![دنیای عاری از تفکر و عدالت](/img/newspaper_pages/1398/10%20DEY/22/nimroozi/new/1208.jpg)
دنیای عاری از تفکر و عدالت
نگاهی به سریال چرنوبیل که برخی سکانسهایش این روزها در فضای مجازی دست به دست میشود
![دنیای عاری از تفکر و عدالت](/img/newspaper_pages/1398/10%20DEY/22/nimroozi/new/1208.jpg)
محمدناصر احدی ـ روزنامهنگار
مینیسریال چرنوبیل (2019) با این دیالوگها شروع میشود:
«بهای دروغها چیه؟ بهاش این نیست که اونا رو با حقیقت اشتباه میگیریم. خطر واقعی اینه که وقتی زیاد دروغ بشنویم، دیگه اصلا نمیتونیم حقیقت رو تشخیص بدیم. اونوقت چی کار میتونیم بکنیم؟ دیگه چی میمونه بهجز رها کردن امید به حقیقت و راضی کردن خودمون با یه مشت داستان. تو این داستانها مهم نیست که کیا قهرمانن. همه چیزی که میخواییم بدونیم اینه: کی رو باید سرزنش کرد؟ تو این داستان، اون شخص آناتولی دیاتلوف بود. اون بهترین گزینه بود. یه آدم متکبر منفور که اون شب اتاق را اداره میکرد و دستورات رو میداد، بدون هیچ دوستی یا حداقل بدون هیچ دوست مهمی و حالا دیاتلوف 10سال آینده را در یه اردوگاه کار زندانیه. مطمئنا این حکم، ناعادلانه است. جنایتهای بزرگتری از کار اون وجود داشت. اما دیاتلوف بهخاطر کاری که کرد، لایق زندان نیست. مستحق مرگه. اما به جاش، 10سال برای «سوءمدیریت گناهکارانه». این یعنی چی؟ هیچکس نمیدونه و اهمیتی هم نداره. چیزی که اهمیت داره اینه که از دید اونا عدالت اجرا شده بود. چون میفهمی، از دید اونا، یه دنیای عادل، یه دنیای عاقله... هیچچیز عاقلانهای درباره چرنوبیل وجود نداشت... اتفاقی که اونجا افتاد، اتفاقی که بعدش افتاد، حتی کارای خوبی که ما کردیم... همش... همش... دیوونگی بود.»
از اینجا به بعد، باقی این مینیسریال 5قسمتی روایتی است از تلاش مسئولان اتحاد جماهیر شوروی برای دور نگه داشتن حقیقت از مردم. از همان ساعات اولیه بروز فاجعه در چرنوبیل، این حق از مردمی که در نزدیکی این نیروگاه اتمی زندگی میکردند دریغ شد که از اصل ماجرا باخبر شوند. مسئولان ریزودرشتی که پایشان در این قضیه گیر بود مصلحت دیدند که مردم نیازی به آگاهی از حقیقت ندارند چرا که حقیقت به آشفتگی بیشتر دامن میزند و منظور از «آشفتگی بیشتر» چیزی نبود جز زیر سؤال رفتنِ کفایت آنها در قبال وظایفی که بهعهده گرفته بودند. مسئولان میخواستند این قضیه را به شیوهای که خودشان میدانستند «رفع و رجوع» کنند و تمام ماجرا را به خطای انسانی و حماقت آناتولی دیاتلوف تقلیل بدهند. آنها معتقد بودند که حفظ اعتبار حکومت اتحاد جماهیر شوروی در مجامع بینالمللی مهمتر از جان هزاران هزار آدمی است که در شب حادثه و در سالهای بعد قربانی پنهانکاریها شدند. اگر جسارت و ازخودگذشتگی والِری لِگاسوف ـ رئیس کمیته تحقیق درباره فاجعه چرنوبیل ـ نبود، شاید سران حکومت سوسیالیستی ـ که کباده حمایت از کارگران و مستمندان را میکشیدند ـ به خواستهشان میرسیدند و امروز کسی از واقعیت این ماجرا خبر نداشت که بتوان بر مبنای آن یک مینیسریال ساخت.
اما چرا افرادی که در فاجعه چرنوبیل دخیل بودند، خود را محق میدانستند که حقیقت را از مردم پنهان کنند؟ هانا آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم؛ گزارشی از ابتذال شر» بهدنبال جواب این سؤال است که چطور میشود شرارت برای آدولف آیشمَن، یکی از فرماندهان حزب نازی، آنقدر عادی بوده که او، بدون عذاب وجدان، دستور قتل 6هزار انسان را صادر میکند؟
آرنت پاسخ این سؤال را در عدمتفکر میجوید. در دنیایی که سلسلهمراتب، به جای عقل و وجدان، برای افراد تصمیم میگیرد، دیگر کسی خودش را ملزم به پاسخگویی در برابر اعمالش نمیداند. این همان دنیای عاقلی است که والری لگاسوف در دیالوگهای ابتدایی «چرنوبیل» به آن اشاره میکند؛ دنیایی عاقل اما عاری از تفکر و عدالت.