مردی که لیسانس کارگردانی دارد، سناریوی اخاذی از مرد طراح را کشید اما فکرش را نمیکرد که سر بزنگاه پلیس برسد و خیلی زود گیر بیفتد. بهگزارش همشهری، مدتی قبل مأموران کلانتری نصر تهران هنگام گشتزنی متوجه 3مرد شدند که مقابل یک دستگاه خودپرداز حوالی گیشا ایستاده بودند. بهنظر میرسید 2نفر از آنها فرد سوم را تهدید کرده و به او فشار میآوردند که از دستگاه پول بردارد. مأموران به سمت آنها رفتند اما 2فردی که مدام تهدید میکردند با دیدن ماموران، گروگانشان را رها کرده و پا به فرار گذاشتند. آنها سوار بر پژو206 نوکمدادی با شیشههای دودی شده و همراه راننده ماشین که منتظرشان بود گریختند.
مرد گروگان که وحشتزده بود به مأموران گفت: ساعتی قبل از محل کارم خارج شدم تا به سمت خانه بروم. سوار ماشین پژویم شدم و حرکت کردم. وقتی به پل ستارخان رسیدم زنی را دیدم که در انتظار ماشین بود. او را سوار کردم تا به مقصدش برسانم اما کمی بعد خودروی 206 نوکمدادی با شیشههای دودی مقابل ماشین من پیچید. ماشین مجهز به چراغ گردان بود و 2نفر از سرنشینان آن پیاده شدند و خودشان را مأمور معرفی کردند. آنها اسلحه هم داشتند. در همین هنگام زنی که سوار ماشینم شده بود فرار کرد. 2فردی که میگفتند مأمور هستند شروع به تهدید من کردند و گفتند که باید 2میلیون تومان پول بدهی تا بهخاطر سوار کردن آن زن بازداشتت نکنیم! من اما پول نقد همراهم نبود که آنها با تهدید مرا به سمت دستگاه خودپردازی که در آن حوالی بود بردند و بعد گشت پلیس رسید و آنها فرار کردند. ماموران که شماره پلاک خودروی گروگانگیران را داشتند در بررسیهای تخصصی به 2برادر رسیدند که یکی از آنها متولد60 بود و دیگری متولد سال76. نفر سوم این باند نیز از دوستانشان بود که با اعتراف آنها بازداشت شد. اعضای این گروه به سرقت و اخاذی از شاکی اقرار کردند و برای تحقیق به شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت منتقل شدند. آنها وقتی پیشروی قاضی علی وسیله ایرد موسی، قرار گرفتند جزئیات سرقت و اخاذی را شرح داده و برای ادامه تحقیقات در اختیار مأموران پلیس قرار گرفتند.
انگیزه عجیب
برادربزرگتر متولد سال60 و طراح این نقشه است. او در رشته کارگردانی فارغالتحصیل شده و میگوید از عوامل پشتصحنه 2فیلم سینمایی معروف بوده است. اما انگیزهاش چه بود؟
چه شد که کارشناس کارگردانی سر از دنیای مجرمان درآورد؟
2ماه قبل مادرم مقداری طلا به من داد تا آن را برای انجام کاری بفروشم. طلاها را گذاشتم داخل داشبورد و زیر پل ستارخان چشمم به زنی افتاد و او را به عنوان مسافر سوار ماشینم کردم. زن جوان سر صحبت را با من باز کرد و با یکدیگر دوست شدیم. با چربزبانی اعتمادم را جلب کرد و وقتی مقابل آبمیوه فروشی توقف کردم که آبمیوه بخرم او طلاها را از داخل داشبورد دزدید و فرار کرد. حدود 20میلیون تومان ارزش طلاها بود و چون ترسیدم پای خودم گیر بیفتد شکایت نکردم. برای همین بیخیال شکایت شدم و افتادم دنبال این زن تا پیدایش کنم.
چطور میخواستی او را پیدا کنی؟
هر شب به ستارخان میرفتم تا ببینم اثری از او هست یا نه. شب حادثه به همراه برادرکوچکترم و دوستمان در خیابان بودیم که اتفاقی زن جوان را دیدم که زیرپل ستارخان ایستاده و سوار ماشین پژوی شاکی شد. همان مردی که طراح دکوراسیون است. تعقیبش کردیم تا اینکه گیرشان انداختیم. من فکر میکردم مرد جوان با آن زن نسبتی دارد و میخواستم به پولم برسم اما نشد. تصورم این بود که شاکی از بستگان یا دوست یا آشنایش است.
چرا خودتان را مأمور جا زدید و اسلحه داشتید؟
اسلحه که قلابی بود. همیشه داخل داشبوردم بود. مأمور هم همان لحظه به ذهنم رسید.
اما شگردتان مانند اعضای باندهای حرفهای است.
نه نه اصلا. من بهدنبال آن زن بودم.
پس چرا از آن مرد اخاذی کردی؟
چند بار باید این جمله را تکرار کنم؟ فکر میکردم از دوستان آن زن است.
گفتی کارگردانی خواندی؟
لیسانس کارگردانی دارم. کارگردان 2فیلم مشهور سینمایی از همکلاسیانم در دانشگاه بود. کارگردان بسیار معروفی است، حتی در 2فیلمی که ساخت با او همکاری کردم. از عوامل پشتصحنه بودم. علاوه بر این بوتیک هم دارم، من نیازی به پول نداشتم که بخواهم اخاذی کنم. واقعا قصدم این بود که به پولم برسم همین.
سناریوی کارشناس کارگردانی برای اخاذی از مرد طراح
در همینه زمینه :