
از کرونا هم نمیرم از ترس خواهم مُرد

فریبا خانی ـ روزنامهنگار
خبرها تیربارانمان میکنند؛ اینکه ریهها از عفونت شدید از کار میافتند. از سیر و پیاز کاری برنمیآید و از پیازچه هم. ویدئوهای مختلفی تکرار میشود. من دکتر طب سنتی هستم، دوای کرونا، گرمی است. کرونا از سردی میآید. زنجبیل بخورید. خرما بخورید تا کرونا نگیرید. مراقب انگشتهایتان باشید در هیچ استامپی نزنید. دیگر انگشتها به درد دستگاه ساعتزنی ادارهها هم نمیخورد. غذاخوریها تعطیل، رستورانها نیمهتعطیل، مدرسهها تعطیل، کرونا جان میگیرد. عدهای روبهروی بیمارستان جم برای استاد آواز، آواز میخوانند. شاید صدایشان را بشنود و از خواب بیدار شود. او را میخواهند از خواب بیدار کنند. انتخابات تمام شد. احمدینژاد در یک ویدئو نحوه ساخت ماسک با دستمال کاغذی را نشان میدهد. داروخانهها ماسک میفروشند و ژل ضدعفونی دست. یک نفر با شوخطبعی وارد داروخانه میشود و میگوید: «قرص ضدکرونا دارید!» همه میخندند اما داروخانهچی که باهوش است یک شربت خارجی نشان میدهد و میگوید این را بخورید ویروس نمیگیرید. ماسک نایاب میشود، گران میشود. کرونا تصاعدی بالا میرود و مردم میترسند. شهرداری اتوبوسها را ضدعفونی میکند. هشدار میدهند لطفا آب و تف دهانتان را روی زمین رها نکنید. گویا طاعون به شهر رسیده است؛ همه میترسند.
شهر خلوت میشود. مغازهدارها که یکسال چشم به راه اسفند و خرید عید ماندهاند با ماسکها منتظر مشتری میمانند. یک نفر میگوید سال وبایی شده است. یک عده به آمریکا ناسزا میگویند؛ این جنگ بین چین و آمریکاست که ما را دچار کرده است. شایعه پشت شایعه در گروههای واتسآپ. این شایعه تکرار میشود: «یک شهروند آمریکایی بهصورت اتفاقی حین خرید از فروشگاه وال مارت متوجه یک اسپری ضدویروس میشه که 99 درصد از ویروسها و باکتریها رو میکشه و در قسمت پشتی آن نوشته یکی از موارد استفاده آن ضدویروس کرونا بشری است و...» عراق مرزهایش را میبندد. افغانستان هم. در ترکیه هشتگ درست میکنند ورود گردشگر ایرانی به ترکیه ممنوع. یک هنگکنگی دلشکسته در ویدئویی از مردم ایران گله میکند تا او را میبینند فریاد میزنند: «کرونا...» که این درست نیست. یک کشتی کروز با مسافران ژاپنی در قرنطینه میمانند. لطیفههای کرونایی از راه میرسند. اگر از کسی خسته شدهاید به 190زنگ بزنید و بگویید که کرونا گرفته است تا او را به قرنطینه ببرند.
در کتابفروشی خلوتی که همیشه اگر هم کرونا نباشد، خلوت است و بیمشتری مردی میگوید: «آقا کتاب چگونه هرگز کرونا نگیرید دارید؟» فروشنده میخندد... گربهای که در قفسه کتاب آرمیده، آن قدرکه این قفسهها بیمشتری و آراماند از خواب میپرد و کمی جابهجا میشود. الکل نایاب میشود. مواد ضدعفونیکننده نایاب میشود. همه مراسم با خونسردی برگزار میشود. انگار نه انگار شرایط اضطراری است. با خودم میگویم اگر از کرونا نمیرم از ترس خواهم مرد! به خانه که میرسم دلم میخواهد بخوابم. میخواهم به خواب فرار کنم. یاد کتاب « مرکور» املی نوتومب ترجمه موگه رازانی میافتم: «بعضی افراد که به دلایل مختلف از وضعیت موجود خود ناراضی هستند با راهحل ناخودآگاهی که به آن فرار در خواب میگویند، خود را نجات میدهند... . این حالت میتواند براساس میزان نارضایتی آنها از چُرتهای بیموقع تا حالتی شبیه به کما تغییر کند...» خدا کند به کما نروم!