ایستگاه سیوهشتم
سعید مروتی- روزنامهنگار
رسیدیم به ایستگاه سیوهشتم. به جشنوارهای که هنوز مهمترین رخداد سینمایی کشور است. اینکه فیلم فجر در این سالها چه مسیری را پیموده، چه فرازونشیبهایی را پشتسر گذاشته، نقاط اوجش کجاها بوده و کی و کجا سقوط آزاد را تجربه کرده، یک داستان است و بیجایگزین بودنش یک داستان دیگر. جشنوارهای که بیش از 2دهه است دیگر ویترین سینمای ایران نیست (و با این حجم تولیدات سالانه چگونه میتواند باشد؟)، با آمدن و رفتن این دولت و آن دولت دچار تغییر شده، آییننامهاش هنوز گرفتار هزار و یک پرسش است و مشروعیتش با هر حادثهای میتواند دچار چالش شود. با اینهمه، این جشنواره فیلم فجر است با تمام معایب و محاسنش؛ جشنوارهای که همیشه دولت برگزارش کرده و حالا در سال ملتهب 98 قطاری که مدیران دولتی و سینماگران سوارش هستند به ایستگاه 38 رسیده است.
جشنوارهای که سالهاست پوست انداخته، نسل عوض کرده، به جوانها میدان داده و از نام بزرگان عبور کرده؛ بزرگانی که اغلبشان یا دیگر ترک میدان کردهاند یا کمکار شدهاند یا فیلمهایشان دیگر قوت سابق را ندارد. تنها بازمانده از نسل طلایی سینمای ایران که با بیش از نیم قرن تداوم حضور، هنوز مهمترین چهره این سینماست، در همین روزها بر سر یک اظهارنظر صادقانه چه فشارهایی تحمل کرد؛ فشارهایی که همچنان ادامه دارد و تازه این از نتایج سحر است و باید منتظر ماند و دید فجر سیوهشتم آبستن چه حوادث و حاشیههایی است. اینکه فیلمهای امسال چه کیفیتی دارند و فیلمسازان با چه عیاری رخت مهمانی به تن کردهاند و خودشان را به ضیافت بزرگ سینمای ایران رساندهاند، ماجرایی است که در روزهای بعد میتوان به آن پرداخت. نکته، حفظ شدن اقبال مردمی نسبت به جشنوارهای است که صغیر و کبیر به آن انتقاد دارند، ولی نمیتوانند اهمیتش را منکر شوند. نزدیک به 4دهه از جشنواره اول فجر گذشته و حالا فرزندان و شاید نوههای تماشاگران «خط قرمز»، «مرگ یزدگرد» و «حاجی واشنگتن» تماشاگر جشنواره شدهاند. همانطور که نسل فیلمسازان عوض شده، تماشاگران هم دیگر شدهاند، اما سنت تماشای فیلم در روزهای سرد بهمن، همچنان پابرجا مانده. این جشنواره، جشنوارهای است که بهانه برپاییاش رخداد عظیم بهمن57 است. مهمترین خیزش مردمی یکصد سال اخیر و مردم همچنان هستند. فیلم فجر متعلق به آنهاست؛ حتی اگر سیاستهایش به فرموده، تعیین شود و فیلمهایش همانهایی نباشند که باید باشند.