• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
دو شنبه 21 اسفند 1396
کد مطلب : 9494
+
-

خاطرات سبز با‌ قلم‌موی رنگی

گفت و گوی بهاری با « حسین محجوبی» نقاش گیلانی و خالق پارک ساعی

گفت و گو
خاطرات سبز با‌ قلم‌موی رنگی

مریم سرخوش|خبرنگار:

 
کوله‌بار خاطراتش را از زادگاه و سرزمین مادری67 سال پیش در تهران بر زمین گذاشت اما لاهیجان هنوز برایش همان شهر رویایی است که در بوم نقاشی‌هایش می‌نشیند. 
«حسین محجوبی» نقاش و معمار محبوب و سازنده معروف پارک خاطره‌انگیز ساعی در تهران، دلش غصه‌دار جمعیتی است که این روزها هر‌‌دقیقه رو به افزایش است اما فضای سبز ناکافی شهر فرصتی برای نفس تازه کردن ندارد. پای صحبت‌هایش که می‌نشینیم از جوانی‌اش می‌گوید؛ روزهایی که زندگی‌اش در مزرعه چای پدر در لاهیجان فارغ از هر دغدغه‌‌ای جریان داشت تا روزهایی که با قلمش نقش طبیعت را بر بوم زندگی جاودانه می کرد... 

   من زاده لاهیجانم و طبیعت و اقلیم آنجا همراه زندگی من است، درختان بلندش ریشه در زندگی سبز من دارد. درختانی که نماد ارزش در ایران هستند؛ نماد زندگی و سرسبزی. کودکی‌های من در روزگاری سپری شد که وقتی کودکی به دنیا می‌آمد به یمن قدمش درختی می‌کاشتند تا سبزی حضورش بر زمین ثبت شود. 
   خاکستری‌های امروز که نام زندگی را یدک می‌کشد سبزی و طراوت گذشته را ندارد، ساختمان‌هایی که نفس شهرمان را تنگ‌ کرده‌اند و‌ پارک‌هایی که در مقابل قامت بلند برج‌های سر به فلک کشیده مظلوم مانده‌اند‌. 

   کودکی‌هایم در باغ چای سپری شد که کارگرانی ساده‌دل و مهربان داشت. آن‌هایی که با یک تکه ماهی و یک کفگیر برنج دورهمی ناهار برپا می‌کردند و دلخوشی‌شان به دستمزدهایی بود که برای زندگی ساده و بی‌تکلفشان هزینه می‌شد. 

   نوروز شهر ما پر بود از شوق کودکانه برای عیدی‌هایی که سکه‌هایش جیب‌ لباس‌های عید‌‌‌مان را سنگین می‌کرد. صورت گل‌انداخته دخترانی که لباس‌های رنگی برتن، درِ خانه‌ها را هنگام تحویل سال می‌زدند. مرغانه‌‌هایی که به باور مردم شهر من نشانه برکت و فراوانی و همچنین اسباب‌بازی کودکانه ما در هنگامه عید بود. خانه‌ای داشتیم به بزرگی قلب پدرم؛ میزبان تمامی اهل محل در روزهای پر از عشق نوروز. مهمان‌نوازی‌ای که این روزها هم در خانه هر گیلانی همچنان جریان دارد و خانه‌هایی که درشان با رویی گشادهبه رویتان باز است.  

    بهارِ شهر من تحول عظیم طبیعت بود. لذت از عظمت و پاکی هوا که در وجودت ریشه می‌دواند و سرزندگی، کوچک ترین هدیه آن به چهره‌های پر از مهربانی بود. یادگاری مسافرانی که در زادگاه بکر و دست نخورده من قدم می‌زدند؛ شهری که به رغم تمام ساخت‌ و سازهای بی‌امان استان‌های اطرافش همچنان سبز مانده و پذیرای آن‌هایی است که مزه شش‌انداز و مرغ فسنجانش زیر زبانشان مانده است.

   دیدار دوباره آبشار شاه نشین، استخر طبیعی لاهیجان، بام سبز لاهیجان، امیر کلایه و... این روزها بعد از سفر ابدی همسر دیگر آن رنگ و بوی قدیم را ندارد اما همین یک ماه پیش حضور در اولین سالگرد سفرش  بهانه‌ای شد برای تجدید دیدار با بهشت خاطرات...

   خاطرات کودکی من نقطه آغاز خلق آثاری بود که بعدها قلم‌موهایم به تصویر کشیدند؛ عاری از آلودگی، ماشین‌هایی که وجود ندارند و صداهایی‌که شنیده نمی‌شوند. 
همه سرشار از طبیعتی پرعظمت همراه با درختانی بلند قامت که خود را از زمین به آسمان متصل کرده‌اند؛ درختانی پر از شکوفه که پرندگان در آسمانش سرمست پروازند. انگار همیشه بهار است. اسب‌های سپیدی که انرژی حرکتشان را در جریان زندگی حس می‌‌کنید؛ اسب‌های سبکبالی که پا بر زمین نمی‌کوبند تا مبادا سبزی طبیعتش را لگدکوب کنند... 

این خبر را به اشتراک بگذارید