاهکار حفظ کرده، هنر رنوار در پردازش روابط انسانهاست؛ جایی که شفقت و مهرورزی بهشکلی هنرمندانه به تصویر کشیده شده است.
سکانس برگزیده: سروان مارشال (ژان گابن)، کاپیتان دوبوئلدیو (پییرفرنی) و رزنتال (مارسلو) از اردوگاه اسیران جنگی فرار میکنند. دوبوئلدیو با فداکاری سَرِ آلمانیها را گرم میکند. فن رفنیستاین (اریکفون اشتروهایم) میکوشد تا او را به بازگشت راضی کند و در نهایت خلاف میل باطنیاش به او شلیک میکند. مارشال و رزنتال موفق به فرار میشوند و فن رفنیستاین پیکر زخمی دوست فرانسویاش دوبوئلدیو را به آسایشگاه میآورد. در صحنهای جالبتوجه، افسر آلمانی بابت شلیک به افسر فرانسوی عذرخواهی میکند. رنوار این سکانس را قرینه سکانس گفتوگوی دوستانه آنها میبیند؛ جایی که 2افسر از 2 کشور در حال جنگ بر اشتراکات و پیوندهایشان تاکید کرده بودند؛ 2افسر اشرافزاده که در دوران تازه شاهد زوال آریستوکراسی هستند و به اعتقادشان جنگ این روال را تسریع میکند؛ جنگی که در نهایت باعث میشود افسر آلمانی دوست فرانسویاش را از پا دربیاورد. در میان اندوه فراوان فن رفنیستاین، دوبوئلدیو میمیرد. جادوی صحنه و راز ماندگاریاش را جدای از دیدگاه مترقی رنوار، باید در پرداخت ساده و موثر فیلمساز جستوجو کرد؛ جایی که نماها اغلب ثابت هستند و معدود حرکات افقی دوربین هم کاملا منطبق و در خدمت میزانسن قرار دارد.